English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (20 milliseconds)
English Persian
forel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
forrel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
Other Matches
palmyra یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
sennit علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
sennet علف صاف یا حصیریا پوست درخت یا برگ خرماکه برای ساختن کلاه حصیری وخانههای حصیری بکارمیرود
noughts and crosses یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
iron bark یکجور اوکالیپتوس که پوست ان سفت است
pellagra یکجور ناخوشی که پوست رامی ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
pergameneous مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
hep حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
gimbals اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
gimbal ring اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
sand shoes یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
cases درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
burgers تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
listerine یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
maud یکجور پارچه پیچازی که شبانان اسکاتلندی میپوشند یکجور گلیم سفری
hundreds and thousands یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
blueprint نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
blueprints نوعی چاپ عکاسی که زمینه ان ابی ونقش ان سفید است چاپ اوزالیدکه برای کپیه نقشه ورسمهای فنی بکارمیرود
leno یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
petersham یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
newmarket یکجور بالاپوش چسبان یکجور بازی گنجفه
sunscreen کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
husking دوستان وهمسایگان برای پوست کندن ذرت
par حساب امتیاز استاندارد برای هر بخش از بازی گلف
mezereum پوست ماذریون که در داروسازی برای اوردن خوی و پیشاب میدهند
bock یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
sealsking نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
law calf پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
We consider it a great honor to have you here with us tonight. این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
cost plus contracts به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
reckon حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
equity accounts حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
clearance تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
overdrawn account حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
carring over تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
To bring someone to account. کسی را پای حساب کشیدن [حساب پس گرفتن]
endermic انجه که درروی پوست یا دربین پوست عمل میکند
bad debts طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
scleroderma مرض پینه خوردگی پوست تصلب پوست
To cook the books. حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
onion skin پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
dermatological مربوط به پوست شناسی یا امراض پوست
privilege دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
reckoning تصفیه حساب صورت حساب
reckonings تصفیه حساب صورت حساب
charge and discharge statements حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
skinned پوست کندن با پوست پوشاندن
skins پوست کندن با پوست پوشاندن
skin پوست کندن با پوست پوشاندن
skinning پوست کندن با پوست پوشاندن
metronome بکارمیرود
metronomes بکارمیرود
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
check register بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
slough پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
blacktop موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
knick knack چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
ballast سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
account حساب صورت حساب
kino شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
forth این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
tegumnentum پوست طبیعی پوست
peels پوست انداختن پوست
peel پوست انداختن پوست
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
he calcn lates with a اوبادقت حساب میکند اودرست حساب میکند
no year oppropriation حساب تامین اعتبار باز حساب باز
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
palmitic اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
homogeneous یکجور
pan pipe یکجور نی
pandean pipe یکجور نی
alike یکجور
xanthochroid شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
petard یکجور ترقه
custard pie یکجور شیرینی
elephant'sgrass یکجور لویی
Jaffa یکجور پرتغال
lampereel یکجور ماهی
onion grass یکجور جو وحشی
dutchmans یکجور گل ساعت
cold cream یکجور مرهم
costrel یکجور قمقمه
double pair royal چهارطاس یکجور
trebuchet یکجور ترازو
trebucket یکجور ترازو
lambs wool یکجور نوشابه
polyanthus یکجور نرگس
snow flake یکجور گل حسرت
mignonette یکجور گل میخک
sheers یکجور جرثقیل
sheer legs یکجور جرثقیل
moloch یکجور سوسماراسترالیایی
gleek سه برگ یکجور
nonsuch یکجور یونجه
onion couch یکجور جو وحشی
aigret یکجور ماهیخوار
rubicelle یکجور یاقوت
osborne یکجور بیسکویت
pair royal سه برگ یکجور
pair royal سه سر سه طاس یکجور
pandore یکجور سه تار
pippin یکجور سیب
crackers یکجور شیرینی
lotos یکجور نیلوفرابی
lotuses یکجور نیلوفرابی
cracker یکجور شیرینی
lewis gun یکجور مسلسل
lotus یکجور نیلوفرابی
griffon یکجور لاشخور
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
dressing-up یکجور بازیکهدر آنبچههالباسغیرعادیبهتنمیکنند
catamountain یکجور گربه دشتی
catamount یکجور گربه دشتی
gram یکجور باقلا گرم
grammes یکجور باقلا گرم
grams یکجور باقلا گرم
orfe یکجور ماهی طلایی
trammel یکجور دام یا تور
pollack or lock یکجور ماهی روغن
lansquenet یکجور بازی گنجفه
pipistrel یکجور شبکور کوچک
fandango یکجور رقص اسپانیولی
fandangos یکجور رقص اسپانیولی
custard یکجور شیرینی یا فرنی
pullicate یکجور دستمال رنگی
pavan یکجور رقص سنگین
muggins یکجور بازی دومینو
paris blue یکجور نیل فرنگی
busby یکجور کلاه پوستی
deer tiger یکجور یوز امریکایی
orang utan یکجور بوزینه درازدست
brandling یکجور کرم خاکی
missel یکجور باسترک در اروپا
killdee یکجور مرغ باران
mine thrower یکجور توپ سنگری
staniel یکجور باز کوچک
meerscham یکجور گل نرم چپق
mayweed یکجور بابونه بدبو
marcelwave یکجور فر یا موج که بمومیدهند
sparable یکجور سنگ اهکی
sea asparagus یکجور خرچنگ دریایی
kirschwasser یکجور عرق البالو
mountain cork یکجور پنبه کوهی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com