English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
price as natural ice یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
Other Matches
dumping صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
reduced price بهای کاسته بهای تخفیف دار
correspondingly بهمان نسبت
same بهمان اندازه
as good as بهمان خوبی
as well بهمان اندازه
similite بهمان طریق
as بهمان اندازه بعنوان مثال
as far as possible تا انجا که میشد
he was ticklish غلغلکش میشد
Dont brag about doing this and that . اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
the big four امریکا و ایتالیااطلاق میشد
big five ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
burnt offerings حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
burnt offering حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
psephism حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
knight of the post کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
physiographic وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
provisor کسیکه از طرف پاپ برای گرفتن درامد کلیسامعرفی میشد
mural crown ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
nomothetes کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
gorgon یکی ازسه زنی که موهای سرشان مار بوده و هر کس بدانهانگاه میکردسنگ میشد
on the block <idiom> فروخته شده
naturalism فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
under the counter <idiom> مخفیانه فروخته شدن
it was sold at 0 year's p بهره برابردرامدسالیانه اش فروخته شد
over-the-counter <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
outside [stock exchange] <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
off-market <adj.> خارج از بورس [فروخته شده ]
sold فروخته شده بفروش رفته
loss leader کالایی که با ضرر فروخته میشود
fast moving stock کالایی که به سرعت فروخته میشود
over the counter خارج از بورس فروخته شده
ex. dividend سهمی که پس از پرداخت سود آن فروخته شده
avoirdupois اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
thirds شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
bundled software نرم افزاری که همراه با قیمت کامپیوتر فروخته میشود
third شرکتی که سرویس میدهد به سیستمی فروخته شده از یک شخص
subject to being unsold فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
turnover تعداد دفعاتی درسال که موجودی انبار یک بنگاه فروخته میشود
caveat venditor یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
at a low price بهای کم
for به بهای
reduced price بهای نازل
fee بهای واحد
probability cost بهای احتمالی
nominal price بهای اسمی
money worth بهای پول
nominal value بهای اسمی
trade price بهای تجارتی
unit price بهای واحد
resonable price بهای عادله
break up price بهای انحلال
reserve price بهای قطعی
all in price بهای کامل
fancy price بهای تفننی
at a great penny worth به بهای زیاد
face value بهای اسمی
cost of construction بهای ساختمان
conversion price بهای تبدیل
cash price بهای نقدی
book value بهای دفتری
break up price بهای تصفیه
fancy price بهای گزاف
foreign excess تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند
eric خون بهای ایرلندی
par بهای رسمی سهم
declared value بهای اعلام شده
below par کمتر از بهای اسمی
above par بالاتر از بهای اسمی
retail price بهای خرده فروشی
resale price بهای خرده فروشی
contratual rent اجاره بهای مقطوع
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
dispraise از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
coinage طبقه بندی بهای مسکوک
upset price کمترین بهای مقطوع درهراج
spot price بهای جنس در معامله نقدی
the price was not reasonable بهای ان معقول بنظر نمیرسید
reserve price قیمت نهایی بهای قطعی
cost plus اضافه بر بهای تمام شده
height money اضافه بهای کار در ارتفاع
cost and freight قیمت و بهای حمل و نقل
share list صورت بهای سهام شرکتها
to take something off and pric اندکی از بهای چیزی کاستن
bundling بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundles بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
stoppage in transitu حق استرداد جنس فروخته شده برای بایع حق امتناع ازتسلیم مال التجاره در حال حمل
the price was not reasonable بهای گزافی بران گذاشته بودند
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
to compound قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
sham ساختگی
pinchbeck زر ساختگی
colourable ساختگی
imitation ساختگی
bogus ساختگی
imitations ساختگی
dummies ساختگی
shams ساختگی
fictional ساختگی
dummy ساختگی
make-believe ساختگی
counterfeit ساختگی
make believe ساختگی
counterfeited ساختگی
counterfeiting ساختگی
counterfeits ساختگی
colorable ساختگی
ersatz ساختگی
phoney ساختگی
mocked ساختگی
forged ساختگی
affected ساختگی
spurious ساختگی
made up ساختگی
made-up ساختگی
artificial ساختگی
mocks ساختگی
fictitious ساختگی
factitious ساختگی
phoneys ساختگی
phonies ساختگی
mock ساختگی
whopper ساختگی
whoppers ساختگی
mocking ساختگی
synthetic ساختگی
at par قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
how is sugar بهای قندچیست قند درچه حال است
revalorization اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
factitious ساختگی مصنوعی
factitious disorder اختلال ساختگی
contrived scarcity کمیابی ساختگی
factitiousness ساختگی بودن
dummy مصنوعی ساختگی
dummy ادمک ساختگی
dummy ادم ساختگی
dummies مصنوعی ساختگی
dummies ادمک ساختگی
dummies ادم ساختگی
fabricated language زبان ساختگی
dummy stimuli محرکهای ساختگی
dummy variable متغیر ساختگی
dummy instruction دستورالعمل ساختگی
fleuret گل ساختگی کوچک
false ساختگی نادرست
fictive ساختگی افسانهای
dummy argument نشانوند ساختگی
fictitiousness ساختگی بودن
demureness ازرم ساختگی
dummy module رویه ساختگی
synthetic rubber لاستیک ساختگی
artificial intelligence هوش ساختگی
peg-legs پای ساختگی
namby ساختگی و بی مغز
faggot vote رای ساختگی
quacks دروغی ساختگی
wig گیس ساختگی
dummy module برنامه ساختگی
fagot vote رای ساختگی
quacking دروغی ساختگی
wigs گیس ساختگی
quack دروغی ساختگی
pseudoproblem مساله ساختگی
quacked دروغی ساختگی
compose sequence دخشه ساختگی
compose sequence ترتیب ساختگی
make-up داستان ساختگی
made مصنوع ساختگی
peg-leg پای ساختگی
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
fly book قوطی مگس ساختگی
mim باوقار ساختگی کمرو
false ساختگی غیر واقعی
demurely با ازرم باوقاروشرم ساختگی
venetian pearl مروارید ساختگی توپر
dummy argument ارگومان یا نشانوند ساختگی
artificially بطور مصنوعی یا ساختگی
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
artificiality مصنوعی یا ساختگی بودن
phony حقه باز ساختگی
padding کلمات یارکوردهای ساختگی
ruise شایعات داستان ساختگی
secundine artem بطور ساختگی یا مصنوعی
curcumin رنگ نارنجی ساختگی
prohibitive price بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
non-events رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
make up ساختمان یاحالت داستان ساختگی
pretendedly بطور ساختگی یا بخود بسته
non-event رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
apocryphal دارای اعتبار مشکوک ساختگی
computed price قیمت ساختگی معادل administeredprice
goldbrick جنس بی ارزشی که بجای جنس بهاداری فروخته میشود
tea is sold by the kilogramme چایی را کیلویی می فروشند چایی به کیلو فروخته میشود
unearned icremrnt افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com