English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English Persian
subscriber 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
Other Matches
ani سیستم تلفن که شماره تلفن شخصی که تماس گرفته را درج میکند
f.drss جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
authorized شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
accessor شخصی که به داده دسترسی دارد
stentor شخصی که صدای بلندی دارد
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
ex-directory شخصی که چنین شمارهای را دارد
analyst شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
analysts شخصی که در بررسی سیستم تخصص دارد
sysop شخصی که سیستم تخته آگهی یا شبکه را نگه می دارد
privacy قانونی که طبق آن داده شخصی است و توسط کاربران غیر مجاز قابل دستیابی نیست
Method to my madness <idiom> هدفی که شخصی دارد هر چند دیوانه وار به نظر برسد
starting fee مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
answering machine نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
answering machines نرم افزار کاربردی روی یک کامپیوتر شخصی که مودمی را که در ارسال صوت را بر عهده دارد کنترل میکند
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
ambivert شخصی که نه زیاد بعالم باطنی توجه دارد نه بعالم خارجی
ambiversion شخصی که هم بامور خارجی و هم بامور داخلی توجه دارد
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
telephony مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود
telephone service سرویس تلفن
one شخصی
some one شخصی
persona شخصی
personae شخصی
personas شخصی
civilian شخصی
civilians شخصی
personal شخصی
civil شخصی
personable شخصی
privates شخصی
private شخصی
ones شخصی
informal شخصی
backcourt foul خطای شخصی
ea state in severalty ملک شخصی
personal property مایملک شخصی
self intrest نفع شخصی
personal pronoun ضمیر شخصی
somebody یک شخص شخصی
self interest غرض شخصی
self interest نفع شخصی
self-interest نفع شخصی
whoso هر شخصی که باشد
who چه شخصی چه اشخاصی
ibm personal computer IBکامپیوتر شخصی
idiograph نشان شخصی
self will اراده شخصی
personal pronouns ضمائر شخصی
very own <adj.> خصوصی [شخصی]
personal computer کامپیوتر شخصی
personal effects لوازم شخصی
paraphernalia اموال شخصی زن
by end غرض شخصی
self-employed کار شخصی
self employed کار شخصی
informal observations مشاهدات شخصی
under one's thumb <idiom> زیرنظر شخصی
individual foul خطای شخصی
idols of the cave اوهام شخصی
under one's belt <idiom> میل شخصی
separate estate اموال شخصی زن
personal computers کامپیوتر شخصی
personal error خطای شخصی
bomb scare اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
oomph چاذبه شخصی
personal ownership مالکیت شخصی
personal property اموال شخصی
personal constructs سازههای شخصی
personal remarks انتقادات شخصی
personal requirment احتیاجات شخصی
personal outlays هزینههای شخصی
private motive غرض شخصی
personal motive غرض شخصی
personal exemptions معافیتهای شخصی
personal identity هویت شخصی
personal income درامد شخصی
hire out <idiom> اجاره شخصی
personal influence نفوذ شخصی
A private car. اتوموبیل شخصی
personal interest نفع شخصی
personal requirment حوائج شخصی
whosoever هر شخصی که باشد
on one's shoulders <idiom> مسئولیت شخصی
personalized form letter فرم شخصی
personalty اموال شخصی
personalty دارایی شخصی
personal action دعوی شخصی
personal affairs امور شخصی
proenomen نام شخصی
personal computing محاسبات شخصی
personal staff ستاد شخصی
personal service ابلاغ شخصی
personal right حقوق شخصی
personal saving پس انداز شخصی
private property دارایی شخصی
personal service خدمت شخصی
particular good عین شخصی
passanger car اتومبیل شخصی
home use entry اعلامیه مصرف شخصی
valor ارزش شخصی واجتماعی
duffle bag کیسه لوازم شخصی
With my own capital . با سرمایه شخصی خودم
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
to hold in d. درتصرف شخصی داشتن
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
in one's hair <idiom> عصبانی کردن شخصی
bye end غرض شخصی قصدپنهان
mend one's ways <idiom> اثبات عادت شخصی
bunched income درامد خدمات شخصی
play (someone) for something <idiom> به بازی گرفتن شخصی
put in one's two cents <idiom> به شخصی نظریه دادن
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
toe the line <idiom> انجام وفایف شخصی
fill (someone) in <idiom> جزئیات را به شخصی گفتن
owned شخصی مال خودم
private property دارایی شخصی بلامعارض
mannerism اطوار واخلاق شخصی
mannerisms اطوار واخلاق شخصی
onother's money پول شخصی دیگر
privy seal مهر شخصی پادشاه
self intrested دربند نفع شخصی
self regard حفظ منافع شخصی
individualization of punshment شخصی کردن مجازاتها
personal income tax مالیات بر درامد شخصی
personal chattels دارایی شخصی منقول
pocket expenses هزینه مختصر شخصی
own شخصی مال خودم
personal identification number شماره شناسایی شخصی
in one's best interest به صلاح خود شخصی
pinning شماره شناسایی شخصی
pinned شماره شناسایی شخصی
pin شماره شناسایی شخصی
personal property دارایی شخصی منقول
personalize جنبه شخصی دادن به
unbeknown خارج از معلومات شخصی
ibm personal computer xt کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
valour ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
self interested در بند نفع شخصی
author شخصی که برنامه می نویسد
ibm personal computer at کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
owning شخصی مال خودم
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
owns شخصی مال خودم
self-interested در بند نفع شخصی
unbeknownst خارج از معلومات شخصی
individual income tax مالیات بر درامد شخصی
senders شخصی که پیام ارسال میکند
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
crackpot <idiom> شخصی خنثی وبی اهمیت
names کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
consulting شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
name کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
ibm pc compatible computer کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
To have selfish motives . to have an axe to grind. غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
analyst شخصی مسئلهای را بررسی میکند
chew out (someone) <idiom> به شدت سرزنش کردن (شخصی)
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
personal disposable income درامد قابل تصرف شخصی
sender شخصی که پیام ارسال میکند
lightplane هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lowerclassman شخصی که از طبقه پایین است
self revelation افشاء افکار واحساسات شخصی
operator شخصی که با کامپیوتر کار میکند
commercial water movement حمل و نقل با کشتیهای شخصی
vectra pc tm IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
tandy model 000hl IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
pc 00 IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
woodworth personal data sheet پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
operators شخصی که با کامپیوتر کار میکند
disposable income درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
pim برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
ex gratia به خاطر میل یا علاقهی شخصی
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
self-help اعاشه از راه کار شخصی
chattel مال منقول دارایی شخصی
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
pin down <idiom> اجبار شخصی دربیان واقعیت
wear down <idiom> زوار شخصی ازخستگی در رفتن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
copy for private use نسخه برای استفاده شخصی
put one's own house in order <idiom> سروسامان دادن کار شخصی
take to the cleaners <idiom> همه پولهای شخصی رابردن
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
stand up and be counted <idiom> گفتن نظر شخصی درجمع
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
self help اعاشه از راه کار شخصی
pull the rug out from under <idiom> بهم ریختن نقشه شخصی
musical chairs <idiom> هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
get a grip of oneself <idiom> کنترل کردن احساسات شخصی
lifeguards نجات غریق محافظ شخصی
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com