English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
I wI'll gradually get used to it . یواش یواش عادت خواهم کرد
Other Matches
slugs یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slug یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
Easy does it . یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
Now I'm starting to believe it. دارم یواش یواش قبولش میکنم.
slowed یواش
slowing یواش
slowest یواش
slower یواش
slows یواش
slow یواش
Speak in a low voice . Spead slowly . یواش حرف زدن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
i shall go خواهم رفت
to beg your pardon معذرت می خواهم
i shall be خواهم بود
i will go خواهم رفت
excuse me پوزش می خواهم
to beg your pardon پوزش می خواهم
Please excuse me . عذرمی خواهم ( ببخشید )
he said i will come اوگفت خواهم امد
I am thinking of your own good. من خو بی شما رامی خواهم
i will see sbout it من به ان رسیدگی خواهم کرد
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
he said he shoued go اوگفت خواهم رفت
wills فعل کمکی "خواهم "
he said گفت خواهم امد
willed فعل کمکی "خواهم "
he said گفت که خواهم امد
will فعل کمکی "خواهم "
I'd like to reserve ... می خواهم یک ... رزرو کنم؟
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ببینم.
I'd like to see Mr. ... من می خواهم آقای ... را ملاقات کنم.
I'll look into the matter. من موضوع را دنبال خواهم کرد.
He owes me some money. از او پول می خواهم (طلب دارم )
I ll pay him back in his own coin . حقش را کف دستش خواهم گذارد
No harm meant! نمی خواهم توهین کنم!
i will return his kindness مهربانی او را تلافی خواهم کرد
I would like to have something to drink . می خواهم گلویی تازه کنم
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
i wish you happiness خوشی یا سعادت شما را می خواهم
I wI'll sign for him . من بجای اوامضاء خواهم کرد
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را لغو کنم.
I'd like to cancel my flight. می خواهم پروازم را کنسل کنم.
I'd like a train timetable. من برنامه حرکت قطارها را می خواهم.
No offence! نمی خواهم توهین کنم!
I'll be at home today . امروز منزل خواهم بود
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را اوکی کنم.
i beg your pardon پوزش میخواهم معذرت می خواهم
I'd like to confirm my flight. می خواهم پروازم را تائید کنم.
I'd like to book a flight to london. یک پرواز به لندن می خواهم رزرو کنم.
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly. بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
I would like to [ undress] take off my clothes. من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
i will send him my book کتاب خود را برای او خواهم فرستاد
i will speak to him about it در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
I will be instigating [initiating] legal proceedings. من دعوی حقوقی را آغاز خواهم کرد.
with you بی پرده با شما سخن خواهم گفت
I'll do that. من این کار را انجام خواهم داد.
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
I'd like to leave my luggage, please. من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
I'll think it over. در این خصوص فکر خواهم کرد.
Don't let me keep you. نمی خواهم که خیلی معطلتان کنم.
habitude عادت
habit عادت
ure عادت
habit :عادت
praxis عادت
guize عادت
accustoming عادت
usage عادت
rut عادت
ruts عادت
wont عادت
accustom عادت
practice عادت
rote عادت
accustoms عادت
usages عادت
habits عادت
consuetude عادت
diathesis عادت
accustomedness عادت
habits :عادت
custom عادت
I wI'll do it on my own responsibility . به مسئولیت خودم این کاررا خواهم کرد
I want to look at old coins. من می خواهم سکه های قدیمی را تماشا کنم.
I wI'll do that all by myself. من خودم بتنهایی آنرا انجام خواهم داد
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
I don't want to say anything about that. من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
I'll speak at length on this subject. دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
I want to get off at St. Paul's. من می خواهم ایستگاه سانت پالس پیاده شوم.
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
Talking of Europe ,please allow me … حالا که صحبت از اروپ؟ است اجازه می خواهم ...
