Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
lop sided	یکسو سنگین یک سوسبک
Other Matches
away	یکسو
single ended	یکسو
unidirectional	یکسو
rectifies	یکسو کردن
rectify	یکسو کردن
rectifier	یکسو ساز
rectification	یکسو کردن
single ended spanner	اچار یکسو
frequency demodulation	یکسو کردن
demodulate	یکسو کردن
unidirectional current	جریان یکسو
rectifier	یکسو کننده
direct current	جریان یکسو
rectified	یکسو کردن
half duplex	پروتکل کامل یکسو
planononcave	یکسو پهن و یکسوکاو
dry plate rectifier	یکسو ساز خشک
two way rectification	یکسو سازی دو راهه
planononvex	یکسو پهن و یکسوکوژ
three phase rectifier	یکسو ساز سه فازه
side	در یکسو قرار دادن
silicon rectifier	یکسو کننده سیلیسیمی
selenium rectifier	یکسو کنندهء سلنیومی
sides	در یکسو قرار دادن
vapor rectifier	یکسو کننده جیوهای
point contact rectifier	یکسو کننده نقطهای
mercury vapor rectifier tube	یکسو کننده جیوهای
rectifying valve	شیر یکسو کننده
dry disc rectifier	یکسو ساز خشک
argon bulb rectifier	یکسو کننده ارگنی
bridge rectifier	یکسو کننده پلوار
arc rectifier	یکسو کننده جیوهای
constant potential rectifier	یکسو کننده با ولت ثابت
silicon controlled restifier	یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
welded contact rectifier	یکسو کننده نقطهای جوش شده
meniscus	شیشهای که از یکسو گوژ وازسوی دیگر کاو باشد
heavy lift	حمل و نقل هوایی سنگین واحد حمل و نقل هوایی سنگین
rectify	یکسو کردن اصلاح کردن
rectified	یکسو کردن اصلاح کردن
rectifies	یکسو کردن اصلاح کردن
lumpier	سنگین
lumberingly	سنگین
lumpiest	سنگین
lumpish	سنگین
cumbersome	سنگین
lumpy	سنگین
waterlogged	سنگین
navol	اب سنگین
stodgy	سنگین
heavy footed	دل سنگین
saturnine	سنگین
mim	سنگین
cloggy	سنگین
heftier	سنگین
ponderous	سنگین
extensive	سنگین
staid	سنگین
hard water	اب سنگین
unwieldy	سنگین
burdensome	سنگین
heftiest	سنگین
heavy water	اب سنگین
logy	سنگین
loggy	سنگین
largo a	سنگین
hulky	سنگین
high proof	سنگین
hefty	سنگین
heft	سنگین
weighted	سنگین
weight ton	تن سنگین
pressure	سنگین
pressured	سنگین
pressures	سنگین
weightiest	سنگین
carking	سنگین
pressuring	سنگین
onerous	سنگین
massive	سنگین
massively	سنگین
laden	سنگین پر
weightier	سنگین
weighty	سنگین
exacting	سنگین
heaviest	سنگین
overweight	سنگین تر از حد
heaviest	دل سنگین
heavies	سنگین
heavy	سنگین
heavies	دل سنگین
heavy	دل سنگین
heavier	دل سنگین
heavier	سنگین
rectification	یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
centrosphere	سنگین کره
colored crystal	بلور سنگین
be off hand with someone <idiom>	سر سنگین بودن
d. of hearing	سنگین گوش
clog	: سنگین کردن
grand opera	اپرای سنگین
heavyweight	سنگین وزن
heavy petroleum	نفتخام سنگین
heavyweights	سنگین وزن
heavyweights	بزرگ و سنگین
behave prettily	سنگین باش
heavy particle	ذره سنگین
clumps	ضربه سنگین
clogged	: سنگین کردن
clumped	ضربه سنگین
encumbers	سنگین کردن
weight	سنگین کردن
clogs	: سنگین کردن
tie-up	راهبندان سنگین
traffic congestion	راهبندان سنگین
clumping	ضربه سنگین
dense traffic	ترافیک سنگین
heavy traffic	ترافیک سنگین
baryon	ذره سنگین
clump	ضربه سنگین
deep mourning	عزاداری سنگین
profound sleep	خواب سنگین
sadiron	اتوی سنگین
high proof spirit	عرق سنگین
high polymer	بسپار سنگین
high interest	بهره سنگین
high dollar value	سنگین قیمت
heavyish	سنبته سنگین
heavyish	کمی سنگین
heavy weight	سنگین وزن
incumber	سنگین کردن
light heavy	نیم سنگین
light heavyweight	نیم سنگین
preponderate	سنگین تر بودن
overweigh	سنگین تر بودن از
overpoise	سنگین تر بودن از
overburdensome	زیاد سنگین
outbalance	سنگین تر بودن از
naphtha	بنزین سنگین
mackinaw	کت کوتاه و سنگین
loggy	سنگین در فکروحرکت
heavy soil	خاک سنگین
heavy shapes	پروفیلهای سنگین
heavy alloy	الیاژ سنگین
hard colors	رنگهای سنگین
titan crane	جرثقیل سنگین
gravity abutment	گرانپایه سنگین
to pound a long	سنگین رفتن
to sit heavy on the stomach	سنگین بودن
emcumber	سنگین کردن
to weigh heavy	سنگین بودن
heavy arm	سلاح سنگین
heavy armed	سنگین اسلحه
heavy artillery	توپخانه سنگین
heavy oil	روغن سنگین
slugfest	مسابقه سنگین
heavy hydrogen	هیدروژن سنگین
heavy hended	سنگین دست
heavy goods	کالاهای سنگین
heavy drop	بارریزی سنگین
heavy concrete	بتن سنگین
heavyweight	بزرگ و سنگین
encumber	سنگین کردن
fuller	سنگین کننده
burdens	سنگین بارکردن
grave	موقر سنگین
burden	سنگین بارکردن
laden	سنگین بار
gravest	موقر سنگین
hard of hearing	سنگین گوش
slams	ضربت سنگین
graves	موقر سنگین
gravitate	سنگین کردن
gravitated	سنگین کردن
gravitates	سنگین کردن
heavy-handed	سنگین دست
gravitating	سنگین کردن
dull	کند سنگین
dulled	کند سنگین
soberly	سنگین موقر
encumbered	سنگین کردن
encumbering	سنگین کردن
slam	ضربت سنگین
slammed	ضربت سنگین
slamming	ضربت سنگین
loads	سنگین کردن
load	سنگین کردن
sledgehammer	چکش سنگین
sledgehammers	چکش سنگین
dulls	کند سنگین
dulling	کند سنگین
dullest	کند سنگین
sober	سنگین موقر
duller	کند سنگین
heavy handed	سنگین دست
heavy metal	فلز سنگین
heavy industries	صنایع سنگین
demure	جدی سنگین
heavy industry	صنایع سنگین
overbalance	سنگین تر بودن از
overbalancing	سنگین تر بودن از

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com