Total search result: 124 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
... however sometimes it just can't be helped. |
... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد. |
|
|
Other Matches |
|
It just cant be helped . |
کاریش نمی شود کرد ( چاره یی نیست ) |
Now, of all times! |
از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] ! |
veritably |
واقعا |
really |
واقعا |
realy |
واقعا |
of a verity |
واقعا |
essentially |
واقعا" |
actually |
واقعا |
virtually |
واقعا" |
simply |
واقعا |
I Really need for u |
من واقعا |
cretain |
بعضی |
some |
بعضی |
several |
بعضی |
divers |
بعضی |
quite |
سراسر واقعا |
verily |
حقیقتا واقعا |
in point of fact <idiom> |
براستی ،واقعا |
really wicked |
واقعا جالب |
really sick |
واقعا عالی |
really wicked |
واقعا عالی |
indeed |
واقعا هر اینه |
bodily |
واقعا جسمانی |
really sick |
واقعا جالب |
allegedly |
بنابگفتهء بعضی |
sometimes |
بعضی مواقع |
sometimes |
بعضی اوقات |
occasionally <adv.> |
بعضی ازاوقات |
once in a while <adv.> |
بعضی ازاوقات |
alleged |
بنابگفتهء بعضی |
frequently [quite often] <adv.> |
بعضی ازاوقات |
to be dead keen [on] |
واقعا مشتاق بودن [به] |
to be hot [for] |
واقعا مشتاق بودن [به] |
Thank you very much indeed. |
واقعا خیلی ممنون. |
What impudence!what never !what cheek! |
واقعا" که خیلی رو می خواهد ! |
piezoelectric |
ارتباط در بعضی موادکریستالی |
That's just [really] outragous! |
این که واقعا مضخرف است! |
You really are cheeky! |
واقعا" عجب رویی داری ! |
matter of fact <idiom> |
چیزی واقعا درست باشه |
I'm really not responsible for it. <idiom> |
من واقعا نمیتونم کمکی بکنم. |
I'm really not responsible for it. <idiom> |
واقعا کاری از دست من برنمی آد. |
This is a red rag for me. |
این من را واقعا عصبانی میکند. |
cutin |
پوشش خارجی بعضی گیاهان |
Some children are afraid of the dark. |
بعضی بچه ها از تاریکی می ترسند. |
bell-conopy |
[سقف بعضی از ناقوسها با سنتوری] |
That's just ridiculous! |
این که واقعا مسخره است! [طنز] |
You're driving me mad! |
تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره] |
I was devastated. <idiom> |
من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره] |
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> |
واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره] |
You really look like a million bucks in that dress. |
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی. |
You really ought to take better care of yourself. |
شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید. |
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! |
واقعا" همین یکی دیگه مانده بود ! |
megaspore |
هاگدان بزرگ وغیرجنسی بعضی سرخسها |
hookup |
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی |
chitin |
جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران |
proconsul |
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی |
nurse a grudge <idiom> |
احساس تنفر از بعضی مردم را داشتن |
I'm still not quite sure how good you are. |
من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی. |
Hotel accommodation is rather expensive there. |
قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است. |
show one's (true) colors <idiom> |
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد |
specious |
بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان |
stenosis |
تنگ شدن یا انقباض بعضی از مجراهای بدن |
hyposensitize |
کم شدن حساسیت نسبت به بعضی مواد موجدحساسیت |
goat antelope |
نوعی بز که از بعضی جهات شبیه بز کوهی است |
vanishing |
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار |
bote |
حق مستاجر به برداشتن چوب برای بعضی مصارف |
awn |
الت مذکر بعضی از جانوران خزنده و کرمها |
index number |
مقایسه حجم در بعضی مواقع با عدد شاخص |
zonate |
واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی |
draft mode |
چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها |
vanish |
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار |
vanishes |
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار |
vanished |
بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار |
ancillary equipment |
وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست |
myelin sheath |
ماده سفید چربی که غلاف بعضی اعصاب رامیپوشاند |
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. |
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند. |
quantum meruit |
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما |
neural net |
مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند |
filter |
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است |
filters |
چیزیکه بعضی پرتوها از ان میگذرندولی حائل پرتوهای دیگر است |
cabin blower |
در بعضی هواپیماهاکوپروسوری برای حفظ فشارکابین بالاتر از فشار محیط |
zone ride |
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه |
tuning pipe |
نای مخصوص کوک ومیزان کردن بعضی الات موسیقی |
occasional |
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه |
White Paper |
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند |
autoharp |
سنتوری که در ان بعضی ازسیمها را خفه میکنند تاسیمهای ازاد صدا کنند |
White Papers |
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند |
dieresis |
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد |
diaeresis |
دو نقطهای که بر روی بعضی ازحروف میگذارند تا تلفظ ان حرف راازحرف مجاورش جداسازد |
microspacing |
خصوصیت بعضی چاپگرها که به انها امکان میدهد تا درفاصلههای بسیار کوچکی حرکت کنند |
crown colony |
بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد |
rule of reason |
تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی |
antibiotics |
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود |
antibiotic |
مادهای که از بعضی موجودات ذره بینی بدست میاید و باعث کشتن میکربهای دیگر میشود |
silver thread |
نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.] |
field alterable control element |
یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند |
declaratory statute |
هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند |
compressor bleed air |
هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود |
master clear |
کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند |
S-border |
حاشیه های اس [در بعضی از فرش ها، خصوصا قفقازی و آناتولی از نگاره هایی به شکل حرف اس یا زد لاتین جهت تزئین استفاده می کنند.] |
sumptuary law |
قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد |
quercetin |
ماده رنگی کریسیتین [این رنگینه زرد از پوست درختان و بعضی سبزیجات استخراج می شود ولی طول عمر زیادی ندارد.] |
filed |
زمینه اصلی فرش [که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.] |
recursive equations |
معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد |
option key |
[یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید] |
double knotting |
گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.] |
uberrima fides |
صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است |
reputed owner |
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است |
dye-stuff |
ماده رنگی در رنگرزی الیاف [این رنگینه ها یا بصورت سنتی از مواد طبیعی مانند اکثر گیاهان و بعضی حیوانات و یا از مواد شیمیایی تهیه می شوند] |
dragon design |
طرح اژدها [در فرش های چین که مظهر قدرت امپراتور است. این طرح را به قرن شانزدهم میلادی نسبت داده و بعضی ریشه آن را کرمان می دانند.] |
ewer |
طرح گلاب پاش [در بعضی از فرش های محرابی و فرش های عشایری] |
gig |
ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.] |
turtle border |
حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.] |
rag rug |
قالیچه چهل تکه [در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.] |
saddle cover |
رو زینی [اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.] |
natural dyes |
رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.] |
gold washing |
شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.] |
hemp |
گیاه شاهدانه [در فرش هند، افغانستان و بعضی از فرش های چین از ساقه های چوبی این گیاه، الیاف تهیه کرده و در تار فرش از آن استفاده می کنند.] |
vase structure |
بافت سه پوده گلدانی [در بعضی از فرش های قرن دهم و یازدهم طرح های گلدانی را بصورت سه پوده می بافتند که دو پود آن پشمی و پود سوم پنبه یا ابریشم بوده است.] |
cord yarn |
نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود . |
Mother-daughter boteh design |
طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.] |
jute fiber |
[الیاف کنف که از ساقه این گیاه تیه می شوند. در فرش های ماشینی از کنف بین تار و پود استفاده می شود و در بعضی از فرش های هندی و چینی آنرا با مخلوط پنبه در تار استفاده می کنند.] |
recredential |
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است |