Total search result: 301 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
He has not a penny to bless himself with . <proverb> |
یتى یک پنى ندارد که خرج خود کند. |
|
|
Search result with all words |
|
overrun |
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد |
overrunning |
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد |
overruns |
دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد |
domain |
برنامهای که حق کپی ندارد |
domains |
برنامهای که حق کپی ندارد |
infinite |
حلقهای که خروج ندارد. |
simple |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simpler |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simplest |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
list |
لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد |
free |
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد |
freed |
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد |
freeing |
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد |
frees |
پایگاه دادهای که هر نوع داده را میتواند ذخیره کند و ساختار رکورد ثابت ندارد |
public |
متن یا برنامهای که حق کپی ندارد و توسط هر کسی قابل کپی کردن است |
stop |
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد |
stopped |
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد |
stopping |
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد |
stops |
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد |
complete |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completed |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completes |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
completing |
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد |
circular |
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند |
circulars |
فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند |
random |
سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد |
randomly |
سیستمی که خروجی آن به ورووودی یا ساختار داخلی آن ربط ی ندارد |
raw |
روش دستیابی به فایل که وقتی داده از فایل خوانده میشود نیازی به ترجمه داده یا تنظیم آن ندارد |
hand |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
handing |
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد |
linear |
برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد |
linear |
لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد |
static |
حافظه غیر فرار که نیاز به تنظیم مجدد ندارد |
static |
MAR که تا وقتی داده می پذیرد که منبع تغذیه روشن است و داده نیازی به تنظیم مجدد ندارد |
extend |
فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد |
extending |
فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد |
extends |
فایل که قابل افزودن است یا هیچ اندازه ماکزیمم ندارد |
ambiguous |
نام فایلی که برای یک فایل یکتا نام یکتایی ندارد و محل دهی فایل را مشکل می سازد |
bohemian |
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد |
bohemians |
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد |
chapter |
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد |
chapters |
بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد |
sleeping partner |
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد |
sleeping partners |
شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد |
unconditional |
آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد |
compile |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiled |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiles |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
compiling |
برنامه کامپیوتری که به ارتباط بین عملوند ها برای بار کردن و کامپایل و اجرای زمان برنامه نویسی سطح بالا نیاز ندارد |
freethinker |
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد |
freethinkers |
کسی که دارای فکر ازاد است وبمذهب کاری ندارد |
emptied |
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی |
emptier |
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی |
empties |
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی |
emptiest |
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی |
empty |
یچ بسته که هیچ اطلاعی ندارد. 2-اتصال لبه استفاده نشده روی تخته اصلی |
black |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacked |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacker |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blackest |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
blacks |
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد |
redundant |
حرف اضافه شده به بلاک حروف برای تشخیص خطا یا مقاصد پترولکل که هیچ اطلاعی به همراه ندارد |
redundant |
بیت یا داده بررسی اضافه شده به بلاک داده برای تشخیص خطا که هیچ اطلاعی به همراه ندارد |
loop |
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود |
looped |
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود |
loops |
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود |
ragged |
قسمتی که در وسط صفحه قرار ندارد , متن با حاشیه سمت راست نامسط ح |
resident |
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد |
resident |
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد |
residents |
ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد |
residents |
داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد |
