English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
single unit یکان منفرد
Other Matches
detachment یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachments یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tenant یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
force augmentation تقویت یکان اضافه کردن به نیروی یکان
visit of courtesy بازدیدرسمی دوستانه فرمانده یک یکان از یکان دیگر
parent یکان سازمانی یکان مادر یا اصلی
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
line replacement یکان تعویض کننده یکان جبهه
combat arms یکان رزمی یکان درگیر در رزم
detailing شرح مفصل یکان بقیه یکان
subactivity یکان زیردست یک قسمت یا یکان یا موسسه
detail شرح مفصل یکان بقیه یکان
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
tactical element یکان رزمی یکان تاکتیکی
unit mill سوخت استحقاقی یکان به حسب خودروهای موجودسوخت مصرفی خودروهای یکان در یک ستون
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
solitaire منفرد
unattached منفرد
solitaires منفرد
single منفرد
singular منفرد
isolated footings شالودههای منفرد
isolates منفرد کردن
isolating منفرد کردن
isolate منفرد کردن
odd electron الکترون منفرد
sole arbitrator داور منفرد
singular point نقطه منفرد
singular matrix ماتریس منفرد
single shot گلوله منفرد
individualization منفرد سازی
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
nonsingular matrix ماتریس غیر منفرد
individual units یکانهای منفرد یا مجزا
simm مجموعه حافظه افزودنی منفرد
single in line memory module مجموعه حافظه افزودنی منفرد
isolated pawn پیاده ایزوله یا منفرد شطرنج
zoon هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
readiness condition وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
individualises منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualised منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
apostrophe درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
apostrophes درجمع بستن اعداد یا حروف منفرد مثل s"S و s"7
individualising منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualized منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizing منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
beachmaster's unit یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
haplosis تقلیل تعدادکروموزوم ها درنتیجه تقسیم بدو سلول منفرد
dot pitch فاصله میلیمتری میان نقاط منفرد روی یک صفحه نمایش
aeromedical unit یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
casualty staging unit یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
division slice یکان استاندارد لشگری یکان لشگری
staging unit یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
guiden پرچم یکان پرچم نماینده یکان
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
whisker کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
unit یکان
singly یکان یکان
formation یکان
units یکان
detached unit یکان مامورشده
paratroop یکان چترباز
combined command یکان مرکب
combined arms یکان مرکب
combatcommand یکان رزمی
force basis مبنای یکان
distinguished unit یکان ممتاز
troop unit یکان سربازدار
boundaries حدود یکان
trains عقبه یکان
trains بنه یکان
organization یکان قسمت
trained عقبه یکان
designator code کد تشخیص یکان
mechanized یکان مکانیزه
identification code کدشناسایی یکان
designation اسم یکان
designations اسم یکان
activities قسمت یکان
activity قسمت یکان
organization chart نمودارسازمان یکان
trained بنه یکان
administrative command یکان اداری
advance gruard یکان جلودار
tactical command یکان تاکتیکی
beach organization یکان ساحلی
support command یکان پشتیبانی
exempted station یکان مخصوص
serviced قسمت یکان
retraining command یکان بازاموزی
single unit یکان مستقل
cavalry unit یکان سوارزرهی
frontalier یکان مرزی
fire unit یکان اتش
base unit یکان مبنا
base unit یکان پایگاهی
troop unit یکان صنفی
troop basis مبنای یکان
combat , echelon یکان رزمی
organizations یکان قسمت
air command یکان هوایی
shock troops یکان ضربت
first seargeant سرگروهبان یکان
parent یکان لاحق
service قسمت یکان
divisional unit یکان لشگری
boundary حدود یکان
straggler دورافتاده از یکان
separate یکان مستقل
separated یکان مستقل
major command یکان عمده
logistical command یکان لجستیکی
parent یکان اولیه
command strength استعداد یکان
mobility تحرک یکان
composite unit یکان مختلط
active یکان کادر
composite یکان مرکب
composite یکان مختلط
mixed یکان مختلط
stragglers گم شده از یکان
stragglers دورافتاده از یکان
motor unit یکان موتوری
straggler گم شده از یکان
service unit یکان خدمات
muster book دفتروقایع یکان
sergeants سرگروهبان یکان
sergeant سرگروهبان یکان
march unit یکان راهپیمایی
command net شبکه یکان
organisations یکان قسمت
naval activity یکان دریایی
intercommand بین یکان
unit train بنه یکان
unit supply تدارکات یکان
unit structure استخوانبندی یکان
unit structure سازمان یکان
pertinent یکان لاحق
installation type نوع یکان
organic یکان سازمانی
motorized یکان موتوری
organizational یکان سازمانی
presence فرستی در یکان
service force یکان خدمات
joint command یکان مشترک
separates یکان مستقل
train بنه یکان
strangle دورافتادن از یکان
unit training اموزش یکان
train عقبه یکان
security council شورای حفافتی یکان
division engineer یکان مهندسی لشگر
distinguished unit citation نشان لیاقت یکان
communication chief رئیس مخابرات یکان
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
detached unit یکان جدا شده
search attack unit یکان تجسس و تک ضدزیردریایی
service force یکان خدماتی دریایی
distinguished unit citation نشان یکان برجسته
document file پرونده اسناد یکان
general support یکان پشتیبانی عمومی
grenadier یکان نارنجک انداز
identification code رمز معرف یکان
order of battle سازمان نیروهایا یکان
intercommunication مخابرات داخلی یکان
nonoperating strength جمعی غیرفعال در یکان
intransit یکان در حال حرکت
less than release unit یکان منتظر حمل
less than release unit یکان درخط ترابری
level of effort تلاش رزمی یکان
mass of maneuver سنگینی حرکات یکان
frontalier جزو یکان مرزی
passive element یکان غیر فعال
scheme of command طرح عملیاتی یکان
safety officer افسر تامین یکان
requesting unit یکان تقاضا کننده
requesting unit یکان درخواست کننده
evader دور افتاده از یکان
permanent party جمعی دایمی یکان
property book دفتر دارایی یکان
force augmentation عناصر تقویتی یکان
permanent oppointment اختصاص دایمی به یک یکان
force designator شماره ترتیب یکان
force structure استخوان بندی یکان
mechanized infantry یکان پیاده مکانیزه
dispersion تفرقه گسترش یکان
commodore فرمانده یکان هوایی
commodores فرمانده یکان هوایی
unit kilometer مصرف کیلومتری یکان
supported یکان پشتیبانی شده
unit journal دفتر روزنامه یکان
unit distribution روش توزیع به یکان
unit distribution روش تقسیم به یکان
force یکان قسمت نظامی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com