Dictiornary-Farsi | A part of Iranian territory. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
A part of Iranian territory.	بخشی از خاک ( سرزمین) ایران


Other Matches

in iranian territory	در خاک [سرزمین] ایران
iranian	وابسته به ایران
iranian	اهل ایران
iranian	ایرانی
The Iranian currency.	پول رایچ ایران
I come from Iran . I am Iranian.	من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
This is an Iranian custom.	این یک رسم ایرانی است
of iranian nationality	ایرانی
i knew you for an iranian	شما را ایرانی می پنداشتم شمارا ایرانی میشناختم
indo iranian	هند و ایرانی
the iranian nation	ملت ایران
indo iranian	وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
of iranian nationality	تابع ایران
Persian [Iranian ] calendar	گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
He reanimated the Iranian agriculture.	کشاورزی ایران رازنده کرد
iranian state railways	راه اهن دولتی ایران
iranian mathematical sociaty	انجمن ریاضیات ایران
iranian physical society	انجمن فیزیک ایران
territory	خطه
territory	منطقه
territory	سرزمین
territory	خاک
territory	قلمرو
territory	زمین ملک
territory	کشور
This car is of Iranian make (manufacture).	این اتوموبیل ساخت ایران است
Iranian goods are usally solid.	جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
journal of the iranian mathematical soci	ماهنامه انجمن ریاضی ایران
annexation of territory	الحاق سرزمین
occupied territory	سرزمین اشغال شده
occupied territory	اشغالی
cession of territory	واگذار کردن اراضی مملکت
mandated territory	سرزمین تحت قیمومت
fair territory	محدوده خطا
occupied territory	منطقه اشغال شده
occupied territory	اراضی اشغالی
title of territory	مالکیت قلمرو کشور
title of territory	مالکیت اقلیم
trust territory	ناحیه تحت قیمومت شورای امنیت سازمان ملل متحد
territory of state	قلمرو دولت
to mandate a territory to a country	منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car?	چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
part way	تا اندازهای
take part	سهیم بودن
name part	بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
on your part <adv.>	از طرف شما
part way	نیمه
in part	در یک قسمت
two part	کاغذ
in part	تایک اندازه
two part	با ورقه اصلی وثانوی برای کپی
as part of	بخشی از
for your part <adv.>	از طرف شما
part way	بخشی از راه
on the other part	از طرف دیگر
part off	جدا کردن
in part <idiom>	تا یک اندازه
take part in <idiom>	درچیزی شرکت داشتن
part with each other	ازهم جدا شدن
A part of the whole .	جزئی از کل
take the part of	طرفداری کردن
part	سهم
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
take part	دخالت کردن
take part	مداخله کردن شرکت کردن
take part	دخالت یا شرکت کردن
take part	سهیم شدن
on his part	از طرف او
part	قطعه
part	سهم ناحیه
part	قسمت
part	عضو
part	نمایش یک بخش از صفحه و نه تمام آن
part	قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
part	قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
part	بخشی از چیزی
on his part <adv.>	از طرف او [مرد]
for his part <adv.>	از طرف او [مرد]
on your part <adv.>	از طرف شماها
part	پاره
part	بخش
part	خرد جزء مرکب چیزی
part	جزء مساوی
part	عنصر اصلی
part	عضو نقطه
part	مکان
part	اسباب یدکی اتومبیل
part	مقسوم
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
part	جدا شدن
part	جداکردن
part	نقش بازگیر
part	برخه
part	قطعه یدکی
for her part <adv.>	از طرف او [زن]
themselves [for their part] <adv.>	از طرف آنها
on your part <adv.>	از طرف تو
for your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
on your part <adv.>	از سمت تو [از طرف تو]
for my part	از سهم خودم
for my part	من که
on her part <adv.>	از طرف او [زن]
for their part <adv.>	از طرف آنها
on their part <adv.>	از طرف آنها
for the most part	اکثرا
for the most part	بیشتر
for your part <adv.>	از طرف تو
better part	قسمت بیشتر
part	جزء
for your part <adv.>	از طرف شماها
on my part <adv.>	از سوی من
for my part <adv.>	از سوی من
on my part <adv.>	از طرف من
for my part <adv.>	از طرف من
from your part <adv.>	از طرف شماها
replacement part	زاپاس
flat part	قسمتمسطح
replacement part	قطعه جایگزینی
replacement part	مضایقه
imaginary part	مولفه موهومی [ریاضی]
replacement part	قطعه یدکی
spare part	قطعهیدک
part-timer	فردیکهبصورتنیمهوقتکارمیکند
part-singing	یکجورآواز
imaginary part	قسمت موهومی [ریاضی]
part and parcel <idiom>	قسمت مهمولازم
do one's bit (part) <idiom>	کار گروهی بنا به مقدار وقت واستعداد
To play ones part .	نقش خودرا بازی کردن
part [American E]	فرق سر [مدل مو]
To part ones hair .	فرق سر باز کردن
imaginary part	بخش موهومی [ریاضی]
to part one's hair	فرق سر خود را باز کردن
part song	آواز دسته جمعی بدون ساز
bit part	قسمتکوچکوبیاهمیتیکفیلمیانمایشنامه
part time	برخه کار
integral part	جزء لاینفک
inhomogeneous part	بخش غیریکنواخت
in part payment	علی الحساب
imaginary part	جزء موهومی
imaginary part	جزء انگاری
hauling part	قسمت متحرک
hauling part	قسمت کشنده
integral part	جزء مکمل
to part company with any one	رفاقت را با کسی بهم زدن
part and parcel	جزء لاینفک
ness on his part	این بیشتر بواسطه کمرویی است
middle part	قسمت میانی
middle part	میان
it was no part of my plan	کی جزو نقشه من بود
it was no part of my plan	ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
integral part	جزء لازم
fractional part	جز کسری
formed part	بخش شکل داده شده
part of speech	ادات سخن
part-time	پاره وقت
part-time	نیمه وقت
part-time	برخه کاری
part-time	برخه کار
part time	پاره وقت
part time	نیمه وقت
part time	برخه کاری
part of speech	بخش گفتار
address part	جز نشانی
address part	جزء آدرس
detail part	قسمت مفصل
detail part	قسمت مشروح نامه یا مقاله
component part	جزء ساختمان
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
companion part	میل لنگ
companion part	لنگ
address part	جزء نشانی
part correlation	همبستگی پارهای
part learning	یادگیری بخش بخش
running part	قسمت رونده
take in good part	خوب تلقی کردن
production part	بخش تولید
part owners	افراد شریک المال
press part	بخش فشرده
part payment	پرداخت اقساطی
part payment	بیعانه قسط
part performance	عقد معین
part performance	عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
part plan	نقشه جزیی
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part	قطعه یک پارچه
part song	اهنگ ملودی چهاربخشی بدون ساز
part the hair	فرق بازکردن
standing part	قسمت ثابت تاکل
standing part	قسمت ثابت
part list	فهرست اجزاء
work part	قطعه کار
part list	فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
wholly or in part	جزئی یا کلی
to part with freinds	دال براغاز کردن چیزی =از
to part the hair	فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
part number	شماره قطعه
to part the hair	فرق باز کردن
to part in pieces	پاره پاره کردن
standing part	قسمت ایستا
part owners	شرکا