English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
golden rain یک جور آتش بازی که مانند است به باران آتش
Other Matches
rain box صندوق یا اسباب بازی دیگری که درتماشاخانه صدای باران ازان درمی اورند
top spin چرخش فرفره مانند توپ بازی
mallet چوب چکش مانند بازی کروکه
something collapses like a card of house متلاشی شدن چیزی مانند ساختمان از ورقهای بازی
rainstorm باد و باران باران شدید
rainstorms باد و باران باران شدید
rainsquall باد و باران باران شدید
fives هندبال انگلیسی انفرادی یا دونفره با سه یاچهار دیوار که هر گیم 51امتیاز دارد که مانند والیبال اگردو تیم درامتیاز 41مساوی شوند بازی به 61ختم میشود
lacrosse بازی بین دو تیم 01نفره مردان 21 نفره مردان با چوب دراز توردار کیسه مانند برای گرفتن و پرتاب گوی
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
drizzle نم نم باران
rained باران
rainless بی باران
drizzles نم نم باران
drizzling نم نم باران
drizzled نم نم باران
hydrometeor باران
rainwater اب باران
rain باران
pluvian باران زا
rainy پر باران
fine rain باران
pluvial باران زا
pluvine باران زا
rains باران
raining باران
rain water آب باران
rain proof ضد باران
sleeted برف و باران
shower درشت باران
rain ga باران سنج
sleeting برف و باران
hydrometer باران سنج
sleets برف و باران
hyetometer باران سنج
plovers مرغ باران
raindrop قطره باران
dotterel مرغ باران
pluvimeter باران سنج
plover مرغ باران
sleet برف و باران
rain check بلیط باران
raindrops قطره باران
bombardments گلوله باران
bombardment گلوله باران
rain shower باران شدید
rainstorms طوفان باران
cyclonic rain باران چرخهای
rainstorm طوفان باران
golden rain آتش باران
sprinkles پوش باران
acid rain باران اسیدی
rain cats and dogs <idiom> باران شدید
fine rain باران ریز
fall out باران رادیواکتیو
to send down rain باران فرستادن
storm water overflow سرریز اب باران
rain gage باران سنج
mizzle باران ریز
bombarding گلوله باران
bombarded گلوله باران
bombard گلوله باران
pride of the morning مه یا باران بامداد
much rain باران زیاد
much rain باران بسیار
raintight باران ناپذیر
sprinkled پوش باران
sprinkle پوش باران
rainproof عایق باران
rainmaking ایجاد باران
blood rain باران سرخ
rainfall area پهنه باران
rainfall gauge باران سنج
bombards گلوله باران
udometer باران سنج
rainfall index نمایه باران
rain laden باران ساز
rainfall recorder باران نگار
rainmaker باران ساز
killdeer مرغ باران
pluviosity باران خیزی
petrel مرغ باران
sand blast شن باران کردن
drizzles نرمه باران
drizzled نرمه باران
drizzle نرمه باران
catchment باران گیر
rain gauge باران سنج
showers درشت باران
showering درشت باران
orographic rain باران کوهزاد
pash باران شدید
showered درشت باران
drizzling نرمه باران
ombrometer باران سنج
pluvial dendation باران ستردگی
plenty of rain باران کافی
pluviometer باران سنج
pluviometry باران سنجی
plenty of rain باران فراوان
ombrology مبحث باران
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
typhoon توفان همراه با باران
rain prints اثرهای چکه باران
slugs گلوله باران کردن
typhoons توفان همراه با باران
slugged گلوله باران کردن
slug گلوله باران کردن
pluviograph باران سنج خودکار
pitter patter چک چک باران و غیره ضربان
rain or shine چه باران باشد چه آفتاب
too much rain باران بیش از اندازه
weather moulding سنگی که اب باران راردمیکند
totalizer باران سنج دخیرهای
rain gauge station ایستگاه باران سنجی
pitter-patter چک چک باران و غیره ضربان
raindrop impressions اثرهای چکه باران
raindrop imprints اثرهای چکه باران
rainstorm باران بوام باتوفان
isoheyt خط شاخص نقاط هم باران
shoot تیر باران کردن
shoots تیر باران کردن
killdee یکجور مرغ باران
Not all clouds bring rain. <proverb> هر ابرى باران نیاورد.
A wolf which has been drenched by rain . <proverb> گرگ باران دیده .
monsoons باد و باران موسمی
shell off گلوله باران کردن
monsoon باد و باران موسمی
nimbuses وندی به معنای باران زا
nimbus وندی به معنای باران زا
rainfall ریزش باران بارنغگی
isohyetal map نقشه خطوط هم باران
impluvium حوض باران گیر
rainstorms باران بوام باتوفان
storm water retention tank منبعهای نگهدارنده اب باران
storm sewer لوله فاضلاب اب باران
standard rain gage باران سنج معمولی
stager گرگ باران دیده
rainproof مانع نفوذ باران
missiles موشک باران کردن
weatherbeaten باد و باران دیده
continuous rain بارش باران دائمی
intermittent rain بارش متناوب باران
missile موشک باران کردن
It was raining fast. باران تندی می آمد
rainsquall باران توام باتوفان
It was raining hard. باران سختی می با رید
cannonade گلوله باران کردن
rainwash شسته شده بوسیله باران
rainwash شستشوی چیزی بوسیله باران
drizzly day روزی که باران سیرمی بارد
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
dripstone سنگی که اب باران راردمیکند ابریز
adjustable leaping weir سر ریز آب باران با تیغه متحرک
window panes باران با صدا به پنجره می خورد
We were caught in the rain ( rainstorm) . وسط باران گیر کردیم
pratincole سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
parkas نوعی کت برای محافظت از باد و باران
To stone someone . کسی راسنگ باران ( سنگسار) کردن
impluvium [حوض باران گیر در روم باستان]
She said it would rain and sure enough it did . گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
weatherworn فرسوده در اثر باد و باران وهوا
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
sprays ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spray ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
The rain gutter is blocked up with leaves. برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
scat مالیات صدای پاره شدن چیزی رگبار باران
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
rain check <idiom> بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
bombardments گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
kerb inlet روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
bombardment گلوله باران کردن تک به هدف به وسیله اتش هوایی یا توپخانه
shells بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shell بدنه پوکه فشنگ گلوله باران کردن پوسته پوست کندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com