English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (7 milliseconds)
English Persian
fraction 1-بخشی از یک واحد
fractions 1-بخشی از یک واحد
Search result with all words
byte که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
bytes که کامپیوتر در یک واحد روی آنها کار میکند
overrun هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overrunning هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
overruns هنگامی که داده در حال ورودیا خروج از یک واحد بدون کنترل بوده و برنامه فعالیتی را اغاز میکند که نیازمندفرفیت کانال بیشتری میباشد
grain واحد وزن در سیستم غیرمتریک معادل 8460/0گرم
marker دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
therm واحد گرما حمام
therms واحد گرما حمام
half ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
half مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
barn واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
barns واحد سطح برای اندازه گیری سطح مقطع هسته اتم ها
carat واحد وزن جواهرات
carats واحد وزن جواهرات
enhance حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhances حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhancing حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
join ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
job یک واحد پردازش درون یک کار
job کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
jobs یک واحد پردازش درون یک کار
jobs کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
machine زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machined زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
machines زبان برنامه نویسی که حاوی دستوراتی است به صورت کد دورویی که مستقیما توسط واحد پردازش مرکزی بدون ترجمه فهمیده میشود
cable واحد طول دریایی برابر 022 یارد
cabled واحد طول دریایی برابر 022 یارد
atmosphere واحد فشار هوا
atmospheres واحد فشار هوا
logical واحد اطلاعات آماده پردازش که لزوما شبیه داده اصلی در فضای ذخیره سازی نیست که ممکن است حاوی داده کنترل و... باشد
highway اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند
highway باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highways اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل جانبی منتقل میکند
highways باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
string سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
clearing تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
clearings تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
bus باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bused اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussed اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussing باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
decimal نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
central گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central واحد محاسبات و منط ق
central واحد ورودی و خروجی
monitor واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitored واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
monitors واحد نمایش تصویری برای نمایش متن با کیفیت باا یا گرافیک
knot واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
knots واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
component تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
components تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
mono پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
Mon پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
high تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
highest تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
highs تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
connect هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connects هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
measure واحد میزان
measure واحد
trinity معتقدبوجود سه اقنوم در خدای واحد
European Currency Unit واحد پول اروپایی
pint واحد حجم معادل یک هشتم گالن یا
pints واحد حجم معادل یک هشتم گالن یا
firm واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
firmer واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
firmest واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
firms واحد اقتصادی موسسه تجارتخانه
volt واحد نیروی محرکه برقی
volt واحد نیروی محرکه الکتریکی در سیستم متریک
volt واحد SI توان الکتریکی که به عنوان ولتاژ یک مقاومت یک اهمی که جریان یک آمپر از آن می گذرد و تعریف میشود
volts واحد نیروی محرکه برقی
volts واحد نیروی محرکه الکتریکی در سیستم متریک
Other Matches
ecosystems بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
ecosystem بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
arithmetic logic unit بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
radix نقط های که تقسیم بین واحد کمی و بخشی اعشاری را نشان میدهد
alu Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal memory بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
sextet شش بخشی
sectorial بخشی
portion بخشی
portions بخشی
triplet سه بخشی
sextets شش بخشی
fraction بخشی از
fractions بخشی از
regional <adj.> بخشی
local <adj.> بخشی
parochial بخشی
triarchy سه بخشی
hexaploid شش بخشی
divisor بخشی
tripartite سه بخشی
Centigrade صد بخشی
partial بخشی
as part of بخشی از
ninefold نه بخشی
bisection دو بخشی
trichotomous سه بخشی
sectoral بخشی
dichotomous دو بخشی
healthfulness صحت بخشی
stanine scale مقیاس نه بخشی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
pleasurability لذت بخشی
animations جان بخشی
fytte بخشی ازشعر
genbraliztion کلیت بخشی
drill tang بخشی از مته
animation جان بخشی
refreshment نیرو بخشی
refreshments نیرو بخشی
part way بخشی از راه
pleasurableness فرح بخشی
heptamerous هفت بخشی
stanine score نمره نه بخشی
stens مقیاس ده بخشی
