Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
they were made one |
یعنی باهم عروسی کردند |
|
|
Other Matches |
|
they had words |
باهم نزاع کردند |
left handed marriage |
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو |
wedding day |
روز عروسی جشن سالیانه عروسی |
to set by the ears |
باهم بدکردن باهم مخالف کردن |
armistise |
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد |
to set at loggerheads |
باهم بد کردن باهم مخالف کردن |
he was refused employment |
کردند |
The trees are in bloom . |
درختها گه کردند |
they put their heads together |
با هم مشورت کردند |
they proclaimed him sovereign |
اعلان کردند |
they mulcted him |
او را جریمه کردند |
marriage |
عروسی |
spousal |
عروسی |
marriages |
عروسی |
nuptials |
عروسی |
wedlock |
عروسی |
matrimony |
عروسی |
bridal |
عروسی |
nuptial |
عروسی |
wedding |
عروسی |
weddings |
عروسی |
espousal |
عروسی |
hymen |
عروسی |
hymens |
عروسی |
potsdom agreement |
تاکید وتشریح کردند |
he was sent to england |
به انگلیس اعزام کردند |
they put up a good fight |
جنگ خوبی کردند |
what a ready welcome i found! |
چه حسن استقبالی از من کردند ! |
They pinched my keys. |
کلیدهایم رابلند کردند |
They escaped under cover of darkness. |
درتاریکی شب فرار کردند |
They greeted each other. |
با هم سلام وتعارف کردند |
It was required of me . They imposed it on me . |
آنرا به من تکلیف کردند |
marry |
عروسی کردن |
nuptial ceremonies |
ایین عروسی |
proposal of marriage |
پیشنهاد عروسی |
wed |
عروسی کردن با |
nuptials |
نکاحی عروسی |
digamy |
عروسی دوباره |
wedding ring |
انگشتر عروسی |
mismarriage |
عروسی ناجور |
marriageable |
درخور عروسی |
handfast |
پیمان عروسی |
wedding |
جشن عروسی |
get marriage |
عروسی کردن |
hedge marriage |
عروسی زیرجلی |
marries |
عروسی کردن |
internuptial |
وابسته به عروسی |
weddings |
جشن عروسی |
nuptial |
نکاحی عروسی |
marriage preparations |
تدارکات عروسی |
matrimonial |
وابسته به عروسی |
to change ones condition |
عروسی کردن |
to get married |
عروسی کردن |
bridal |
جشن عروسی |
the nuptial day |
روز عروسی |
to chang one's condition |
عروسی کردن |
marriage |
جشن عروسی |
the advantages of marriage |
فوائد عروسی |
marriages |
جشن عروسی |
videlicet |
یعنی |
that is to say |
یعنی |
to wit |
یعنی |
namely <adv.> |
یعنی |
that is |
یعنی |
scilicet |
یعنی |
namely |
یعنی |
in fact |
یعنی |
videlicet |
یعنی |
to wit <adv.> |
یعنی |
nee |
یعنی |
They changed seats . |
صندلی هایشان را با هم عوض کردند |
His path was strewn with flowers . |
مقدم اورا گلباران کردند |
The kids stamped on the ants . |
بچه ها مورچه را با لگه له می کردند |
They were talking in Spanish . |
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند |
they poured toward that city |
سوی ان شهر هجوم کردند |
the house was highly rated |
خانه رازیاد تقویم کردند |
its was extended |
مدت اعتبارانرا دراز کردند |
He was deported from Iran. |
اورااز ایران اخراج کردند |
bombers raided the city |
بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند |
They beat each other black and blue. |
همدیگر را خونین ومالین کردند |
espousing |
عروسی کردن نامزدکردن |
sham marriage |
عروسی ساختگی یا دروغی |
espouses |
عروسی کردن نامزدکردن |
espoused |
عروسی کردن نامزدکردن |
espouse |
عروسی کردن نامزدکردن |
to come dressed in your wedding finery |
با لباس عروسی آمدن |
anniversaries |
جشن سالیانه عروسی |
anniversary |
جشن سالیانه عروسی |
promise of marriage |
قول یا پیمان عروسی |
postnuptial |
وابسته به بعد از عروسی |
antenuptial |
مربوط به پیش از عروسی |
marriage lines |
گواهی نامه عروسی |
spousal |
زفاف وابسته به عروسی |
to pop the question |
پیشنهاد عروسی کردن |
trigmous |
سه بار عروسی کرده |
genial bed |
رختخواب یافراش عروسی |
married |
عروسی کرده متاهل |
remarried |
دوباره عروسی کردن |
hymens |
خدای عروسی ونکاح |
hymen |
خدای عروسی ونکاح |
remarries |
دوباره عروسی کردن |
remarry |
دوباره عروسی کردن |
innuendos |
یعنی تشریح |
innuendoes |
یعنی تشریح |
innuendo |
یعنی تشریح |
she was shot for a spy |
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند |
he was engagedon probation |
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند |
We sent for the doctor. |
برای ما این دکتر را صدا کردند. |
bombers raided the city |
بمب افگن هابران شهرحمله کردند |
he paid through the nose |
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند |
They searched the whole town . |
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند ) |
the exercised thier veto |
انها حق وتوی خود را اعمال کردند |
He was framed. |
برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند ) |
I had my car broken into last week. |
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند. |
Fatimid |
[پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.] |
The soldirs leg was amputated . |
پای سرباز را قطع کردند ( بریدند ) |
They shook hand and made up. |
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند |
golden wedding |
جشن پنجاهمین سال عروسی |
We have a wedding ceremony comin off. |