I would like tovisit ( see, meet ) you more often . می خواهم باز هم بیشتر پیش شما بیایم
dieting عادت غذائی
dieted عادت غذائی
diet عادت غذائی
recidivist مجرم به عادت
recidivists مجرم به عادت
divinely بطورخارق عادت
wont خو گرفته عادت
addict عادت اعتیاد
diets عادت غذائی
vogue عادت مرسوم
kick the habit <idiom> ترک عادت بد
used to <idiom> عادت کردن به
custom برحسب عادت
by usage برحسب عادت
by rote بر حسب عادت
amenia حبس عادت
addicts عادت اعتیاد
to outgrow a habit <idiom> از سر افتادن عادت
familiarised عادت دادن
to get used to عادت کردن [به]
habituated عادت دادن
hank قلاب عادت
habituate عادت دادن
accustoms عادت دادن
accustoming عادت دادن
accustom عادت دادن
familiarises عادت دادن
familiarising عادت دادن
inuring عادت دادن
inures عادت دادن
inured عادت دادن
inure عادت دادن
take to عادت کردن
familiarizing عادت دادن
familiarizes عادت دادن
familiarized عادت دادن
familiarize عادت دادن
hanks قلاب عادت
thaumaturgy خرق عادت
hexis عادت پایه
inure or en عادت دادن
habitually بر حسب عادت
it is usual with him عادت دارد
periods عادت ماهانه
period عادت ماهانه
lusus natarae خرق عادت
lusus naturae خرق عادت
menstrual cycle عادت ماهانه
position habit عادت مکانی
to get accustomed to عادت کردن [به]
reading habit عادت خواندن
social habit عادت اجتماعی
practice معمول به عادت
grow into a habit عادت شدن
usage and custom عرف و عادت
habit strength نیرومندی عادت
habitude عادت روزانه
enure عادت دادن
I'll get you all fixed up. همه چیز را برایتان درست وروبراه خواهم کرد
tomorow morning . I wI'll leavew for london. فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
It makes me sick just thinking about it! وقتی که بهش فکر می کنم می خواهم بالا بیاورم!
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
I want to depart tomorrow morning [noon, afternoon] at ... o'clock. من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
that is a matter of habit کار عادت است
The habit of smoking. عادت به استعمال دخانیات
prayerfulness عادت نماز خوانی
habit formation شکل گیری عادت
thews عادت راه ورسم
as a rule <idiom> معمولا ،طبق عادت
that is a matter of habit موضوع عادت است
to form a habit تشکیل عادت دادن
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
to fall into a bad habit عادت بدی گرفتن
sticky fingers <idiom> عادت به دزدیدن داشتن
effective habit strength حد موثر نیرومندی عادت
get عادت کردن ربودن
dishabituate ترک عادت دادن
local usage عرف و عادت محل
gets عادت کردن ربودن
catamenia عادت ماهیانه زنان
getting عادت کردن ربودن
To be used (accustomed) to something. به چیزی عادت داشتن
dark adaptation عادت کردن به تاریکی
To break (give up) a habit. ترک عادت کردن
unusual غریب مخالف عادت
He is making a habit of it . بد عادت شده است
disaccustom ترک عادت دادن
daily routine عادت جاری روزانه
unused عادت نکرده بکارنبرده
I wI'll go flat out to do it. بهر جان کندنی باشد اینکا رراانجام خواهم داد
groove کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
to get into one's stride <idiom> عادت کردن [اصطلاح روزمره]
grooves کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
routine جریان عادی عادت جاری
routinely جریان عادی عادت جاری
routines جریان عادی عادت جاری
acclimatization عادت کردن به هوای کوهستان
altitude acclimatization عادت کردن به ارتفاع منطقه
He outgrew this habit. این عادت ازسرش افتاد
fletcherism عادت بخوردن مختصری غذا
get in the swing of things <idiom> به شرایط جدید عادت کردن
practice of early rising مشق یا عادت سحر خیزی
matter of course <idiom> عادت،راه عادی،قانون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com