Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
gapeworm
یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Other Matches
night walker
یکجورکرم بزرگ
neither he nor i see it
نه من انرامی بیند نه من
they serve it with butter
با کره انرامی اورند
pulka
سورتمهای که گوزن انرامی کشد
damped wave
موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set).
آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out
رفته رفته کوچک شدن
dwindling
رفته رفته کوچک شدن
dwindles
رفته رفته کوچک شدن
dwindled
رفته رفته کوچک شدن
dwindle
رفته رفته کوچک شدن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
gradually
رفته رفته
gradually
<adv.>
رفته رفته
by degrees
<adv.>
رفته رفته
bit by bit
<adv.>
رفته رفته
short tempered
از جا در رفته
thrawart
در رفته
dislocated
در رفته
by inches
رفته رفته
inchmeal
رفته رفته
departed
رفته
frenetical
از جا در رفته
in process of time
رفته رفته
installed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
in the a
روی هم رفته
jitters
از کوره در رفته
off shade
رنگ رفته
unbridle
مهاردر رفته
inserted
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
truncated soil
خاک رو رفته
I'm glad he's gone.
خوشحالم که او رفته.
appointed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
in the lump
روی هم رفته
applied
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
neatest
شسته و رفته
i have been to paris
پاریس رفته ام
by and large
<idiom>
روی هم رفته
overseen
غلط رفته
neat
شسته و رفته
cavetto
[پخی تو رفته]
neater
شسته و رفته
gone
<adj.>
از دست رفته
weatherbeaten
رنگ و رو رفته
sunken
فرو رفته
smudgy
رنگ و رو رفته
smudgiest
رنگ و رو رفته
smudgier
رنگ و رو رفته
chafed
پوست رفته
iam bored
حوصله ام سر رفته
deep-set
فرو رفته
red-hot
ازجادر رفته
overalls
رویهم رفته
overall
رویهم رفته
emaciated
گوشت رفته
frantic
ازکوره در رفته
pulled
تحلیل رفته
first and last
روی هم رفته
all told
روی هم رفته
averaging
روی هم رفته
averages
روی هم رفته
averaged
روی هم رفته
average
روی هم رفته
extinct
ازبین رفته
on a par
روی هم رفته
all in all
روی هم رفته
deployed
<adj.>
<past-p.>
بکار رفته
frenzied
ازجا در رفته
madding
از کوره در رفته
windswept
بر باد رفته
defunct
ازبین رفته
averagly
روی هم رفته
day a day
روی هم رفته
he knew that i had gone
او میدانست که من رفته ام
away
غایب رفته
pallid
رنگ رفته
consumptives
تحلیل رفته
exhausted
تحلیل رفته
retreating forehead
پیشانی تو رفته
altogether
روی هم رفته
consumptive
تحلیل رفته
averaged
روی هم رفته
on average
[on av.]
روی هم رفته
it has escaped my remembrance
از خاطرم رفته
neat
شسته و رفته مرتب
The child
[kid,baby]
has taken after her mother.
بچه به مادرش رفته.
pale
رنگ رفته بی نور
he must have gone
باید رفته باشد
I feel pins and needles in my foot.
پایم خواب رفته
washed up
بکلی تحلیل رفته
furibund
اشفته ازجادر رفته
he is off to the war
رفته است به جنگ
palest
رنگ رفته بی نور
forged side
سطح فرو رفته
As limp as a rag.
شل واز حال رفته
He is on leave of absence .
مرخصی رفته است
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
tacky
رنگ ورو رفته
paler
رنگ رفته بی نور
Have you been there recently (lately)
تازگیها آنجا رفته ای ؟
lost chain
زنجیره از دست رفته
powered
توان از دست رفته
power
توان از دست رفته
we cannot undo the past
اب رفته بجوی برنمیگردد
immersed in debt
فرو رفته در فرض
retreating chin
چانه عقب رفته
income forgone
درامداز دست رفته
sunken eyes
چشمان فرو رفته
lost
از دست رفته ضایع
revendication
استردادزمین ازدست رفته
saddle nose
بینی فرو رفته
powering
توان از دست رفته
powers
توان از دست رفته
ha-ha
دیوار فرو رفته
what is done cannot be undone
اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken
خطا رفته اید
Vanished(shattered, dashed) hopes.
امیدها ی بر باد رفته
neater
شسته و رفته مرتب
lorn
از دست رفته بربادرفته
advanced pawn
پیاده پیش رفته
neatest
شسته و رفته مرتب
lost
از دست رفته تلف شده
macaroni
ماکارونی جوان خارج رفته
opportunity cost
هزینه فرصت از دست رفته
ingesta
موادی که داخل بدن رفته
Time hangs heavily on my hands.
از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
to count for lost
از دست رفته بحساب آوردن
He wont be back for another six months.
رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
I have lost a lot of blood.
خون زیادی از من رفته است
lost causes
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
جنبش یا آرمان از دست رفته
I have something in my eye.
چیزی توی چشمم رفته.
wear off
فرسوده و از بین رفته شدن
up to the ears
غرق سرا پا فرو رفته
the cork went off with apop
چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
sold
فروخته شده بفروش رفته
to have arrived
[expected moment]
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
to join the majority
رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
To make amends to someone for an injury.
وقت از دست رفته جبران کردن
My brother has gone abroad.
برادرم رفته خارجه
[خارج از کشور]
intakes
جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses.
اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
shopworn
کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
intake
جای ابگیری نیروی بکار رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone .
نمی دانم کدام گوری رفته است
It is an absolute chaos.
همه رشته کارها از دست در رفته است
sell-out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-outs
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
applied
برای هدف معین بکار رفته کاربسته
I areraged six hours a day.
روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
cost of sales
قیمت تمام شده کالای فروش رفته
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
sell out
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
quasi
بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme
قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
dragged
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid
کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
weathered rocks
خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Nothing can.compensate for the loss ones health.
هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
Cinquecento
[واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
poppyhead
تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
Creches
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
diptych
دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
yin yang
مرد و زن
[نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
leiwen
لی وان
[در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
antihistamine
موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation
روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due
از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
chrome dyes
کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
push pop stack
ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
struck
بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
lotus
[نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
metallic thread
نخ زربفت
[اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
pearl
مروارید
[طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
dye analysis
[آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com