English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
affiliated unit یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
Other Matches
affiliated unit یکان زیر امر ادارات غیرنظامی
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
commercial air movement پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
hunter killer نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
flanker عده مامور تک جناحی استحکامات جناحی یکان
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
interservice بین ادارات
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
interdepartmental وابسته به ادارات داخلی
civil damage assessment ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
interoffice مکاتبه و مراسله بین ادارات یک موسسه
supply arms یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
f.b.i یکی از ادارات وزارت دادگستری ایالات متحده
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
civil غیرنظامی
demilitarized zone منطقه غیرنظامی
civilian employees کارمندان غیرنظامی
civil advisor مستشار غیرنظامی
civilian enterprise موسسه غیرنظامی
civil disturbances اغتشاشات غیرنظامی
plains لباس غیرنظامی
plainest لباس غیرنظامی
plainer لباس غیرنظامی
plain لباس غیرنظامی
demilitarization غیرنظامی شدن
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
civilian occupational specialty کدهای تخصصی غیرنظامی
civil twilight شفق و فلق غیرنظامی
civil advisor مشاورامور غیرنظامی مشاور امورشهرسازی
class n allotment کسورات بیمه کارمندان غیرنظامی
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
plain clothes man کاراگاه یا ماموردیگرشهربانی که لباس غیرنظامی می پوشد
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
unmilitary بر خلاف مقررات ارتش غیرنظامی اخلاقا و عادتاغیرنظامی
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
quicktrans سیستم حمل و نقل هوایی سریع با استفاده ازهواپیماهای غیرنظامی
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
civil censorship سانسور روابط غیرنظامی نظامیان سانسور امور هنری و ارتباطی غیرنظامیان
civilian supply امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
discretion احتیاط
circumspection احتیاط
injudicious بی احتیاط
careful با احتیاط
imprudent بی احتیاط
rash بی احتیاط
rashes بی احتیاط
guardless بی احتیاط
prudence احتیاط
retenv احتیاط
precautious با احتیاط
well-advised با احتیاط
cautioned احتیاط
precautions احتیاط
cautioning احتیاط
prudish با احتیاط
precaution احتیاط
closeness احتیاط
vigilance احتیاط
incautious بی احتیاط
incosiderate بی احتیاط
caution احتیاط
indiscreet بی احتیاط
improvident بی احتیاط
cautions احتیاط
incircumspect بی احتیاط
reserve احتیاط
reservations احتیاط
reservation احتیاط
reserves احتیاط
yoghurt احتیاط
yoghourts احتیاط
discreet <adj.> با احتیاط
ciecumspect با احتیاط
cautel احتیاط
reserving احتیاط
prudent [discreet] <adj.> با احتیاط
discretional <adj.> با احتیاط
forgetter بی احتیاط
nicety احتیاط
discrete <adj.> با احتیاط
yogurts احتیاط
for fealty of با احتیاط
niceties احتیاط
yoghurts احتیاط
canniness احتیاط
circumspective با احتیاط
warily احتیاط کار
tactical reserve احتیاط تاکتیکی
reserving احتیاط یدکی
reserve force نیروی احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
mobile reserve احتیاط متحرک
cautelous احتیاط کار
prudentially از روی احتیاط
cannily از روی احتیاط
operational reserve احتیاط عملیاتی
ca'canny با احتیاط جلورفتن
chary با احتیاط ودقیق
reserve echelon رده احتیاط
cautiousness احتیاط کاری
reserves احتیاط یدکی
reserve احتیاط یدکی
circumspectly ازروی احتیاط
reservedness احتیاط کاری
measure of prevention احتیاط کاری
reserve officer افسر احتیاط
charily از روی احتیاط
prudential از روی احتیاط
battle reserve احتیاط جنگی
reservedly از روی احتیاط
prudent از روی احتیاط
fabian احتیاط کار
cautiously از روی احتیاط
discreetness احتیاط کاری
to take in a reef احتیاط کردن
discreetnss احتیاط کاری
in case برای احتیاط
hands down بدون احتیاط
prudently از روی احتیاط
indiscreet بی تمیز بی احتیاط
for the sake of precaution برای احتیاط
wariness احتیاط کار
with reserve بقید احتیاط
general reserve احتیاط عمومی
floating reserve احتیاط سیال
unresponsive بدون احتیاط
to keep guard بودن احتیاط کردن
to be on guard بودن احتیاط کردن
wariness از روی احتیاط محتاطانه
forethought مال اندیشی احتیاط
reserve components قسمتهای احتیاط ارتش
reserve center مرکز اموزش احتیاط
Ton play safe . To tread cautiously. با احتیاط عمل کردن
bold خشن وبی احتیاط
over caution احتیاط بیش اندازه
Caution demands that . . . شرط احتیاط آنست که …
Be careful ! احتیاط کن ( مواظب باش )!
precautions حزم احتیاط کردن
tactical reserve نیروهای احتیاط تاکتیکی
Mind what you're doing! [Be careful!] احتیاط کن [مواظب باش ] !
bolder خشن وبی احتیاط
precaution حزم احتیاط کردن
boldest خشن وبی احتیاط
army reserve احتیاط نیروی زمینی
warily از روی احتیاط محتاطانه
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
reserve mobilization بسیج نیروهای احتیاط
To err on the side of caution. جانب احتیاط راگرفتن
He drives recklessly. بی احتیاط رانندگی می کند
base reserves ذخایرپادگانی نیروی احتیاط پادگانی
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
assembly محل بسیج افراد احتیاط
floating reserve نیروی ذخیره احتیاط متحرک
guarded احتیاط امیز ملاحظه کار
ready reservist جزو احتیاط اماده به خدمت
army reserve قسمت احتیاط نیروی زمینی
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
unadvied تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
unadvised تند وبی ملاحظه بی احتیاط
mincingly با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
stalk قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
stalking قدم زدن وحرکت کردن با احتیاط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com