English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
young ice یخ تازه بسته
Search result with all words
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
Other Matches
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
packets بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packet بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
newlywed تازه داماد تازه عروس
packaging ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
slated items مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
up-to-date تازه
the new world تازه
up to date تازه
modern تازه
green تازه
greenest تازه
new fallen تازه
recent تازه
new born تازه
scions تازه
scion تازه
mint a mint condition تازه تازه
inchoative تازه
new تازه
new- تازه
newest تازه
newer تازه
new laid تازه
new-laid تازه
renewed تازه
newfashioned تازه
post glacial تازه
fresh- تازه
dewier تازه
dewiest تازه
fresh تازه
dewy تازه
red hot تازه
freshest تازه
younger تازه
new fashioned تازه
young تازه
brand new تر و تازه
newfangled مد تازه
settlor مهاجر تازه
brides تازه عروس
settlers مهاجر تازه
bride تازه عروس
settler مهاجر تازه
freshened تازه کردن
newmade تازه ساخت
recruits کارمند تازه
recruits تازه سرباز
junior زودتر تازه تر
breezy خنک تازه
recruiting تازه سرباز
recruited کارمند تازه
far out تازه و غیرسنتی
neoteric نویسنده تازه
converted تازه کیش
converts تازه کیش
neoteric جدید تازه
novitiate تازه کار
newcomer تازه وارد
freshening تازه کردن
converting تازه کیش
new arrived تازه رسیده
noviciate تازه کار
nascency تازه پیداشدگی
newcomers تازه وارد
freshen تازه کردن
neo christianity مسیحیت تازه
neocortex قشر تازه مخ
juniors زودتر تازه تر
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
recruiting کارمند تازه
recruited تازه سرباز
revised edition چاپ تازه
new comer تازه وارد
tenderfoot تازه کار
ordinee شماش تازه
regeneracy تولد تازه
refresher تازه کننده
new come تازه رسیده
new come تازه امده
sup.latest or last تازه گذشته
new jerusalem اورشلیم تازه
freshens تازه کردن
new employees کارمندان تازه
span new خیلی تازه
immigrants تازه وارد
immigrant تازه وارد
new fledged تازه پر در اورده
span new کاملا تازه
scarc ely جخت تازه
to bring in تازه اوردن
to innovate in تازه اوردن
new blown تازه شگفته
recent development بسط تازه
new clown تازه شکفته
recruit تازه سرباز
recension چاپ تازه
newish نسبه تازه
recruit کارمند تازه
verdured تازه سرسبز
ultramodern بسیار تازه
new built تازه ساخت
new buit تازه ساخت
new buit تازه ساز
new built تازه ساز
greener تازه کار
freshwater تازه کار
sucking تازه کار
rookies تازه کار
rookie تازه کار
new fallen snow برف تازه
nascence تازه پیداشدگی
novices تازه کار
renewal تازه سازی
beginner تازه کار
reprinting چاپ تازه
recuperation رمق تازه
reprints چاپ تازه
birdegroom تازه داماد
refreshingly تازه کننده
new-laid تازه گذاشته
new laid تازه گذاشته
grcen wine شراب تازه
green concrete بتن تازه
freshest تازه کردن
renewals تازه سازی
refreshing تازه کننده
reprinted چاپ تازه
novice تازه کار
regeneration تولد تازه
late تازه گذشته
beginners تازه کار
brand-new بکلی نو یا تازه
reprint چاپ تازه
recuperation نیروی تازه
refreshes تازه کردن
refresh تازه کردن
refreshed تازه کردن
green old wound زخم تازه
convert تازه کیش
carechumen تازه وارد
reappraisal ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
reappraisals ارزیابی تازه
fresh تازه کردن
refreshments تازه سازی
refreshment تازه سازی
green crop علف تازه
juvenescent تازه جوان
jackleg تازه کار
bran new بکلی نو یا تازه
fresh- تازه کردن
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
nouveau-riche تازه بدوران رسیده
latest تازه گذشته اینده
parvenus تازه بدوران رسیده
piping hot خیلی تازه ازتنوردرامده
novitiate مرحله تازه کاری
revivifying نیروی تازه دادن
parvenu تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches تازه بدوران رسیده
house-warmings ولیمه خانه تازه
house-warming ولیمه خانه تازه
redecorate تزئینات تازه کردن
house warming ولیمه خانه تازه
redecorated تزئینات تازه کردن
freshly با نفس یا نیروی تازه
redecorates تزئینات تازه کردن
redecorating تزئینات تازه کردن
initiate تازه وارد کردن
newmade تازه ساز نوساز
initiated تازه وارد کردن
initiates تازه وارد کردن
initiating تازه وارد کردن
revivified نیروی تازه دادن
revivifies نیروی تازه دادن
revivify نیروی تازه دادن
noviciate مرحله تازه کاری
newlywed تازه ازدواج کرده
lands man ملوان تازه کار
recruits نیروی تازه گرفتن
recruiting نیروی تازه گرفتن
recruited نیروی تازه گرفتن
refreshes نیروی تازه دادن به
recruit نیروی تازه گرفتن
pig اهن تازه ریخته
pigs اهن تازه ریخته
doubler دستگاه ورق تازه کن
new arrived تازه وارد شده
refreshed نیروی تازه دادن به
greenly بطور تازه و سبز
sapling درخت تازه وجوان
saplings درخت تازه وجوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com