contributes هم بخشی کردن
contributing هم بخشی کردن
contribute هم بخشی کردن
physical medicine طب توان بخشی
personification شخصیت بخشی
polychotomy چند بخشی
trichotomy سه بخشی بودن
triploid سه قسمتی سه بخشی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
rehabilitation توان بخشی
two sector model الگوی دو بخشی
efficiency اثر بخشی
vitalization حیات بخشی
vivification حیات بخشی
contributed هم بخشی کردن
effectiveness تاثیر بخشی
equipartition principle اصل هم بخشی
satisfactoriness رضایت بخشی
effectiveness اثر بخشی
slice بخشی از چیزی
slices بخشی از چیزی
part بخشی از چیزی
sectoral integation ادغام بخشی
stanzas بخشی از بازی
sectoral integation یکپارچگی بخشی
stanza بخشی از بازی
partial بخشی قسمتی
dezincification فرسودگی بخشی
staves مقیاس پنج بخشی
flushes فایل یا بخشی از حافظه
flushing فایل یا بخشی از حافظه
charitableness خیرخواهی صدقه بخشی
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
fetch دستیابی به بخشی از حافظه
tag بخشی از دستور کامپیوتری
revivification باز جان بخشی
coursed بخشی از غذا اموزه
flush فایل یا بخشی از حافظه
nose band بخشی از کلگی اسب
array بخشی از داده در آرایه
lobes بخشی از عضله یا مغز
lobe بخشی از عضله یا مغز
contributions هم بخشی همکاری وکمک
contribution هم بخشی همکاری وکمک
partial نیمه کاره بخشی از
tags بخشی از دستور کامپیوتری
stanzas بخشی ازبازی هاکی
phases بخشی از فرآیند بزرگتر
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
subsegment بخشی کوچک یک سگمنت
course بخشی از غذا اموزه
a rosy future آینده امید بخشی
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
phased بخشی از فرآیند بزرگتر
courses بخشی از غذا اموزه
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
fetched دستیابی به بخشی از حافظه
arrays بخشی از داده در آرایه
barge-course [بخشی از سفال بام]
fetches دستیابی به بخشی از حافظه
stanza بخشی ازبازی هاکی
selective نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
cost effectiveness analysis تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
the pale بخشی از ایرلند که در قلمردانگلیس است
selectively نمایش یا چاپ بخشی از حافظه
reviviscence بهوش اوری نیرو بخشی
building unit جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
box section leg ساق یا پایه بخشی از جعبه
moto بخشی از مسابقه موتورسیکلت رانی
palm of a glove بخشی از دستگش که کف دست را می پوشاند
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
file بخشی از داده روی کامپیوتر
inter sectoral planning برنامه ریزی بین بخشی
filed بخشی از داده روی کامپیوتر
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
physical medicine درمان بدنی و توان بخشی
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
parterre بخشی ازتماشاخانه که پشت سرنوازندگان است
zeroes پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
moto scramble مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
rehabilitation تجدید قوا کردن توان بخشی
to put in a piece of work بخشی از کار دیگران را انجام دادن
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branches جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
zero پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zeros پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
internal دستوری که بخشی از سیستم عامل است
usenet بخشی از اینترنت که حاوی مجمعی است
highlights جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
beginning حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
beginnings حرف یا نشانه آغاز بخشی از داده
municipality شهریا بخشی که دارای شهرداری است
satellites کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
intussusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
municipalities شهریا بخشی که دارای شهرداری است
introsusception دخول بخشی از روده در بخش دیگر
bung بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
bungs بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
titillate بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
selective مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
selectively مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
highlighted جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
highlight جدا کردن بخشی از متن از سایر آن
satellite کامپیوترکوچک که بخشی ازسیستم بزرگتر است
carriers وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
carrier وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
fronting بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
storage بخشی از حافظه برای ذخیره اطلاعات
bunging بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
bunged بخشی از طاق کوره گازی وهوایی
maiden over بخشی از بازی کریکت بدون امتیاز
metaplasm بخشی ازسفیده که موادیاخته ساز درانست
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
module واحد
units واحد
one واحد
singlets خط واحد
singlet خط واحد
ones واحد
at the same time در ان واحد
unit واحد
unilinear در یک خط واحد
univalent واحد
monad واحد
unitage یک واحد
plank واحد
single واحد
modules واحد
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drives بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
shirt-tails بخشی از پیراهن مردانه که زیر شلوار میرود
elimination بخشی از داده هنوز استفاده نشده است
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
executing بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
executes بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
descender بخشی از حرف چاپ شده که زیر خط است
absolute address برنامه ای که بخشی از کد را در حافظه اصلی بار میکند
executed بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور
backplane بخشی از ساختمان کامپیوتر که حاوی تختههای مدار
nasopharynx بخشی از گلو گاه که بابینی راه دارد
electron gun بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com