English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English Persian
solve یافتن پاسخ یک مشکل
solved یافتن پاسخ یک مشکل
solves یافتن پاسخ یک مشکل
solving یافتن پاسخ یک مشکل
Search result with all words
calculate یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculated یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculates یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
problem سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
problems سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
Other Matches
answered پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
solutions پاسخ یک مشکل
solution پاسخ یک مشکل
calculation پاسخ به یک مشکل در ریاضی
come up with <idiom> یافتن پاسخ
problem یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problems یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem یافتن پاسخ برای مشکلی
problems یافتن پاسخ برای مشکلی
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
ScanDisk که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
The real problem is not whether machines think but whether men do. مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
uphill مشکل
jigsaw مشکل
jigsaws مشکل
scarc ely مشکل
quandary مشکل
difficult مشکل
problem مشکل
quandaries مشکل
problems مشکل
What's the problem? مشکل کجاست؟
ill مشکل سخت
head above water <idiom> آشکاری مشکل
picksome مشکل پسند
miminy piminy مشکل پسند
hardest مشکل شدید
harder مشکل شدید
hard مشکل شدید
problem identification بازشناسی مشکل
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
faultless <adj.> بدون مشکل
kick up a fuss <idiom> به مشکل بر خوردن
knot مشکل عقده
ill- مشکل سخت
open sesame مشکل گشا
bisexual خنثی مشکل
off the hook <idiom> دورشدن از مشکل
bisexuals خنثی مشکل
error description توضیح مشکل
in a jam <idiom> مشکل داشتن
in a bind <idiom> به مشکل افتادن
knots مشکل عقده
up the creek <idiom> به مشکل برخودن
ills مشکل سخت
impeccable <adj.> بدون مشکل
sound <adj.> بدون مشکل
hard to please مشکل پسند
description of error توضیح مشکل
fastidious مشکل پسند
exquisite taste مشکل پسندی
f.in taste مشکل پسند
fastidiousness مشکل پسندی
feeding problem مشکل تغذیه
finicality مشکل پسندی
finically مشکل پسندانه
defect description توضیح مشکل
fault description توضیح مشکل
floorer سوال مشکل
hardly مشکل بزحمت
deep water <idiom> مشکل سخت
fun and games <idiom> وفیفه مشکل
free from error <adj.> بدون مشکل
immaculate <adj.> بدون مشکل
flawless <adj.> بدون مشکل
resource person فرد مشکل گشا
raise eyebrows <idiom> ایجاد مشکل و زحمت
mystification مشکل وپیچیده سازی
Gordian knot مشکل معما مانند
mooney problem checklist مشکل سنج مونی
problem child کودک مشکل افرین
catastrophic error خطا یا مشکل در کل سیستم
Gordian knots مشکل معما مانند
unhandy مشکل بدست امده
through the mill <idiom> تجربه شرایط مشکل
to resolve a doubt حل مشکل یاشبهه کردن
turn tail <idiom> فرار از خطر یا مشکل
can of worms <idiom> مشکل پیچیده وسردرگم
to put the a. in the helve مشکل یامعمائی را حل کردن
in a world of one's own <idiom> مشکل عمیق داشتن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> ناخوش آیند ،مشکل
problem behavior رفتار مشکل افرین
ends در انتها یا پس از چندین مشکل
end در انتها یا پس از چندین مشکل
ended در انتها یا پس از چندین مشکل
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
policy dilemma تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
intricate design نقش پیچیده، درهم و مشکل
Problem - solving . گره گشایی ( رفع مشکل )
i can add rapidly مشکل مارا زیاد کرد
hardens مشکل کردن سخت شدن
finicking جلوه فروش مشکل پسند
harden مشکل کردن سخت شدن
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
last straw <idiom> [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
matter مشکل یا مساله قابل بحث
iteration تکرار یک برنامه برای حل مشکل
mattered مشکل یا مساله قابل بحث
matters مشکل یا مساله قابل بحث
mattering مشکل یا مساله قابل بحث
it is particularly difficult بیک طرزمخصوصی مشکل است
difficult terrain زمین مشکل برای عبور
complicated با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
he can scarcely have done that مشکل این کار را کرده باشد
formula مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
advanced بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
formulas مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
procedure روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
degree of difficulty درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
formulae مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
squirelly اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
getting برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
auxiliaries پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliary پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conferences ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
gets برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
get برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
bugs خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
graveyards مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
graveyard مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
bug خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugging خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
alternates مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
seamless integration فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
caught between two stools <idiom> [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
yorker توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
alternated مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
frame خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
real time عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
alternate مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
item of written comment پاسخ
reaction [answer, commentary] پاسخ
answer پاسخ
responses پاسخ
answering پاسخ
no : پاسخ نه
answers پاسخ
response [commentary] پاسخ
responsions پاسخ
response پاسخ
answered پاسخ
replication پاسخ
rebutter پاسخ رد
representation [statement] پاسخ
in reply to در پاسخ
counterplea پاسخ رد
replied پاسخ
respond پاسخ
replies پاسخ
reply پاسخ
statement پاسخ
in answer to در پاسخ به
responded پاسخ
answerback در پاسخ
negative reply پاسخ رد
responds پاسخ
replying پاسخ
linear روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
scalogram نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
scallywag نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
components خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
real time زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
component خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
answer mode حالت پاسخ
operandum ابزار پاسخ
rejoin پاسخ دادن
rejoin در پاسخ گفتن
answerback پاسخ برگشتی
rejoined در پاسخ گفتن
manipulandum ابزار پاسخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com