Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (7 milliseconds)
English
Persian
unification
یگانگی یک شکلی
Other Matches
oneness
یگانگی
singleness
یگانگی
unions
یگانگی
union
یگانگی
unity
یگانگی
unification
یگانگی
uniqueness
یگانگی
uniformity
یگانگی
sodality
اتحاد یگانگی
marriage
یگانگی اتحاد
identities
یکسانی یگانگی
identity
یکسانی یگانگی
marriages
یگانگی اتحاد
unionist
هواخواه اتحاد و یگانگی
unionists
هواخواه اتحاد و یگانگی
spirit de corps
روح یگانگی و اتحاد
triunity
یگانگی سه اقنوم تثلیث
esprit de corps
غرور نظامی روح یگانگی
events to mark the Day of German Unity
مراسم به مناسبت روز یگانگی آلمان
esprit de corps
روح صمیمت و یگانگی دسته جمهی
isodimorphism
هم دو شکلی
unification
یک شکلی
dimorphism
دو شکلی
deformation
بد شکلی
informity
بی شکلی
formlessness
بی شکلی
amorphism
بی شکلی
monotropy
تک شکلی
distortions
کج شکلی
distortion
کج شکلی
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
triform
سه شکلی
trimorphism
سه شکلی
trimorphous
سه شکلی
conformity
هم شکلی
judgment on procedural matters
حکم شکلی
trimorph
سه شکلی سه وجهی
isodimorphism
تقارن دو شکلی
trial on technicalities
رسیدگی شکلی
multiform
چند شکلی
(the) size of it
<idiom>
به شکلی که است
procedural law
قانون شکلی
trial on procedural matters
رسیدگی شکلی
judgment on technicalities
حکم شکلی
allotropy
چند شکلی
form utility
مطلوبیت شکلی
deformation
دگر شکلی
figural aftereffect
رد حسی شکلی
figural openness
گشودگی شکلی
allotropism
چند شکلی
allotriomorphism
چند شکلی
modal dispersion
شکلی از پراکندگی پالس ها
crystal allotropy
چند شکلی بلور
triskelion
شکلی مرکب از سه پره یا سه انشعاب
triskele
شکلی مرکب ازسه پره یا سه انشعاب
right out
<idiom>
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
isodimorphism
تقارن و هم شکلی بین دو چیز دوشکل
baluster-side
[شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
guard cell
یکی از دو سلول لوبیایی شکلی که منافذ
figurine algebraic notation
ثبت جبری و شکلی حرکات شطرنج
charts
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
chart
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
streamline
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
What does he look like?
او
[مرد]
چه شکلی به نظر می آید؟
[شکل ظاهری]
charting
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
charted
شکلی که اطلاعات را به صورت خط وط و بلاکهاو... بیان میکند
streamlines
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
streamlining
دارای شکلی که مقاومت هوارا در مقابل ان کم کند
quincunx
شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور
foreshortening
نمایش خطوط واقعی شکلی بصورت کوچک تر
pleomorphic
چند شکلی دارای اشکال وصور مختلف
humeral veil
پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
trommel
غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن
charted
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
dentil-band
[بخش مستطیلی شکلی از لایه ی گچ بری شده در قسمتی از پیشانی سرستون]
chart
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
bravo, pattern
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
pausal form
دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
charting
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
charts
شکلی که نرخ ها در آن به صورت قط عاتی از دایره نشان داده شده اند
bracket
رویارویی در مسابقه حذفی حرکت برای ساختن شکلی بصورت پرانتز روی یخ
vertical diagraph
شکلی از سیستم رمز دو حرفی است که یک حرف بالا و یکی پایین نوشته میشود
stratus
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
phillips curve
شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
acrostolium
[قسمتی از دماغه کشتی در ناو جنگی باستان مه معمولا مدور، مارپیچ یا شکلی شبیه حیوانات داشته است.]
cable drum
قرقره استوانه شکلی که کابل کنترل به دور ان پیچیده شده و مقدار کابلی که با هرچرخش دسته حرکت میکند راافزایش میدهد
charted
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
charts
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
charting
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
chart
شکلی که ترتیب پردازشهای کاری مختلف را در مراحل مختلف نشان میدهد
polymorph
عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
shape
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
shapes
قالب کردن طرح کردن به شکلی دراوردن
law of procedure
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
whisker
کریستال منفرد کوچک عدسی شکلی که استحکام یا استقامت ان به بیشترین مقداری که به صورت تئوریک قابل دستیابی است بسیار نزدیک است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com