English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 114 (8 milliseconds)
English Persian
With the onset of summer. .با آمدن (فرارسیدن )تابستان
Other Matches
outjockey فرارسیدن
outreach فرارسیدن از
fall due فرارسیدن موعد پرداخت دین
get off <idiom> پایین آمدن یا بیرون آمدن از (اتوبوس ،قطار)
The climate of Europe desnt suit me. حال آمدن ( بهوش آمدن )
summertime تابستان
summers تابستان
summer تابستان
summery تابستان
midsummer چله تابستان
midsummer نیمه تابستان
summer time فصل تابستان
high summer وسط تابستان
summertime هنگام تابستان
estivation تابستان گذرانی
canicule چله تابستان
summer ide فصل تابستان
full summer چله تابستان
estivation تابستان خوابی
summer is in تابستان رسید
aestivation تابستان گذرانی
full summer عین تابستان
aestivate تابستان را گذراندن
summery شبیه تابستان تابستانی
summers چراندن تابستان را بسر بردن
summer چراندن تابستان را بسر بردن
sike نهری که در تابستان خشک شود
midnight sun خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer . امسال تابستان می رویم کنار دریا
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Tourists have stayed away in droves this summer. این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
aestivate رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
To stretch . to be elastic . کش آمدن
lapse به سر آمدن
To be overpowered. از پا در آمدن
to get back on one's feet به حال آمدن
to be valid به شمار آمدن
to water [of eyes] اشک آمدن
To back down . کوتاه آمدن
To overpower. To overcome . To vanquish. To win. غالب آمدن
To be on (come to )the booil. جوش آمدن
to turn out badly بد از آب در آمدن [داستانی]
to go wrong بد از آب در آمدن [داستانی]
to shoot one's mouth off <idiom> لاف آمدن
to proceed پیش آمدن
to come to a boil به جوش آمدن
up <adv.> به بالا [آمدن]
To come into existence . بوجود آمدن
come on strong <idiom> فائق آمدن
show-off <idiom> قپی آمدن
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come to oneself <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
to come to <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
to unfold از آب در آمدن [اصطلاح مجازی]
to become conscious به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
to look well تندرست به نظر آمدن
To stop being adamant (unyielding). از خر شیطان پائین آمدن
To get the better of someone . To defeat someone . بر کسی غالب آمدن
To be punctual . To be on time . سر وقت آمدن ( بودن )
To lodge a complaint . درمقام شکایت بر آمدن
bite the bullet <idiom> فائق آمدن بر مشکلات
born with a silver spoon in one's mouth <idiom> باثروت به دنیا آمدن
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
to approach something نزدیک آمدن به چیزی
get over something <idiom> فائق آمدن برمشکلات
run over <idiom> فائق آمدن برچیزی
sweep off one's feet <idiom> بر احساسات فائق آمدن
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
to near something نزدیک آمدن به چیزی
precede پیش از چیزی آمدن
precedes پیش از چیزی آمدن
to rain cats and dogs سنگ ازآسمان آمدن
belly flop با شکم فرود آمدن
belly flops با شکم فرود آمدن
resurface دوباره به سطح آمدن
resurfaced دوباره به سطح آمدن
resurfaces دوباره به سطح آمدن
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work. حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
to go towards [British E] / toward [American E] somebody نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
To come out of oness shell. از جلد ( لاک ) خود در آمدن
To be born with a silver spoon in ones mouth . درناز ونعمت بدنیا آمدن
To switch on the old charm. To act coquettishly . To be coy قر و غمزه آمدن [دلربائی کردن]
to keep ones he above water از زیر بدهی بیرون آمدن
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
to approach somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to go up to somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
to dislike somebody [something] بدش آمدن از کسی [چیزی]
dime a dozen <idiom> آسان بدست آمدن ،عادی
to come around [American E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to be into somebody [something] <idiom> از کسی [چیزی] خوششان آمدن
to regain consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to recover consciousness [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
to hatch out [egg] بیرون آمدن جوجه [از تخم]
To make eyes. چشم و ابرو آمدن (نازو غمزه ).
to look at نگاه کردن به [نگریستن به] [به نظر آمدن]
To dismount from a horse(bicycle). از اسب ( دوچرخه وغیره ) پایین آمدن
waltz off with <idiom> فائق آمدن ،براحتی برنده شدن
Out of frying pan into the fire. <proverb> از ماهیتابه در آمدن وبه آتش در افتادن .
To have design on someone . To malign someone . برای کسی مایه آمدن ( گرفتن )
To climb down. پایین آمدن ( از کوه ،نردبان وغیره )
His coming here was quite accidental. آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
de minimis exception به خاطر جزئی بودن استثنا به حساب آمدن
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
to look [feel] like a million dollars بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
tide (someone) over <idiom> کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
To alight from a bus(tarin,car). پایین آمدن (پیاده شدن از اتوبوس .قطار و اتو مبیل )
warp tension کشش نخ های تار [میزان کشیدگی نخ های چله در دار که یکنواختی آن در بوجود آمدن فرشی یکنواخت و صاف امری ضروری است.]
warp patterning طراحی با تار [گاه با استفاده از تارهای رنگی و یا تارهای با ظرافت متفاوت از تار جهت بوجود آمدن جلوه های متفاوت در فرش استفاده می شود.]
over dyeing [رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com