English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 73 (5 milliseconds)
English Persian
royalty tonnage ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
Other Matches
underestimation سبک شماری سهل گیری ناچیز شماری
accru تعلق
attachment تعلق
dependencies تعلق
dependency تعلق
accruing تعلق گرفتن
belong تعلق داشتن
belonged تعلق داشتن
belongingness تعلق پذیری
belonging to another تعلق به غیر
accrue تعلق گرفتن
incurrence تعلق گرفتگی
accrues تعلق گرفتن
belongs تعلق داشتن
accrue تعلق گرفتن
intimacy principle اصل تعلق
enumerative شماری
tonnage تن شماری
goal average گل شماری
multiplication بس شماری
that right inheres in him ان حق باو تعلق میگیرد
self contempt خوددون شماری
trivialization ناچیز شماری
linage سطر شماری
chronometry گاه شماری
foliation برگ شماری
word count واژه شماری
isomer couting همپار شماری
enumeratoin یکایک شماری
polls رای شماری
polled رای شماری
poll رای شماری
multiplication tables جدول بس شماری
slight ناچیز شماری
slighted ناچیز شماری
slighter ناچیز شماری
slightest ناچیز شماری
multiplication table جدول بس شماری
slighting ناچیز شماری
slights ناچیز شماری
out of one's element <idiom> جایی که به شخص تعلق ندارد
incidence تعلق واقعی مالیات مشمولیت
accrues منتج گردیدن تعلق گرفتن
accruing منتج گردیدن تعلق گرفتن
fixation خیره شدگی تعلق خاطر
fixations خیره شدگی تعلق خاطر
To be counting the days . روز شماری کردن
lineage سطر شماری سویه
self incrimination مقصر شماری خود
self imprtance خود رابزرگ شماری
self effacement ناچیز شماری خود
lineages سطر شماری سویه
disparagement خوار شماری کاهش
self depreciation کوچک شماری خود
self consequence خود فزون شماری
block counting test ازمون مهره شماری
quantity allowance تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
minimization کوچک شماری کمینه سازی
self glorification بزرگ شماری خود لاف
to pace off با گام شماری جدا کردن
birthright حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
Persian [Iranian ] calendar گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
sound off قدم شماری درهنگام رژه رفتن
dutiable goods کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
rent ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
chronology تاریخ شماری جدول یا شرح وقایع یاتاریخهای وابسته بانها
free haul در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
penny a liner کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
One day I want to have a horse of my very own. روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
tenant right حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com