Dictiornary-Farsi | The door – handle has broken off. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
Full phrase not found.

Full phrase Google translation result





Search result with all words

The door – handle has broken off.	دسته درشکسته است
Other Matches

door-handle	دستگیرهدر
door handle	دستگیرهدر
door-handle	اهرم در
interior door handle	دستهداخلدر
inside door handle	دستگیره داخل درب اتومبیل
The house next door was broken into/burgled/burglarized yesterday.	دیروز دزد خانه همسایه را زد.
door to door selling	فروش کالا بصورت دوره گردی
broken	شکسته شده
broken <adj.>	خراب
broken	منقطع منفصل
broken down	ازپای درامد
broken <adj.>	شکسته [دستگاهی]
broken	نقض شده
broken	رام واماده سوغان گیری
broken	شکسته
broken-down	ازپای درامد
broken weather	هوای بی قرار
a broken arm	بازوی شکسته
broken wind	یلپپیک
broken winded	تنگ نفس
Burglars have broken in.	دزد ها [با زور] آمده بودند تو.
broken-hearted <adj.>	دل شکسته
broken stone	سنگ شکسته
broken field	محوطه دفاعی فراسوی خط تجمع
broken stone	خرده سنگ
broken sleep	خواب بریده بریده
broken rock	صخره
broken money	پول خرد
broken marriage	زناشویی گسیخته
broken hardening	سخت گردانی شکسته
broken ground	زمین ناهموار
broken fibres	تار عضلانی پاره شده
broken english	انگلیسی دست و پا شکسته
broken country	زمین دوعارضه
broken country	زمین مضرس
broken bricks	سنگریزه
broken bricks	پاره اجر
broken stowage	فضای خالی اطراف امادها وبارها در داخل کشتی
broken stone	سنگریزه
wind broken	دچار پربادی
wind broken	ریوی شده
wind broken	خسته
heart broken	دل شکسته
heart broken	محنت زده
broken-hearted	دلشکسته
In my broken English .	با انگلیسی دست وپا شکسته ام
broken hearted	دلشکسته
My car has broken down.	اتومبیلم خراب شده است.
The lamp is broken.	لامپ خراب است.
The socket is broken.	پریز برق شکسته است.
broken home	خانواده گسیخته
broken homes	خانواده گسیخته
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
he received a broken hand	دستش شکست
I had my car broken into last week.	هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
The dog has broken loose .	سگ زنجیرش را باز کرد وفرار کرده است
He broken an Olympic record.	رکورد المپیک را شکست
To speake broken French.	فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
My face has broken with pimples.	صورتم جوش زده است
broken traffic line	خط گسسته برای امد و شد
broken traffic line	خط چین برای امد و شد
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
He felt like he'd finally broken the jinx.	او [مرد] این احساس را میکرد که بالاخره طلسم را شکنده بود.
the handle to one's name	لقب
this will a for a handle	بکارمن نمیخورد
this will a for a handle	بدرمن نمیخورد
handle	سروکارداشتن با
handle	دستکاری کردن
handle	خرید و فروش کردن
handle	سیم بین چکش و دستگیره
handle	قبضه شمشیر
handle	احساس بادست
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle	مانور کردن
handle	وسیله لمس
handle	دستگیره
handle	دست زدن به
handle	بکار بردن
handle	رفتار کردن استعمال کردن
handle	دسته گذاشتن
handle	دست زدن
handle	با دست عمل کردن
handle	دست داشتن دسته
handle	گیره نگهدارنده
handle	اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
to handle something	چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle	ضامن دستگیره
handle	دسته
take-up handle	دستهسوارکننده
handle	گیره
handle	شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle	نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle the ball	دست زدن توپزن به توپ
operating handle	دستگیره عامل
scoop handle	مشته
operating handle	دستگیره کولاس
pump handle	زیاد تکان دادن
lever handle	دستگیره اهرم
handle escutcheon	روقفلی دسته
knurled handle	دستگیره اج دار
auxiliary handle	دستهکمکی
operating handle	دستگیره راه اندازی
basket handle	گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
brake handle	ترمزدستی
jug handle	شکاف به عرض دست
the handle of the face	دماغ
handle escutcheon	روقفلی فرمان
reshape handle	دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
handle bar	دسته موتورسیکلت
handle bar	فرمان
handle bar	دسته دوچرخه
hammer handle	دسته چکش
man handle	با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
star handle	دستگیره گردان
the handle of the face	بینی
file handle	دسته سوهان
carriage handle	دستگیرهحامل
carrying handle	دستهحمل
shaped handle	دستهحالتدهنده
side handle	دستهجانبی
starter handle	دستهآغازگر
traversing handle	دستهعرضی
turning handle	دستهچرخشگر
types of handle	انواعدسته
balanced handle	دسته تعادل
The handle of the bucket has come off.	دسته سطل کنده شده
fly off the handle <idiom>	از کوره در رفتن
crank handle	اهرم دستی
carrier handle	دسته حمل
carrier handle	دستگیره حمل
capstan handle	هندل
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
safety handle	دستهایمنی
retractable handle	دستهجمعشو
pull handle	دستهکشش
charging handle	دستهینشانگیر
cross handle	ضامنضربدری
elevating handle	دستهبالابر
grab handle	دستگیره
grip handle	جادستی
guide handle	دستهیراهنما
gun handle	دستهتلمبه
half handle	نیمدسته
insulated handle	دستهعایقدار
knob handle	دکمهدستی
lifting handle	دستهبلندکننده
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
pistol grip handle	دستهنگهدارندهپیستون
oxygen control handle	دستهکنترلاکسیژن
figure skiing handle	دستهچوباسکی
anti-vibration handle	دستهضدلغزش
handle with kid gloves <idiom>	باکسی همکاری دقیق داشتن
window winder handle	دستگیرهحرکتدهندهشیشه
I can handle (cope with) hom.	از پس اوبرمی آیم
air brake handle	دستهترمزهوایی
handle bar arm	دسته فرمان
To fly into a rage. To foly off the handle.	آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !	خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
out of door	خارج ازمنزل
next door [to] <adv.>	جنبی
He is next door.	او [مرد] نزد همسایه است.
door to door	خانه به خانه
next door	جنب این خانه
out of door	در هوای ازاد
out of door	فضای ازاد
next door [to] <adv.>	پهلویی
next door [to] <adv.>	همسایه ای
behind the door	پشت در
door way	جای در
door way	مدخل
door way	راهرو
at the door	دم در
There is somebody at the door .	یک کسی دم در است
door-to-door	خانه به خانه
out door	صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out door	بیرونی
out door	بیرون
door	راهرو
next door to	تقریبا
is these a at the door	ایاکسی هم درهست
next door to	نزدیک
next door to	غریب
next door	خانه پهلویی
door	درب
door	در
door nail	گلمیخ در
door bundle	بار همراه
door furniture	زیب در
door hinge	پاشنه
vent door	درنفوذباد
door money	ورودیه
door money	دری
door money	پول دم در
door case	چارچوب در
You are wanted at the door.	دم در شما را می خواهند
door curtain	پرده
door curtain	پرده در
The door is ajar.	لای درباز است
door frame	چارچوب در
door panel	بخش مسطح درب