English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
A warm and soft bed . رختخواب گرم ونرم
Other Matches
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
warm up تشجیع کردن
warm غیور خونگرم
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up گرم کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
warm up اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
warm up دست گرمی بازی کردن
warm up گرم کردن
warm گرم
warm با حرارت
warm صمیمی
warm up شروع کردن به کار
warm up راه انداختن
warm down تمرین سبک
warm-up گرم شدن
warm up <idiom> گرم کردن (برای بازی)
warm up <idiom> دوستانه برخورد کردن
warm گرم کردن گرم شدن
warm start شروع گرم
warm bloodedness خونگرمی
warm bloodedness خونگرم با روح
warm blooded خونگرمی مهربانی
warm blooded خونگرم
warm corner نبرد سخت
to give a warm welcome سخت مقاومت کردن با
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
he is warm with wine کله اش گرم است
warm start شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
warm corner جای خطرناک
warm boot فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
warm hearted دلسوز
warm hearted با محبت
warm boot شروع مجدد سیستم که معمولاگ سیستم عامل را هرباره بارمیکند ولی دیگر سخت افزار را بررسی نمیکند
warm bloodedness مهربانی
warm blooded با روح
warm infusion چیز دم کرده
warm link پیوند گرم
warm spot اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot نقطه گرماگیر
warm standby وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
warm to one's work در کارخود گرم شدن و هیجان پیدا کردن
warm up suit گرمکن
warm-ups گرم شدن
Come and get warm by the fire . بیا جلوی آتش که گرم بشوی
I feel warm . گرمم شده
warm-hearted بامحبت
She has a warm heart. قلب گرم ومهربانی دارد
warm fronts جبهه هوای گرم
warm front جبهه هوای گرم
warm-blooded خون گرم
It was warm , but not hot . هوا گرم بود ولی داغ نبود
warm-blooded <adj.> خونگرم
warm climate گرمسیر
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups گرم کردن
warm up time زمان اماده شدن
warm-hearted دلسوز
the room is nice and warm اطاق خوب گرم است
warm gas thruster جت پیش راننده متشکل از گازذخیره شده با فشار زیاد که قبل از بیرون رانده شدن ازنازل گرم شود
warm one's blood/heart <idiom> احساس راحتی کردن
warm-air outflow خروجیهوایگرم
warm-air outlet مجرایخروجهوایگرم
upper warm front جبهههوایبسیارگرم
warm substeppic zone نوار نیمه جلگهای گرم
warm air outlet خروجهوایگرم
warm-air baffle خروجهوایگرم
forced warm-air system سیستمداخلیگرم کننده
machine wash in warm water at a normal setting شستشوباماشیندرآبگرم ونرمال
machine wash in warm water at a gentle setting شستشوباماشیندرآبگرم وملایم
soft <adj.> نرم
soft <adj.> ملایم
soft <adj.> نرم وقابل انعطاف
soft to the f. نرم
soft گوارا
it is too soft پر نرم است
soft <adj.> لطیف
soft نرم
soft نیمبند
soft که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft ملایم
soft صفحه کلیدی که کار کلیدها با برنامه تغییر میکند
soft سبک شیرین
soft نیم بند
soft عسلی
soft مهربان نازک
soft لطیف
soft ضعیف
soft توپ کم جان
soft متن روی صفحه
soft کلیدی که به وسیله برنامه تغییر میکند
soft دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft که به طور موقت در سخت افزار ذخیره شده است
soft دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft نوشتار ذخیره شده روی دیسک که قابل بارشدن یا ارسال به چاپگر برای ذخیره در حافظه موقت یا RAM است
soft خطای تصادفی نرم افزار یا دادههای خطا
soft که هنوز بخشی از آن کار میکند حتی اگر مشکلی رخ داده باشد
soft-soap چاپلوسی کردن تملق
soft-soap چاپلوسی
soft soap چاپلوسی کردن تملق
soft soap چاپلوسی
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
soft drink نوشابه
soft-soaped چاپلوسی
soft-soaped چاپلوسی کردن تملق
soft-soaping چاپلوسی
soft-soaping چاپلوسی کردن تملق
soft-soaps چاپلوسی
soft-soaps چاپلوسی کردن تملق
soft palates کام گوشتی
soft spot ناحیه نشست
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft drink شربت
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drinks نوشابه
soft palates شراع الحنک
soft hearted نازک دل
soft hearted نرم دل
soft spot for someone/something <idiom> احساسات تندوتیز داشتن
She has a soft voice صدای نرمی دارد
soft-hearted نازک دل
soft-hearted نرم دل
soft spoken معتدل
soft drink نوشابه غیر الکلی
soft drinks نوشیدنی های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft loan وام اسان
soft loan وام بدون دردسر
soft loans وام اسان
soft loans وام بدون دردسر
soft palate کام گوشتی
soft palate شراع الحنک
soft drinks نوشابه های غیرالکلی [غذا و آشپزخانه]
soft spoken دارای صدای نرم وملایم
soft-spoken معتدل
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft ray بالهنرم
soft pastel پاستلخشک
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft sell بانرمی وملایمت بفروش رساندن
soft touch آدمی که سختگیر نیست و میشود زود از او پول قرض کرد
soft drinks شربت
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-spoken دارای صدای نرم وملایم
soft target هدفبدوندفاع
soft porn بیانتمایلاتجنسیبهنحویزننده
soft option انتخابآسانترینراه
soft furnishings متکا پرده نورتابوروکشمبلمان
soft currency پولباواحدپولیکمارزش
soft water اب شیرین
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft headed ساده لوح
fail soft تخریب تدریجی
soft error خطای ملموس
soft eye چشمی ساده
soft fails فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
soft font فونت نرم
soft font فونت استقراری
soft goods کالاهای بی دوام
soft goods کالاهای مصرف شدنی
soft hyphen خط تیره شرطی
soft hyphen خط تیره اختیاری
soft iron اهن نرم
soft keys کلیدهای روی صفحه کلید که می توانند دارای معنای تعریف شدهای توسط استفاده کننده باشند
soft laid نرم تابیده
soft landing فرود نرم
soft lead سرب نرم
soft market بازار با تقاضای خوب
soft copy نسخه غیر چاپی
soft copy نسخه غیر ملموس
soft tube لامپ نرم
fail soft تخریب
it is a soft snap کاری ندارد
it is a soft snap چیزی نیست کاراسانی است
fail soft با خرابی تدریجی
soft acid اسید نرم
soft anneal گداختن نرم
soft anneal نرم تاباندن
soft base باز نرم
soft bill مرغ مگس خوار
soft boiled نیم بند حساس
soft boiled احساساتی
soft boiled دل رحیم
soft coal ذغال سنگ قیردار
soft coal ذغال سنگ چاق
fail soft با خرابی ملایم
soft money پول ضعیف
soft sand شکرسنگ
soft shelled دارای عقیده معتدل حلزون دارای صدف نرم
soft solder لحیم قلع
soft shelled نرم پوسته
soft water اب سبک
soft shoulder شانه هموار
soft skin پوسته نرم
soft spot شولات
soft start اغاز نرم
soft ware وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com