Dictiornary-Farsi | یک سوسیس سرخ کرده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
a fried sausage	یک سوسیس سرخ کرده


Other Matches

scarf joint	جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers	تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak	گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
sausages	سوسیس
sausage	سوسیس
wurst	سوسیس
weenier	سوسیس
weeniest	سوسیس
weeny	سوسیس
weensy	سوسیس
bangers	سوسیس
banger	سوسیس
wiener	سوسیس
wienerwurst	سوسیس
I have a tooth abscess.	دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
hot dogs	سوسیس سوسیگ
hot dogs	ساندویچ سوسیس
hot dog	سوسیس سوسیگ
hot dog	ساندویچ سوسیس
liver sausage	سوسیس جگر
liverwurst	سوسیس جگر پخته
fish and chip shop	جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
frankfort	کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfurter	کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankforter	کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfurters	کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
frankfurt	کالباس یاروده پرکرده از گوشت گاو سوسیس
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
i am 0 rials out of pocket	کرده ام
gelid	یخ کرده
unconscious	غش کرده
unconsciously	غش کرده
bouffant	پف کرده
souffle	پف کرده
beastby	کرده
infusions	دم کرده
bloat	پف کرده
soufflTs	پف کرده
infusion	دم کرده
turgid <adj.>	پف کرده
tumid <adj.>	پف کرده
puff pastry	پف کرده
puffed out <adj.>	پف کرده
puffy <adj.>	پف کرده
off the trail	پی گم کرده
souffles	پف کرده
puffed <adj.>	پف کرده
picked	پاک کرده
refined	تمیز کرده
baggily	بطورباد کرده
rooted	ریشه کرده
purified	پاک کرده
fled	فرار کرده
bendon	نیت کرده
risen	طلوع کرده
billowy	باد کرده
iced	خنک کرده
mistaken	اشتباه کرده
begotten	تولید کرده
pulled	خشک کرده
swollen	ورم کرده
educated	تحصیل کرده
sawn	اره کرده
grown	رشد کرده
whey	شیرچرخ کرده
sweated	عرق کرده
chose	انتخاب کرده
swollen	اماس کرده
strained	صاف کرده
beheld	مشاهده کرده
clarified	صاف کرده
blubbery	ورم کرده
I have a flat [tire] .	من پنچر کرده ام.
intumescent	اماس کرده
it is very easily done	کرده میشود
let it be done	کرده شود
nodular	ورم کرده
off the track	ازخط پی گم کرده
overage	کم رشد کرده
ventricular	باد کرده
self taught	تحصیل کرده
smoothfaced	صاف کرده
testate	وصیت کرده
they have done their work	را کرده اند
tumid	اماس کرده
warm infusion	چیز دم کرده
airless	گرفته یا دم کرده
restrained	لگام کرده
tinned	قوطی کرده
intumescent	باد کرده
in flower	شکوفه کرده
ghi	کره اب کرده
deep rooted	ریشه کرده
inwrought	از تو کار کرده
distent	ورم کرده
enrooted	ریشه کرده
farci	دلمه کرده
farcie	دلمه کرده
farthingale	دامن پف کرده
fecit	درست کرده
fretty	اماس کرده
fubsy	قوز کرده
fucate	رنگ کرده
ghee	کره اب کرده
he is worn with travel	سفراوراخسته کرده
iced ppa	خنک کرده
wedded	ازدواج کرده
hidden	پنهان کرده
worked [been successful] <past-p.>	کار کرده
full-grown	رشدکامل کرده
gets	کسب کرده
puffed <adj.>	آماس کرده
puffed out <adj.>	آماس کرده
turgid <adj.>	باد کرده
carpeted	فرش کرده
tumid <adj.>	باد کرده
began	شروع کرده
bunged up	باد کرده
full grown	رشدکامل کرده
tumescent	ورم کرده
fried	سرخ کرده
get	کسب کرده
tumid <adj.>	ورم کرده
knotted	ازدحام کرده
shots	اصابت کرده
shot	اصابت کرده
puffy <adj.>	باد کرده
decorated	زینت کرده
getting	کسب کرده
puffy <adj.>	آماس کرده
protuberant	باد کرده
turgid <adj.>	آماس کرده
unruffled	ارام کرده
puffed <adj.>	باد کرده
inveterate	ریشه کرده
puffy <adj.>	ورم کرده
turgid <adj.>	ورم کرده
painted	رنگ کرده
grown-ups	رشد کرده
grown-up	رشد کرده
puffed out <adj.>	باد کرده
blown	ورم کرده
puffed out <adj.>	ورم کرده
tumid <adj.>	آماس کرده
indrawn	جذب کرده
puffed <adj.>	ورم کرده
deep-rooted	ریشه کرده
broiled meat	گوشت سرخ کرده
the tribes are all up	طغیان کرده اند
fries	گوشت سرخ کرده
they are on strike	اعتصاب کرده اند
dried fruit	میوه خشک کرده
magdalen or lene	فاحشه توبه کرده
school drop out	ترک تحصیل کرده
saute	در روغن سرخ کرده
cursed with porerty	نفرین کرده به گدایی
cowslip tea	گل گاو زبان دم کرده
newlywed	تازه ازدواج کرده
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head .	خودش را گه کرده است
stum	اب انگورتازه درخم کرده
The door is jammed.	در گیر کرده است.
married	عروسی کرده متاهل
ranker	افسر سربازی کرده
clerisy	طبقه تحصیل کرده
cecils	قیمه سرخ کرده
fresco a wall	دیوار سفید کرده را
made up	مصنوعی بزک کرده
foreseen	پیش بینی کرده
angrier	ورم کرده دژم
angriest	ورم کرده دژم
angry	ورم کرده دژم
de-	کرده را خنثی کردن
cultured	مهذب تحصیل کرده
i am f.caught	عجب گیری کرده ام
grenadine	مرغ دلمه کرده
Now you are picking on me.	حالادیگر به من بند کرده ای
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
made-up	مصنوعی بزک کرده
shaveling	ادم اصلاح کرده
borne	تحمل کرده یاشده
turgescent	باد کرده پرطمطراق
tumescent	اماس کرده اماسیده
tumid	ورم کرده متورم
fry	گوشت سرخ کرده
self-educated	پیش خودتحصیل کرده
trigmous	سه بار عروسی کرده
ingrained	دیرینه ریشه کرده
self educated	پیش خودتحصیل کرده
frying	گوشت سرخ کرده
you are mistaken	اشتباه کرده اید
neutralized	بیطرف کرده شده
I have lost my wallet .	کیف پولم را گه کرده ام
begun	شروع کرده یا شده
forgotten	فراموش کرده یا شده
he is on the wrong scent	سر رشته کار را گم کرده است
melba toast	نان سرخ کرده وبرشته
he was inured to drudgery	بجان کنی خو کرده بود
passant	تصویرجانوریکه دست خودرابلند کرده
it needs to be done carefully	باید بدقت کرده شود