English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English Persian
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commanded یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
commands یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
Other Matches
commands یکان قرارگاه عمده
commanded یکان قرارگاه عمده
command یکان قرارگاه عمده
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
headquarters قرارگاه فرماندهی
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
combat commander's insignia علامت فرماندهی بر یکان رزمی
major command یکان عمده
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
dominant user یکان مصرف کننده عمده
combatcommand فرماندهی رزمی قرارگاه رزمی
assume در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assumes در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
supreme commander فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
reference position محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
establishment محل کار برقرار کردن قرارگاه
establishments محل کار برقرار کردن قرارگاه
body گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
islands پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
island پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
forming up تجمع و سازمان دادن یکان جمع شدن
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
major activity قسمت عمده فعالیت عمده
constituting تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
lead a unit فرماندهی کردن
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
officers افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer افسر معین کردن فرماندهی کردن
primed عمده بار کردن
prime عمده بار کردن
primes عمده بار کردن
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
headquarter قرارگاه
subbase قرارگاه
setting قرارگاه
settings قرارگاه
general headquarters قرارگاه کل
headquarters قرارگاه
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
regrouping دور هم جمع کردن یکان
dismissing منفصل کردن یکان مرخص
dismisses منفصل کردن یکان مرخص
regrouped دور هم جمع کردن یکان
dismiss منفصل کردن یکان مرخص
regroups دور هم جمع کردن یکان
regroup دور هم جمع کردن یکان
matrix or matrices قرارگاه گوهر
posts پادگان قرارگاه
headquarters detachment بخش قرارگاه
posted پادگان قرارگاه
headquarters detachment قسمت قرارگاه
central position قرارگاه مرکزی
headquarters battery اتشبار قرارگاه
hen roost قرارگاه مرغان
headquarters company گروهان قرارگاه
post- پادگان قرارگاه
alternate headquarters قرارگاه یدکی
allied headquarters قرارگاه متفقین
post پادگان قرارگاه
brigade headquarters قرارگاه تیپ
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
detaches جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
detach جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
suppressing سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
suppresses سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
detaching جداکردن جدا کردن از یکان اصلی
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
suppress سرکوب کردن اتش یافعالیت یک یکان
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
settings جای نگین قرارگاه
setting جای نگین قرارگاه
unit emplaning در عملیات حمل و نقل هوایی به طرح ریزی و سازمان دادن یکان برای حمل و نقل اطلاق میشود
flank پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanked پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
flanking پهلوی یکان احاطه کردن دور زدن پهلوها
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
discipline نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
suppression خنثی کردن یک یکان از نظر اتش یا فعالیت سرکوبی اتش
unit loading بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
bridge پل فرماندهی
strategies فن فرماندهی
bridged پل فرماندهی
centre castle پل فرماندهی
conning tower پل فرماندهی
bridges پل فرماندهی
commandantship فرماندهی
commandership فرماندهی
strategy فن فرماندهی
commands فرماندهی
wheelhouse پل فرماندهی
wheelhouses پل فرماندهی
executive branch فرماندهی
command فرماندهی
pilot house پل فرماندهی
leadership فرماندهی
commanded فرماندهی
duty with troops در یکان رزمی خدمت کردن شغل رزمی گرفتن
base command فرماندهی پایگاه
command post پست فرماندهی
flagships ناو فرماندهی
administrative command فرماندهی اداری
command post پاسگاه فرماندهی
enclosed bridge پل فرماندهی سر پوشیده
command posts پست فرماندهی
continuity of command مداومت فرماندهی
area command فرماندهی منطقه
high command فرماندهی عالی
command posts پاسگاه فرماندهی
commodity command فرماندهی اماد
logistical command فرماندهی لجستیکی
head quarters مرکز فرماندهی
air command فرماندهی هوایی
unified command فرماندهی متحد
joint command فرماندهی مشترک
scheme of command طرح فرماندهی
tactical command فرماندهی تاکتیکی
emergency conning position پل فرماندهی اضطراری
tactical command ship ناو فرماندهی
support command فرماندهی پشتیبانی
commandery مقام فرماندهی
flagship ناو فرماندهی
commander's estimate براورد فرماندهی
combined command فرماندهی مرکب
headquarters مرکز فرماندهی
flag ship ناو سر فرماندهی
command mode حالت فرماندهی
bridge پل فرماندهی کشتی
command net شبکه فرماندهی
commandery محل فرماندهی
command and control کنترل و فرماندهی
command group گروه فرماندهی
commander's call در اختیار فرماندهی
master's certificate گواهینامه فرماندهی
bridged پل فرماندهی کشتی
command language زبان فرماندهی
command report گزارش فرماندهی
supreme فرماندهی عالی
command channels ردههای فرماندهی
commands سرکردگی فرماندهی
commanded سرکردگی فرماندهی
oldman مقام فرماندهی
command سرکردگی فرماندهی
bridges پل فرماندهی کشتی
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
aiming circle زاویه یاب فرماندهی
area support command فرماندهی پشتیبانی منطقه
establishing authority فرماندهی نیروهای اب خاکی
air command فرماندهی نیروی هوایی
forward command post پست فرماندهی جلو
air defense command فرماندهی پدافند هوایی
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
guide کشتی فرماندهی عملیات
command liaison افسر رابط فرماندهی
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com