justifiable homicide |
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد |
justifiable homicides |
قتل قابل عفو یا قتل مجاز قتلی که صفت مجرمانه ندارد |
null |
رشتهای که هیچ حرفی ندارد |
hadn't |
ندارد نبایستی |
mode |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
modes |
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود |
novice |
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد |
novices |
جزء برندگان قرارگرفتن شمشیربازی که امتیاز منفی ندارد |
an impersonal verb |
فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است |
blind letter |
نامهای که نام ونشان روشن ندارد |
blind score |
امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد |
callable bond |
نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد |
complimentary mourning |
جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد |
confession and avoidance |
باط ندارد و اثرش به سوداوست |
constructive trust |
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد |
coram non judice |
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد |
crying is useless |
گریه سودی ندارد |
dark fiber |
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است |
dark fibre |
فیبر نوری که سیگنالی ندارد. مربوط به کابل فیبرنوری که نصب شده است ولی هنوز استفاده نشده است |
de facto standard |
سسهای اعتبار به آن ندارد |
dense index |
لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد |
diskless workstation |
ایستگاه کاری که درایو دیسکی برای ذخیره داده ندارد |
divided landing gear |
ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد |
dont mention it |
اهمیت ندارد |
no matter |
اهمیت ندارد |
no object |
اهمیت ندارد |
e. wear |
پارچه ایی که مرگ ندارد |
enclitic |
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد |
fixed bridge |
پلی که بجز انبساط و انقباض هیچگونه حرکتی ندارد |
Other Matches |
|
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. |
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد ) |
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> |
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد. |
he is second to none |
دومی ندارد بالادست ندارد |
he is not of that stamp |
را ندارد |
it does not weigh with me |
ندارد |
there is no limit to it |
حد ندارد |
flicker free |
ی ندارد |
there is no style about her |
ندارد |
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . |
مقصودی ندارد |
No problem at all. It is quite all right . |
مانعی ندارد |
he has an a. to grind |
غرضی ندارد |
he has no excuse what |
عذری ندارد |
it is nothing new |
تازگی ندارد |
it is nothing out of the way |
غرابتی ندارد |
there is no limit to it |
اندازه ندارد |
it lacks soul |
روح ندارد |
it is well enough |
عیبی ندارد |
it is of no weight |
قدرواهمیتی ندارد |
It is no trouble at all. |
زحمتی ندارد |
Nothing is quite impossible. |
کارنشد ندارد |
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . |
عیب ندارد |
it is a soft snap |
کاری ندارد |
he has no manners |
اداب ندارد |
his hat cover his fanily |
هیچکس را ندارد |
he is out of huomor |
دماغ ندارد |
he hasno notion of going |
سر رفتن ندارد |
it does not matter |
اهمیت ندارد |
he has nothing of his own |
چیزی ندارد |
he has nostomach for the fight |
سر دعوا ندارد |
Don’t mention it. |
قابلی ندارد. |
he has no temperature to day |
امروز تب ندارد |
that in nothing to me |
برای من اهمیتی ندارد |
it is of no moment |
هیچ اهمیت ندارد |
it differs nothing from |
هیچ فرقی با .....ندارد |
there is no reason |
هیچ دلیل ندارد |
there is no exception to that rule |
ان قانون استثناء ندارد |
it matters little |
چندان اهمیت ندارد |
his intentions are good |
خیال بدی ندارد |
it is of no importance |
هیچ اهمیت ندارد |
his hand want's two fingers |
دستش دو انگشت ندارد |
it is allup with him |
دیگر امیدی ندارد |
it is beyond recall |
احتمال لغوشدن ندارد |
it is indifferent to me |
برای من چه اهمیتی ندارد |
he hasno notion of going |
خیال رفتن ندارد |
it is not protected by sanctions |
ضمانت اجرایی ندارد |
he hasno notion of going |
میل رفتن ندارد |
h does not w.much |
چندان وزنی ندارد |
he is indisposed to go |
میل برفتن ندارد |
his hand lack one finger |
دستش یک انگشت ندارد |
he is nothing to me |
بتمن خویشی ندارد |
he is short of hands |
کارگر کافی ندارد |
he means well |
قصد بدی ندارد |
it is of little worth |
چندان ارزشی ندارد |
there is nothing for it but to |
چارهای ندارد جز اینکه |
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). |
تقلب عاقبت ندارد |
He cant stand the sight of us. |
چشم ندارد ما را ببیند |
Death keeps no calendar. <proverb> |
مرگ تاریخ ندارد. |
irons in the fire <idiom> |
وقت سرخاراندن ندارد |
There is nothing to be ashamed lf . |
( اینکار ) خجالت ندارد |
It doesnt look nice . It is useemly. |
صورت خوشی ندارد |
Nothing is impossible . |
کار نشد ندارد |
it takes two to tango <idiom> |
[یک دست صدا ندارد] |
many hands make light work <proverb> |
یک دست صدا ندارد |
She never gets any gratitude . |
دستش نمک ندارد |
she cannot bear heat |
طاقت گرما را ندارد |
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . |
ربطی به موضوع ندارد |
and that is flat(final)!No arguments! |
چون وچراهم ندارد ! |
That is quitw O. K. That is fine. |
