English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
myrmidon یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
Other Matches
irredentism نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Viking جنگجوی اسکاندیناوی
Vikings جنگجوی اسکاندیناوی
guerrilla جنگجوی غیر نظامی
guerrillas جنگجوی غیر نظامی
guerillas جنگجوی غیر نظامی
guerilla پارتیزان جنگجوی غیر نظامی
without recourse عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
townsflk اهالی شهر
townspeople اهالی شهر
guerrillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerrilla جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
guerillas جنگجوی غیرنظامی که به خاطر عقیده سیاسی می جنگد
crusaders نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
crusader نوعی هواپیمای جنگنده یک موتوره و یکنفره جنگجوی صلیبی
moorish وابسته به اهالی شمال افریقا
kakistocracy حکومت به دست بدترین اهالی
jayhawker لقب اهالی استان کانزاس دراتازونی
guerillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrilla جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
plebiscitary وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
new england نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
municipium شهری که اهالی ان از حقوق شهر نشینان رومی بهره مند میشدند
he was refused employment کردند
they proclaimed him sovereign اعلان کردند
they mulcted him او را جریمه کردند
The trees are in bloom . درختها گه کردند
they put their heads together با هم مشورت کردند
what a ready welcome i found! چه حسن استقبالی از من کردند !
It was required of me . They imposed it on me . آنرا به من تکلیف کردند
They pinched my keys. کلیدهایم رابلند کردند
they had words باهم نزاع کردند
They escaped under cover of darkness. درتاریکی شب فرار کردند
they put up a good fight جنگ خوبی کردند
They greeted each other. با هم سلام وتعارف کردند
he was sent to england به انگلیس اعزام کردند
potsdom agreement تاکید وتشریح کردند
yodel صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodels صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
amenableness پیروی
subjection پیروی
subsequent پیروی
sequacity پیروی
imitation پیروی
following پیروی
imitations پیروی
its was extended مدت اعتبارانرا دراز کردند
The kids stamped on the ants . بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
bombers raided the city بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
they poured toward that city سوی ان شهر هجوم کردند
the house was highly rated خانه رازیاد تقویم کردند
They changed seats . صندلی هایشان را با هم عوض کردند
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
His path was strewn with flowers . مقدم اورا گلباران کردند
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
pursuitmeter پیروی سنج
law abidingness پیروی قانون
to follow the example of پیروی کردن از
conformance پیروی متابعت
conscientiousness پیروی وجدان
conventionalism پیروی از رسوم
go by پیروی کردن از
faddism پیروی از مد زودگذر
religiousness پیروی مذهب
to do after پیروی کردن
followed پیروی استنباط
sensuousness پیروی جسمانی
follows پیروی کردن از
listened پیروی کردن از
conform پیروی کردن
conformed پیروی کردن
conforming پیروی کردن
followed پیروی کردن از
conforms پیروی کردن
follow پیروی استنباط
orinality پیروی ابتکار
listens پیروی کردن از
sectarianism پیروی از یک فرقه
listening پیروی کردن از
listen پیروی کردن از
follow پیروی کردن از
autonomy خود پیروی
follows پیروی استنباط
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
We sent for the doctor. برای ما این دکتر را صدا کردند.
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
he paid through the nose زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
Fatimid [پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
she was shot for a spy اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
bombers raided the city بمب افگن هابران شهرحمله کردند
The soldirs leg was amputated . پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
to rangeoneself خودرا
the inhabitants of tehran ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
knickerbocker زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
inns of chancery عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
corinthian brass or bronze یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
they howled the speaker down سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
They I got confused . آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
Everybody condemned his foolish behaviour . همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The bandits stripped him of all his belongines . دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
sentimentalism پیروی از عواطف واحساسات
probity پیروی دقیق از اصول
scientism پیروی از روش علمی
Scientologist پیروی دین ساینتولوژی
to go by a rule ازقانونی پیروی کردن
pursuit rotor پیروی سنج چرخان
to follow in ones footsteps پیروی تاتقلیدازکسی کردن
psychologism پیروی از اصول روانی
Jungian پیروی یونگ [روانشناسی]
rotary pursuit پیروی سنج چرخان
manichaeism پیروی از دین مانی
sensationalism پیروی از عواطف واحساسات
episcopalianism پیروی از کلیسای اسقفی
nudism پیروی از عقایدجماعت برهنگان
conventionality پیروی از سنت قدیم
heteronomy پیروی از قانون دیگری
conformity پیروی از رسوم یاعقاید
illuminism پیروی ازفلسفه اشراقی
Taoism پیروی از طریقت چینی
lyricism پیروی از سبک اشعاربزمی
isolationism پیروی از سیاست انزوا
islamism پیروی از دین اسلام
sentimentality پیروی از عواطف واحساسات
to suppress one's propensities خودرا فرونشاندن
to dress up خودرا اراستن
he pretended to be asleep خودرا بخواب زد
to d. oneself up خودرا گرفتن
to a onself خودرا اراستن
Shoppers were scrambling to get the best bargains. خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
The victors demanded unconditional surrender . فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
self abandonment افسارگسیختگی پیروی از هوی هوس
secarianism پیروی از تیره یا فرقه یاحزبی
sensualize پیروی از هوای نفس کردن
specialism پیروی علم یا پیشه ویژه
vigilantism پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
sensationalism پیروی از مسائل احساساتی وشورانگیز
syndicalism پیروی از اصول اتحادیه صنفی
classicism پیروی از سبکهای یونان وروم
Methodism پیروی از متد یا روش بخصوصی
classicalism پیروی سبکهاوانشاهاوادبیات وصنایع باستانی
inflationism پیروی از روش تورم اقتصادی
predestinarianism پیروی از فلسفه قدری وجبری
occidentalism پیروی از فرهنگ و تمدن باختری
latitudinarianism پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
specialisms پیروی علم یا پیشه ویژه
lyrism پیروی از سبک اشعار بزمی
consequentiality پیروی به ترتیب منطقی خودگیری
sansculottism پیروی از اصول انقلاب افراطی
to pay one's way خرج خودرا دراوردن
to busy oneself خودرا مشغول کردن
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
back-pedals حرف خودرا پس گرفتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
to boure one's way راه خودرا بزوربازکردن
to breakin خودرا داخل کردن
back-pedalled حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw . خودرا کنا رکشیدن
to express one self مقاصد خودرا فهماندن
back-pedal حرف خودرا پس گرفتن
to try one's luck بخت خودرا ازمودن
to veil oneself روی خودرا پوشاندن
to sun one self خودرا افتاب دادن
to sow one's wild oats چل چلی خودرا کردن
back-pedalling حرف خودرا پس گرفتن
to slake one's revenge انتقام خودرا گرفتن
to show ones cards قصد خودرا اشکارکردن
to compromise oneself خودرا مظنون یا رسواکردن
to plume oneself با پیرایه خودرا اراستن
topull oneself together خودرا جمع کردن
to a one's right حق خودرا ادعایامطالبه کردن
minces حرف خودرا خوردن
one's accomplice همدست خودرا لودادن
self assertion خودرا جلو اندازی
flatten روحیه خودرا باختن
To go through fire and water. خودرا به آب وآتش زدن
flattens روحیه خودرا باختن
to a. one selt انتقام خودرا کشیدن
pontify خودرا مقدس نمودن
he betray himself او خودرا رسوا ساخت
insconce خودرا جای دادن
mince حرف خودرا خوردن
Boers سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Boer سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Few reporters dared to enter the war zone. چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
The room is bare of furniture . این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Our children have all left home now, but [except] [bar] one. همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com