جشن عروسی در پیش داریم |
diamond wedding |
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی |
diamond weddings |
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی |
golden weddings |
جشن پنجاهمین سال عروسی |
wedding party |
مجلس عروسی یا عقد کنان |
relative impediment |
محظور شرعی برای عروسی |
consummated |
انجام دادن عروسی کردن |
consummates |
انجام دادن عروسی کردن |
consummating |
انجام دادن عروسی کردن |
a wedding with all the trimmings [fixings] |
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید |
deuterogamy |
عروسی دوم باره تجدیدفراش |
silver wedding |
بیست وپنجمین سال عروسی |
d. wedding |
جشن شصتمین سال عروسی |
love match |
عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس |
consummate |
انجام دادن عروسی کردن |
an inceptive |
یعنی میخواهم لرزکنم |
the fair sex |
جنس لطیف یعنی زن |
this word means a dog |
این واژه یعنی سگ |
dominical |
یعنی حضرت مسیح |
the gentle sex |
جنس لطیف یعنی زن |
what does it meant |
یعنی چه چه معنی دارد |
strangle |
در مخابرات یعنی دستگاه |
The bandits stripped him of all his belongines . |
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند |
Everybody condemned his foolish behaviour . |
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند |
knickerbocker |
زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند |
they howled the speaker down |
سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند |
inns of chancery |
عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند |
They I got confused . |
آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم |
corinthian brass or bronze |
یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند |
The victors demanded unconditional surrender . |
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند |
The planes pin- pointed the enemy targets . |
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند |
Shoppers were scrambling to get the best bargains. |
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند. |
maritally |
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی |
handfast |
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه |
quintessence |
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر" |
dominical |
وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه |
Boer |
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند |
leet |
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند |
Boers |
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند |
Few reporters dared to enter the war zone. |
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند. |
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. |
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی. |
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. |
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند. |
The room is bare of furniture . |
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد ) |
wedding cake |
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند |
hymeneal |
سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی |
in the dark |
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست |
splashed |
در پدافند هوایی یعنی هواپیمای دشمن زده شد |
myrmidon |
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند |
p sexual relations |
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی |
profound gangrene |
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد |
saunters |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
saunter |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
sauntered |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
sauntering |
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید |
big five |
پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند |
caveat emptor |
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد |
lombards |
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند |
mohock |
تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند |
Quantel |
شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند |
sabbatical year |
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند |
inchorus |
باهم |
vis a vis |
باهم |
one with a |
باهم |
concerted |
باهم |
simoltaneously |
باهم |
simoltaneous |
باهم |
concurrently |
باهم |
tutti |
باهم |
at once |
باهم |
vis-a-vis |
باهم |
simultaneously |
باهم |
together |
باهم |
conjointly |
باهم |
jointly |
باهم |
morganatic marriage |
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود |
salvos |
در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم |
skip it |
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف |
caveat venditor |
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد |
what luck |
در رهگیری هوایی یعنی نتیجه انجام ماموریت چه طور بود |
punch |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
punches |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |
punched |
در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد |