English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (40 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
To live a long life . عمر طولانی (زیاد ) کردن
Other Matches
long-distance با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance با شعاع عمل زیاد طولانی
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
prolong طولانی کردن
extend طولانی تر کردن
elongation طولانی کردن
extending طولانی تر کردن
extends طولانی تر کردن
prolonging طولانی کردن
prolongs طولانی کردن
prolongation طولانی کردن تطویل
lengthens طولانی کردن کشیدن
lengthening طولانی کردن کشیدن
lengthened طولانی کردن کشیدن
lengthen طولانی کردن کشیدن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
macrobiotics دانش طولانی کردن عمر
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
extensions طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
extension طولانی کردن اتصالی شعبه فروشگاه یااداره
skip breathing حبس نفس برای طولانی کردن مدت غواصی
fibres که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fibre که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
fiber که برای ارسال سیگنال نوری روی سافت طولانی استفاده میشود. این نوع فیبر پهنای باند تا حد گیگا بیت در ثانیه دارد و برای شبکههای تلفنی با سافت طولانی استفاده میشود
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
propagated زیاد کردن
heightened زیاد کردن
grnish زیاد کردن
heightens زیاد کردن
heightening زیاد کردن
increased زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
intensification زیاد کردن
heighten زیاد کردن
propagate زیاد کردن
propagating زیاد کردن
propagates زیاد کردن
overload زیاد پر کردن
overloaded زیاد پر کردن
increase زیاد کردن
increases زیاد کردن
add زیاد کردن
to run rup زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
overheated زیاد گرم کردن
overworks کار زیاد کردن
overheats زیاد گرم کردن
raises پروراندن زیاد کردن
overworking کار زیاد کردن
propagates زیاد کردن پروردن
overcharge زیاد حساب کردن
overworked کار زیاد کردن
make much of استفاده زیاد کردن از
propagate زیاد کردن پروردن
propagating زیاد کردن پروردن
raise پروراندن زیاد کردن
overcharged زیاد حساب کردن
elevation of security زیاد کردن تامین
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
overloaded زیاد بار کردن
propagated زیاد کردن پروردن
overcharges زیاد حساب کردن
overcharging زیاد حساب کردن
overload زیاد بار کردن
overrating زیاد براورد کردن
overrates زیاد براورد کردن
overrated زیاد براورد کردن
overrate زیاد براورد کردن
to overexert تقلای زیاد کردن
adds زیاد کردن برد
overfreight زیاد بار کردن
overpress زیاد پافشاری کردن در
strains کوشش زیاد کردن
overestimate زیاد براورد کردن
overestimated زیاد براورد کردن
to overwork oneself زیاد کار کردن
overestimates زیاد براورد کردن
to overstrain oneself تقلای زیاد کردن
oversimplifying زیاد ساده کردن
overloads زیاد بار کردن
overestimating زیاد براورد کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
strain کوشش زیاد کردن
add زیاد کردن برد
adding زیاد کردن برد
oversimplifies زیاد ساده کردن
oversimplified زیاد ساده کردن
overwork کار زیاد کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
superheat گرم کردن زیاد
oversimplification زیاد ساده کردن
oversimplify زیاد ساده کردن
ransack زیاد کاوش کردن
ransacked زیاد کاوش کردن
overheat زیاد گرم کردن
over refine زیاد موشکافی کردن
over excite زیاد تحریک کردن
ingurgitate فرا گرفتن زیاد پر کردن
extorting اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorts اخاذی کردن زیاد ستاندن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
overpress زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to lavisheffort زیاد تلاش یا کوشش کردن
extorted اخاذی کردن زیاد ستاندن
give or take <idiom> از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
gap اختلاف زیاد شکافدار کردن
gaps اختلاف زیاد شکافدار کردن
to bolt با سرعت زیاد حرکت کردن
extort اخاذی کردن زیاد ستاندن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
haunt زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
task زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
haunts زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
tasks زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
to occupy much space فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
to dwell on زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
longsome طولانی
longed طولانی
longer طولانی
longest طولانی
prolong طولانی
of long standing طولانی
longs طولانی
agelong طولانی
prolongs طولانی
prolonging طولانی
prolix طولانی
long- طولانی
shortest طولانی نه
protracted طولانی
shorter طولانی نه
greatest طولانی
short طولانی نه
great- طولانی
great طولانی
long طولانی
lionize مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
inflating پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflate پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
pick and choose در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
overstock زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
periphrastically بطور طولانی
longer طولانی طویل
as long as بمدت طولانی
gangling طولانی و دراز
blue moon مدت طولانی
longs طولانی طویل
longed طولانی طویل
long- طولانی طویل
long طولانی طویل
telephone در یک مسافت طولانی
long play صفحه طولانی
telephones در یک مسافت طولانی
hold over <idiom> طولانی نگهداشتن
longest طولانی طویل
telephoned در یک مسافت طولانی
telephoning در یک مسافت طولانی
overrated بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
overrates بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimated از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimates از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com