هیج اشکالی ندارد |
That's not so! |
این حقیقت ندارد! |
he is at a loose end |
کار معینی ندارد |
There is no market for it in Iran . |
درایران مصرفی ندارد |
This does not apply to . . . |
در رابطه با . . . کاربرد ندارد. |
There is nothing to be afraid of in driving. |
رانندگی که ترس ندارد. |
The full man does not understand a hungry one . <proverb> |
سیر از گرسنه خبر ندارد . |
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> |
یک ستاره در هفت آسمان ندارد. |
It isn't anything like her. |
او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد. |
it boots not to complain |
گله گذاری سودی ندارد |
There is nothing wrong with it. |
این هیچ ایرادی ندارد. |
you are welcome |
کاری نکردم اهمیت ندارد |
it does not matter |
عیب ندارد چیزی نیست |
A logical remark has no answer. <proverb> |
یرف یساب جواب ندارد . |
netblock |
ابشاری که نیاز به دفاع ندارد |
The very idea ! |
معنی ندارد ! ( قبیح است ) |
My French is not up to much. |
فرانسه ام چندان تعریفی ندارد |
that is nothing like it |
هیچ شباهتی بدان ندارد |
His remarks are unfounded. |
حرفهایش پایه واساسی ندارد |
His greed knows no limits. |
حرص وطمع اش اندازه ندارد |
there is no p of his going |
رفتن وی هیچ امکان ندارد |
His knowledge has no limits. |
دانش اوحد واندازه ای ندارد |
there is no precedent for this |
این چیز سابقه ندارد |
He is on edge. He is restive. |
آرام ندارد (ناراحت است ) |
time out of minds |
زمانی که کسی یاد ندارد |
It doesnt matter. it is nothing. |
چیزی نیست ( عیب ندارد ) |
He is unpredicateble. He acts haphazardly. |
کارش حساب وکتابی ندارد |
out of one's element <idiom> |
جایی که به شخص تعلق ندارد |
It is pointless for her to come here . |
موضوع ندارد اینجا بیاید |
it is immaterial |
ناچیز است اهمیت ندارد |
there is no occasion for fear |
ترس هیچ مورد ندارد |
it is not worth my while |
نمیارزد برای من ارزش ندارد |
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . |
قابل ندارد ( بعنوان تعارف ) |
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. |
اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد |
It is in the bag . It is a dead cert. |
ردخورد ندارد (حتمی است ) |
He hasnt a mind of his own. |
ازخودش رأیی ندارد (بی اراده) |
it is of no use talking |
سخن گفتن سودی ندارد |
they are of no historical |
هیچ اهمیت تاریخی ندارد |
he has no friends |
او هیچ دوست و اشنایی ندارد |
from immemorial times |
اززمانی که کسی بیاد ندارد |
he does nothing but talk |
کاری جزحرف زدن ندارد |
they call him mister |
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد |
He hasn't had much of an appetite lately. |
به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد. |
He has a poor service record in this company. |
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد |
This is treason, pure and simple. |
خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد |
Your proposal has little practical value . |
پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد |
There are no vacancies at the hotel. |
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد |
He is in a bad way (poor circumstances). |
وضع وحالش چندان تعریفی ندارد |
the interest of it is gone |
دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد |
The dilemma has no simple answers. |
این مخمصه راه حل ساده ای ندارد. |
He has not enough experience for the position. |
برای اینکار تجربه کافی ندارد |
There is no harm in trying. |
امتحانش مجانی است (ضرر ندارد ) |
There is no disagreement among us. |
اختلاف نظری بین ماوجود ندارد |
It is a case of tit for tat . |
چیزی که عوض داد گله ندارد |
There is no such number. |
همچنین شماره تلفنی وجود ندارد. |
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> |
صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد . |
neither fish nor fowl <idiom> |
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد |
There is nothing to worry about. |
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. |
There's no reason for concern. |
دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. |
He is only half a man . |
مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت ) |
Such a thing does not exist at all . |
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد |
The poor fellow ( guy ) is restless. |
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد ) |
It doesnt make any difference to me . |
برای من فرقی نمی کند (ندارد) |
... if you don't mind my asking |
... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد |
Your passport is no longer valid. |
گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد. |
monogamist |
مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد |
singleton |
ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد |
he has no enterprise |
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند |
it is not true that he is dead |
اینکه میگویند مرده است حق ندارد |
it is not pervious to reasonov |
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد |
no branch |
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد |
no address operation |
دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد |
irreligionist |
کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد |
