Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
fluke
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
flukes
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
Other Matches
hogfish
یکنوع عقرب ماهی
electric eel
یکنوع ماهی بزرگ شبیه مارماهی
homosporous
دارای یکنوع هاگ غیر جنسی
tag
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tags
جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
consentaneous
دارای اتفاق اراء
formee
دارای انتهای مربع
palmate
دارای انتهای پهن
subulate
دارای نوک یا انتهای تیز
ganoid
دارای فلسهای سخت وبراق سگ ماهی
gurnard
نوعی ماهی دارای بالههای خاردار
sparling
ماهی قزل الا دارای گوشت لذید
trouty
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا
butt
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butts
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted
ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
vertical
سیگنال بیان کننده انتهای آخرین شیاردر انتهای صفحه نمایش
grains
نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
eot
maker Tape Of End نشانگر انتهای نوار Transmission Of End انتهای مخابره
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
lappets
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
pomfret
یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse
موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck
ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar
نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
haddock
ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppy
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
guppies
ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fish
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel
ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fished
ماهی صید کردن ماهی گرفتن
balalaika
یکنوع رقص
balalaikas
یکنوع رقص
balas
یکنوع یاقوت سرخ
baccara
یکنوع بازی ورق
baccarat
یکنوع بازی ورق
gaskets
یکنوع کلاه کاسک
gasket
یکنوع کلاه کاسک
chutney
یکنوع چاشنی غذا
pignut
یکنوع بادام زمینی
davenport
یکنوع میزتحریر فریف
boldface
یکنوع حرف درشت
boxcar
یکنوع واگن باری
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
fer de lance
یکنوع مار سمی یاافعی
bingo
یکنوع بازی شبیه لوتو
baboon
یکنوع میمون یا عنتر دم کوتاه
baboons
یکنوع میمون یا عنتر دم کوتاه
reed organ
یکنوع الت موسیقی بادی
napalming
یکنوع گاز سوزاننده و اتش زا
balmoral
یکنوع نیم تنه پشمی
napalm
یکنوع گاز سوزاننده و اتش زا
balmoral
یکنوع چکمه یا پوتین بندی
balmoral
یکنوع کلاه نوک تیز
cithara
یکنوع الت موسیقی قدیمی
napalmed
یکنوع گاز سوزاننده و اتش زا
napalms
یکنوع گاز سوزاننده و اتش زا
grayfish
نوعی ماهی روغن سگ ماهی
brownie
یکنوع نان شیرینی میوه دار
emboly
یکنوع عمل جراحی مخصوص فتق
bireme
یکنوع قایق کوچک قدیمی دوپارویی
brownies
یکنوع نان شیرینی میوه دار
bazooka
یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
thaler
یکنوع سکه بزرگ نقره المانی
bazookas
یکنوع سلاح قابل حمل بازوکا
bongos
یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
balalaika
بالالایکا یکنوع الت موسیقی شبیه گیتار
bongo
یکنوع طبل دوطرفه که بادست نواخته میشود
kevel
چوب یکنوع تیشه برای سنگ تراشی
beanie
یکنوع عرقچین کوچک که محصلین برسر می گذارند
balalaikas
بالالایکا یکنوع الت موسیقی شبیه گیتار
balbriggan
یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
barong
یکنوع چاقو یا شمشیر دسته کلفت لبه تیز
accessed
اصابت
accesses
اصابت
accessing
اصابت
access
اصابت
impingement
اصابت
hit
اصابت
hits
اصابت
hitting
اصابت
bock
یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
addax
یکنوع بز کوهی که رنگ روشن دارد و در افریقاو سیبری دیده میشود
hits
اصابت موفقیت
impact
اصابت گلوله
impacts
اصابت گلوله
surface of impact
سطح اصابت
hitting
اصابت گلوله
onset
هجوم اصابت
shots
اصابت کرده
shot
اصابت کرده
hit
اصابت گلوله
point of impact
نقطه اصابت
hit
اصابت موفقیت
hitting
اصابت موفقیت
hits
اصابت گلوله
line of impact
خط اصابت گلوله
direct hits
اصابت مستقیم
thunderstroke
اصابت صاعقه
impact area
محل اصابت
direct hit
اصابت مستقیم
impact point
نقطه اصابت
hit ratio
نسبت اصابت
impact pressure
فشار اصابت
strike
اصابت اعتصاب کردن
impact area
منطقه اصابت گلوله ها
biting angle
کوچکترین زاویه اصابت
beatten zone
منطقه مورد اصابت
strikes
اصابت اعتصاب کردن
attacks
اصابت یا نزول ناخوشی
center of impact registration
ثبت مرکز اصابت
effective pattern
منطقه اصابت موثر
impact registration
ثبت مرکز اصابت
impact point
محل اصابت گلوله
angle of incidence
زاویه اصابت گلوله
impact
اصابت اثر شدید
point of impact
محل اصابت گلوله
burst
محل اصابت گلوله
impacts
اصابت اثر شدید
bursts
محل اصابت گلوله
attack
اصابت یا نزول ناخوشی
attacked
اصابت یا نزول ناخوشی
impact pressure
نیروی اصابت فشار ترکش
impact
با شدت اصابت کردن ضربت
impacts
با شدت اصابت کردن ضربت
hitting
اصابت کردن به هدف زدن
vertical probable error
خطای اصابت قائم گلوله
pattern
نقشه طرح اصابت گلوله ها
the lot fell upon me
قرعه بنام من اصابت کرد
patterns
نقشه طرح اصابت گلوله ها
hits
اصابت کردن به هدف زدن
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
hit
اصابت کردن به هدف زدن
sea calf
گوساله ماهی سگ ماهی
absolute deviation
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
impact registration
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
direct hit
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
surface of impact
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
direct hits
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
bull's-eyes
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's eye
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bomb impact plot
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
pickerel
اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
linsey woolsey
یکنوع پارچه پشم ونخ یا پشم وکتان زبر
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
accidentalism
اتفاق
accident
اتفاق
happening
اتفاق
happenings
اتفاق
accidentalness
اتفاق
fluke
اتفاق
confederacy
اتفاق
confederacies
اتفاق
accidents
اتفاق
coincidence
اتفاق
federal
اتفاق
occurrences
اتفاق
case
اتفاق
occurence
اتفاق
occurrence
اتفاق
cases
اتفاق
confederation
اتفاق
confederations
اتفاق
unity
اتفاق
flukes
اتفاق
accidence
اتفاق
league
اتفاق
joinder
اتفاق
event
اتفاق
events
اتفاق
togtherness
اتفاق
leagues
اتفاق
fortuity
اتفاق
coincidences
اتفاق
hap
اتفاق
chance
اتفاق
chanced
اتفاق
chances
اتفاق
chancing
اتفاق
lague
اتفاق
togetherness
اتفاق
isobar
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobars
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
isobare
دواتم دارای وزن مساوی ولی دارای عدد اتمی غیرمساوی
cementitious
دارای مواد سمنتی یا سیمانی دارای خواص سیمان
soft shelled
دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
unison
اتحاد اتفاق
supervention
اتفاق ناگهانی
Accompanied by. Together with .
به اتفاق (همراه )
chancing
اتفاق افتادن
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
come to pass
اتفاق افتادن
come about
اتفاق افتادن
renewal of the convention
تجدید اتفاق
casualist
معتقد به اتفاق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com