Dictiornary-Farsi | یک وعده یا پرس خوراک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
helping	یک وعده یا پرس خوراک
helpings	یک وعده یا پرس خوراک


Other Matches

invitation	وعده خواهی وعده گیری
invitations	وعده خواهی وعده گیری
gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
payable at sight	بی وعده
termless	بی وعده
vows	وعده
vowing	وعده
vowed	وعده
punctually	در سر وعده
promise	وعده
behest	وعده
vow	وعده
usance	وعده
promises	وعده
usance	وعده فرجه
usance bill	برات به وعده
rendezvous area	وعده گاه
cop-out	خلف وعده
plea	وعده مشروط
punctual payment	پرداخت در سر وعده
due at a specified date after sight	وعده دار
forward dealing	معامله به وعده
forward delivery	تحویل به وعده
pleas	وعده مشروط
hest	امریه وعده
on six mounth scredit	با ششماه وعده
payable at maturity	وعده دار
postdated cheque	چک وعده دار
promisor	وعده دهنده
promissory	وعده اور
cop-outs	خلف وعده
rendezvous	وعده گاه
appointment	وعده ملاقات
appointed day	وعده ملاقات
credits	وعده مهلت
crediting	وعده مهلت
appointments	وعده ملاقات
credited	وعده مهلت
credit	وعده مهلت
date [appointment]	وعده ملاقات
invite	خواندن وعده گرفتن
invites	خواندن وعده گرفتن
on credit month's	وام با وعده ..... ماهه
i rest upon your promise	من به وعده شما است
So much for her promises .	این هم از وعده های او
dates [appointments]	وعده های ملاقات
matured	وعدهای وعده دار
maturity	وعده یا موعد پرداخت
appointments	وعده های ملاقات
contango	با وعده معامله کردن
usance	برات وعده دار
appointed days	وعده های ملاقات
invited	خواندن وعده گرفتن
promises	نوید انتظار وعده دادن
invite	مهمان کردن وعده دادن
invited	مهمان کردن وعده دادن
invites	مهمان کردن وعده دادن
meal times	زمان وعده های غذا
redezvous	وعده ملاقات اجتماع مجدد
the bill is undue	وعده برات نرسیده است
promise	نوید انتظار وعده دادن
the bill has come to maturity	وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature	وعده پرداخت برات رسیده است
person to his promise	کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
He gave us to understand that he would help us.	او [مرد] وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
for full board	برای تختخواب و تمام وعده های غذا
for half board	برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
make it up to someone <idiom>	انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
tacking	خوراک
tack	خوراک
nutrition	خوراک
fare	خوراک
repasts	خوراک
mess	:یک خوراک
faring	خوراک
messes	:یک خوراک
tacked	خوراک
fared	خوراک
fares	خوراک
repast	خوراک
tacks	خوراک
meat	خوراک
meats	خوراک
victuals	خوراک
tucker	خوراک
viands	خوراک
passage money	خوراک
pabulum	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
messmate	هم خوراک
butterpump	غم خوراک
at mess	سر خوراک
chows	خوراک
foods	خوراک
nutriments	خوراک
nutriment	خوراک
nourishment	خوراک
keep	خوراک
keeps	خوراک
feed	خوراک
feeds	خوراک
intake	خوراک
intakes	خوراک
chow	خوراک
food	خوراک
recipes	خوراک دستور
recipe	خوراک دستور
queasiness	سنگینی خوراک
treats	خوراک رایگان
sitophobia	خوراک هراسی
slipslop	خوراک ابکی
treated	خوراک رایگان
treat	خوراک رایگان
dishes	سینی خوراک
timbale	خوراک دلمه
to d. up	خوراک گذاردن
to give to eat	خوراک دادن
viand	خوراک ماکولات
preparation of food	تهیه خوراک
slops	خوراک ابکی
frugal food	خوراک ساده
eating house	خوراک پزخانه
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
heterotroph	خوراک گیر
kingfisher	ماهی خوراک
meal time	وقت خوراک
meal time	موقع خوراک
suave	خوش خوراک
hors d'oeuvres	پیش خوراک
hors d'oeuvre	پیش خوراک
food gathering	خوراک اوری
dish	سینی خوراک
piece de resistance	خوراک اصلی
feedstuff	خوراک حیوانات
gourmet	خوراک شناس
feed	خوراک دادن
snacks	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
menus	فهرست خوراک
feed	خوراک علوفه
boarding house	خوابگاه و خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
eating	خورد و خوراک
eating	خوش خوراک
food stamp	تمبر خوراک
food stamps	تمبر خوراک
health food	خوراک بهداشتی
health foods	خوراک بهداشتی
junk food	گنده خوراک
junk foods	گنده خوراک
plat du jour	خوراک روز
plats du jour	خوراک روز
gourmets	خوراک شناس
feeds	خوراک علوفه
feeds	خوراک دادن
menu	فهرست خوراک
regale	خوراک لذیذ
dosing	یک خوراک دارو
feeder	خوراک دهنده
nourished	خوراک دادن
at meat	سر خوراک یا غذا
nourish	خوراک دادن
grub	خوراک خواربار
dosage	یک خوراک دارو
nourishes	خوراک دادن
grubbed	خوراک خواربار
autotroph	خوراک ساز
insects	کرم خوراک
regales	خوراک لذیذ
grubs	خوراک خواربار
regaling	خوراک لذیذ
dosages	یک خوراک دارو
feeders	خوراک دهنده
dose	یک خوراک دارو
insect	کرم خوراک
dosed	یک خوراک دارو
regaled	خوراک لذیذ
chop house	خوراک خانه
doses	یک خوراک دارو
convenience food	خوراک پیش پخته
doze	دوز یک خوراک دارو
dozed	دوز یک خوراک دارو
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
convenience foods	خوراک پیش پخته
vegetable diet	خوراک سبزی دار
receivers	دستگاه خوراک دهنده
receivers	جعبه خوراک دهنده
throphogen	لایه خوراک ساز
thropholyt	لایه خوراک کاه
larder	گنجه خوراک خوراکی
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
rotisserie	مغازه خوراک پزی
trencherman	ادم خوش خوراک
receiver	دستگاه خوراک دهنده