sole tenant |
مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد |
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . |
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد ) |
There are not many amusements in this town. |
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد |
There's no danger of that happening again. |
خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته. |
it is of no use to us |
بکار ما یا بدرد ما نمیخورد سودی برای ما ندارد |
outpensioner |
کسیکه از بنگاهی وفیفه میگیدرولی در انجابودباش ندارد |
There is nothing to it . |
هیچ کاری ندارد ( بسیار آسان است ) |
There is no argument about that. |
حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است ) |
These statistics speak for themselves. |
این آمار به هیچ توضیحی نیاز ندارد. |
there is nothing in it |
چیز مهمی دران نیست پروپایی ندارد |
camera-shy |
کسی که دوست ندارد از او عکس یا فیلم بگیرند |
indeterminate vowel |
حرف مصوتی که صدای معین یا اشکاری ندارد |
There is no reason to do something |
دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود. |
The bus stop is no distance at all . |
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد |
It is no use crying over spilt milk . <proverb> |
بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد. |
gentleman at large |
کسیکه وابسته بدرباراست و کار ویژهای ندارد |
it is insusceptible of change |
اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد |
He dosent wish to be obligated to any one . |
میل ندارد زیر بار منت کسی باشد |
he should better to led than |
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد |
He is not too educated, but has plenty of horse sense . |
تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد |
Ill got ill used. <proverb> |
چیزى که از راه نامشروع بدست آید خیر ندارد . |
yellow dog contract |
قراردادی که براساس ان کارگر حق عضویت در اتحادیه کارگری را ندارد |
uptime |
مدت زمانی که یک وسیله کار میکند و خطا ندارد. |
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight |
دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است ) |
box camera |
دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد |
box cameras |
دوربین عکاسی ساده و جعبه مانند که دستگاه میزان ندارد |
The room is bare of furniture . |
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد ) |
there is no p of doing it |
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد |
There is no pleasure without pain . <proverb> |
هیچ کامیابى و لذتى بدون درد ورنج وجود ندارد . |
up time |
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد. |
This is a self - winding clock . |
این ساعت دیواری کوک لازم ندارد ( اتو ماتیک است ) |
It is all over between them . They are thru with each other . |
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد ) |
natural rate hypothesis |
هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد |
no decompression dive |
غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد |
unpopulated |
تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است |
random access |
فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد |
garnishment |
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد |
aniline |
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست |
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. |
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد . |
special weight race |
مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد |
like father like son |
پسر کو ندارد نشان از پدر توبیگانه خوان و مخوانش پسر |
heads up |
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد |
onion skin |
پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.] |
quercetin |
ماده رنگی کریسیتین [این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.] |
waste silk |
ابریشم گجین [ابریشمی که از تفاله پیله سوراخ شده بدست می آید و دارای طول های متغیر است و کیفیت مطلوبی ندارد.] |
spanning tree |
روش ایجاد توپولوژی شبکه که حلقهای ندارد و در صورت شکل یا خطای شبکه باعث افزونگی میشود |
He went so what !Good riddance. |
خوب رفت که رفت ( غصه وناراحتی ندارد ) |
IBM |
صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد |
race condition |
حالت نامعینی که به هنگام عملکرد همزمان ددستورالعملهای دو کامپیوتربوجود می اید و امکان شناخت این مسئله که کدام یک از انها ابتدا تمام خواهند شدوجود ندارد |
It is no joke . |
این شوخی ندارد ( شوخی نیست ) |
He is speechless (inarticulate). |
سرو زبان ندارد ( بی زبان است) |
The violin is out of tune . |
ویولن کوک نیست ( کوک ندارد ) |
non-directional design |
طرح فراگیر [این نوع طرح در نقاط مختلف بافت دارای جذابیت خاص خود بوده و حالت تکراری فرش های معمول را ندارد.] |
Open-plan <adj.> |
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد |
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> |
آب براى من ندارد براى تو که دارد . |
It is tasteless. It has no flovour . |
مزه ندارد( بی مزه است ) |
It is quite unprecedented. |
بی سابقه است ( سابقه ندارد ) |
dead wool |
پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.] |
presumption hominis |
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد |
salachak |
فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.] |