Dictiornary-Farsi | یاوه گفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 210 (3 milliseconds)

English	Persian
tittle tattle	یاوه گفتن
tittle-tattle	یاوه گفتن


Search result with all words

babble	یاوه گفتن یاوه
babbled	یاوه گفتن یاوه
babbles	یاوه گفتن یاوه
rant	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten	لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
Other Matches

tattler	یاوه گو
absurd	یاوه
hooey	یاوه
old wives' tales	یاوه
nonsense	یاوه
old wives' tale	یاوه
prattfall	یاوه گو
raving	یاوه گو
tattle	یاوه
prater	یاوه گو
gabbler	یاوه گو
ranter	یاوه گو
greet	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greets	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
gasbags	یاوه سرا
gasbag	یاوه سرا
prate	یاوه گویی
high flying	یاوه اندیش
dotard	پیر یاوه گو
flim flam	سخن یاوه
gasconade	یاوه سرا
fribble	یاوه گویی کردن
balderdash	یاوه نوشابه کف الود
natters	یاوه گویی کردن
froth	یاوه سخن پوچ
natter	یاوه گویی کردن
nattered	یاوه گویی کردن
nattering	یاوه گویی کردن
chatterboxes	ادم پرحرف و یاوه گو
frothing	یاوه سخن پوچ
frothed	یاوه سخن پوچ
chatterbox	ادم پرحرف و یاوه گو
gas bag	یاوه سرا هرزه گو
gammon	یاوه مارس کردن
froths	یاوه سخن پوچ
ranted	سرزنش کردن یاوه سرایی
rants	سرزنش کردن یاوه سرایی
rant	سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten	سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting	سرزنش کردن یاوه سرایی
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
drools	افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drool	افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooled	افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
prate	یاوه گویی کردن وراجی کردن
drooling	افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
utterance	گفتن
saith	گفتن
bubbled	گفتن
bubbles	گفتن
rehearses	گفتن
inform	گفتن
bubbling	گفتن
mouths	گفتن
to give utterance to	گفتن
informs	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearsing	گفتن
utterances	گفتن
bubble	گفتن
mouthed	گفتن
mouth	گفتن
vituperate	بد گفتن
says	گفتن
iteration	گفتن
say	گفتن
tells	گفتن
to tell a story	گفتن
informing	گفتن
to weep out	گفتن
get out	گفتن
adduse	گفتن
rehearse	گفتن
pshaw	اه گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
viyuperate	بد گفتن
mouthing	گفتن
tell	گفتن
telling-off	گفتن
saluted	تهنیت گفتن
adulate	مدح گفتن
weasel	دروغ گفتن
weasels	دروغ گفتن
salutes	تهنیت گفتن
bootlick	تملق گفتن از
saluting	تهنیت گفتن
allegorize	مثل گفتن
avouch	اشکارا گفتن
salute	تهنیت گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
whiff	دروغ گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
overstating	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstate	اغراق گفتن در
speaks	سخن گفتن
speak	سخن گفتن
reviles	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
revile	ناسزا گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
commiserates	تسلیت گفتن بر
commiserated	تسلیت گفتن بر
rejoins	در پاسخ گفتن
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
twaddle	چرند گفتن
confided	محرمانه گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
confides	محرمانه گفتن
overstates	اغراق گفتن در
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
commune	راز دل گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
to talk nonsense	مهمل گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
misstate	غلط گفتن
mant	با لکنت گفتن
doxologize	ستایش گفتن
enounce	به صراحت گفتن
fabulize	افسانه گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن