Dictiornary-Farsi | A single bereavement is enough to affect a whole family. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb>	یک داغ دل بس است براى قبیله اى .


Other Matches

bereavement	داغداری
bereavement	عزاداری
bereavement	داغدیدگی
bereavement	محرومیت
sympathies [bereavement]	همدردی [تسلیت] [در عزاداری]
to affect somebody	کسی را احساساتی کردن
to affect somebody	کسی را متاثر کردن
to affect somebody	اثر کردن بر کسی
How do you think the changes will affect you?	فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
affect	عاطفه
affect	تمایل داشتن
affect	دوست داشتن
affect	انفعال
affect	اثر کردن بر
affect	احساسات برخورد
affect	نتیجه
affect	اثر
affect	لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect	تظاهر کردن به
affect	وانمودکردن
appropriate affect	هیجان همخوان
affect	تغییردادن
affect	متاثر کردن
blunted affect	افت هیجانی
affect inversion	وارونگی عاطفه
affect display	نمایش عاطفه
affect block	وقفه عاطفه
flat affect	افت عاطفی
flattening of affect	بی تفاوتی عاطفی
fixation of affect	تثبیت عاطفی
detached affect	انفعال گسلیده
displacement of affect	جابه جایی عاطفه
transposition of affect	جابه جایی عاطفه
labile affect	هیجان نااستوار
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
affect structure	ساخت عاطفه
To affect favourably [adversely]	حسن اثر [سوءاثر] گذاردن
to affect something [cultivate for effect]	کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
in the family way	ابستن
family name	نام خانوادگی
family name	نام فامیلی
family name	اسم خانوادگی
in a family way	ازادانه
in a family way	بی رودربایستی
in a family way <idiom>	حامله بودن
family	زوجه
family	خاندان
family	خانوار
family	خانواده
family	فامیلی
family	عیال
family	محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family	محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family	اهل
family	تیره
font family	خانواده فونت
gas family	خانواده گاز
one-parent family	خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family therapy	خانواده درمانی
family structure	ساخت خانواده
family background	پیشینه خانوادگی
family budget	بودجه خانواده
family budget	بودجه خانوار
family check	کیش همگانی
family expenditure	هزینه خانواده
family expenditure	هزینه خانوار
support a family	متکفل مخارج خانوادهای بودن
family size	تعداد افراد خانواده
family farm	مزرعه خانوادگی
family industry	صنعت خانوادگی
family law	حقوق خانواده
family neurosis	روان رنجوری خانوادگی
family of computers	خانواده کامپیوترها
family of the prophet	اهل بیت پیامبر
family asset	دارائی خانوادگی
handicapped with a family	پابست عیال
handicapped with a family	گرفتارخانواده
family men	مرد عیالوار
family men	زن و بچهدار
matronymic family	خانواده مادرنامی
member of a family	عضو خانواده
occupational family	گروه شغلی
family men	مرد خانوادهدار
of a noble family	نجیب
patronymic family	خانواده پدرنامی
brass family	خانوادهسازهایبادی
family men	زن و بچه دوست
family men	مرد خانواده - دوست
family men	دارای نانخور
family men	عیالمند
family man	زن و بچه دوست
family man	مرد خانواده - دوست
family man	دارای نانخور
happy family	دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
he is a shame to his family	ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
to maintain one's family	خانواده خود را
woodwind family	خانوادهسازهایبادی
to maintain one's family	نگهداری کردن
to provide for one's family	خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family man	مرد عیالوار
of a noble family	اصیل
violin family	انواعویلونها
family tent	چادرخانوادگی
family man	زن و بچهدار
family man	مرد خانوادهدار
family man	عیالمند
schizogenic family	خانواده اسکیزوفرنی زا
family trees	شجره نامه
family names	نام فامیلی
He did it for the sake of his family .	محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
family doctor	پزشک خانواده
family trees	شجره
family tree	شجره
family tree	نسب نامه
There seems to be a jinx on that family.	به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family planning	تنظیم خانواده
family planning	برنامه ریزی خانواده
family tree	شجره نامه
family names	نام خانوادگی
family names	اسم خانوادگی
nuclear family	خانواده هستهای
family trees	نسب نامه
chip family	چند تراشه مربوط به هم
circuit family	خانواده مداری
family allowances	کمک دولت به خانوارها
extended family	خانواده گسترده
family doctors	پزشک خانواده
family allowance	مدد معاش
family allowance	معاش اولاد حق اولاد
family allowances	مقرری خانوادگی
consanguine family	خانواده هم خون
conjugal family	خانواده زن و شوهری
family of curves	دسته منحنی ها [ریاضی]
family of curves	دسته توابع [ریاضی]
computer family	خانواده کامپیوتر
to return to the fold [family]	به خانواده خود برگشتن
Family prayer rug	فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
motorola 000 family	خانواده موتورولا
extended family system	نظام فامیلی گسترده
Generosity runs in the family.	سخاوت دراین خانواده ارثی است
He cant be tied down to family life.	پای بند زندگی خانوادگی نیست
family planning programs	برنامههای تنظیم خانواده
He left his family in Europe .	خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
descendanbts of the family or tribe	بنی
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
habit family hierarchy	سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
wear the pants in a family <idiom>	رئیس خانواده بودن
run in the family/blood <idiom>	دریک سطح بودن
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed.	شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family .	مادر بزرگمان مرد خانواده است
single zero	صفرمنفرد
single value	ارزش منحصر بفرد
single up	یک لا کردن طنابها
single last	دوخت لب به لب
every single day <adv.>	بطور روزانه
every single day <adv.>	بطور یومیه
every single day <adv.>	روزبروز
every single day <adv.>	روزانه
every single day <adv.>	همه روز
every single day <adv.>	هر روز
single	یک نفره
every single day <adv.>	روز به روز
single	مجرد
single	مسابقه یکنفره
is he still single?	ایا هنوزعزب یا مجرد است
single	انتخاب کردن
single	ضربهای بایک امتیاز با تعویض محل دوتوپزن
single a	زنای مردزن داریازن شوهر یازن شوهرداربامردبیزن
single	قایق یک نفره
single	تنها
single	فقط یک
single	عزب
single	استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
single	ازدواج نکرده
single	جدا کردن برگزیدن
single	تنها یک نفری
is he still single?	ایا هنوز تک است
single	فرد
single	انفرادی
single	تک
single	منفرد
single	واحد
single	ریبون چاپگر که فقط یک بار قابل استفاده است
single stepping	پیمودن تک
single step	تک مرحلهای
single tax	مالیات بر درامد انفرادی
single stepping	دقت یگانه پیمودن یگانه
single minded	مصمم
single throw	یک لنگی
single stepping	در یک مرحله انجام دادن یا شدن
single base	تک مادهای
single tax	مالیات واحد
single tax	مالیات انفرادی
single sign-on	ورود یگانه به سیستم [رایانه شناسی]
single reduction	تقلیل سرعت تکی
single-handed	تنها
single shot	یکبارهای
single purpose	تک منظوره
single shot	گلوله منفرد