Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
English
Persian
A wise man avoids edged tools.
<proverb>
آدم عاقل از چیز تیز پرهیز مى کند .
Other Matches
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
avoids
الغاء کردن
avoids
الغا کردن
avoids
موقوف کردن
avoids
دوری کردن از
avoids
احتراز کردن اجتناب کردن
avoids
طفره رفتن از
tools
ابزار
tools
مجموعه برنامههای کاربردی
tools
در سیستم کامپیوتری
tools
اسباب کار
pipe tools
وسایلپیپ
drawing tools
خط و رسم آزاد است
drawing tools
مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
types of tools
انواعابزار
electrician's tools
ابزارسیمکشی
development tools
ابزار توسعه
cleaning tools
ابزارتمیزکننده
pneumatic tools
اسبابهای بادی
machine tools
ابزار ماشینی
precision tools
الات دقیق
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
pc tools deluxe
پی سی تولز دولوکس
tools of research
وسایل تحقیقات
assembly tools
ابزار مونتاژ
plumbing tools
لوازم لولهکشیخانه
wooden modelling tools
ابزارچوبیفرم دهنده
program development tools
ابزار توسعه برنامه
tools of monetary policy
ابزار سیاست پولی
tools of fiscal policy
ابزار سیاست مالی
saw edged
دارای لبه مضرس
two-edged
دو دم
two edged
دو دم
two-edged
دو پهلو
edged
تیز
two edged
دو پهلو
edged
لبه دار
saw edged
دارای لبه دندانه دندانه
A bad workman always blames his tools.
<proverb>
کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
feathured-edged
لبه نازک شده
gilt-edged
بهترین
edged tool
افزارتیزیالبه دار
keen edged
تیز
feather edged
لب نازک
gilt-edged
مقدم ممتاز
full edged
چهار تراش کامل
feather edged
نیم پر
edged tool
الت برنده
gilt edged
بهترین
gilt edged
لب طلایی
gilt edged
مقدم ممتاز
double-edged
دو دم
double-edged
دو لبه
double edged
دو دم
double edged
دو لبه
keen edged
لب تیز
keen edged
دارای لبه تیز
gilt-edged
لب طلایی
oblique edged scraper
رنده کج
gilt edged shares
سهام ممتازه
narrow edged hoe
تیشه دم قلم
round edged scraper
رنده نیمبر
double-edged razor
ژیلتدوتیغه
double-edged razor blade
لبهژیلتدوتیغه
notched single-edged thinning scissors
قیچییکسودندانه
notched double-edged thinning scissors
قیچیدوطرفدنداندار
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
wise saying
پند حکمت
wise saw
ضرب المثل
wise up to
<idiom>
بالاخره فهمیدن واقعیت
to get wise to someone
<idiom>
دست کسی را خواندن
in this wise
<adv.>
بخاطر همین
in this wise
<adv.>
به این دلیل
in this wise
<adv.>
بنابراین
in this wise
<adv.>
از اینرو
in this wise
<adv.>
متعاقبا
in this wise
<adv.>
درنتیجه
in this wise
<adv.>
از این جهت
in this wise
<adv.>
از انرو
in this wise
<adv.>
بدلیل آن
wise
فرزانه
like wise
همینطور هم
wise
خردمند
wise
حکیم
wise
عاقل
the wise
عاقلانرا اشارهای
in no wise
بهیچوجه
wise
معقول
wise
عاقل عاقلانه
wise
دانا
wise
کلمه پسوندیست بمعنی "راه وروش و طریقه و جنبه " و"عاقل "
like wise
نیز
in no wise
بهیچ طریق
like wise
همچنین
least wise
یا اقلا
least wise
یا دست کم
in this wise
<adv.>
از آن بابت
worldly-wise
<adj.>
سرد و گرم چشیده
worldly wise
جهان دیده
i reckon one wise
کسی را خردمند دانستن
hebrew wise
ازراست بچپ
hebrew wise
عبری وار
worldly wise
عاقل درامورمادی
worldly wise
محیل و زرنگ
worldly-wise
جهان دیده
worldly-wise
عاقل درامورمادی
worldly-wise
محیل و زرنگ
cross wise
صلیب وار
cross wise
چلیپایی ضربدری
he was wise to a proverb
در خرمندی ضرب المثل شده بود
chequer wise
شطرنج وار
A word is enough to the wise .
<proverb>
براى عاقل یک یرف بس است .
step wise
قدم بقدم
step wise
تدریجی
test wise
ازمون اشنا
to put wise
از اشتباه دراوردن
wise woman
ساحره ماما فالگیر زن خردمند
wise woman
زن جادو
weather wise
هوا شناس
weather wise
وارد بجریانات روز
wise man
جادوگر جادو ساحر طلسم گر افسونگر
wise guy
نادان دانانما
wise guy
ادمی که خود را داناپندارد
wise guy
مردرند
wise acre
کسیکه ادعای عقل میکند ولی نادان است
weather wise
مطلع
wise guy
<idiom>
باهوش تراز بقیه جلودادن
penny wise
یک قازی
The people have got wise to him.
مردم دستش را خوانده اند
penny wise
صرفه جو
row wise recalculation
محاسبه مجدد سطری
Why should the wise man do that which he will rue?.
<proverb>
چرا عاقل کند کارى که باز آرد پشیمانى؟.
column wise recalculation
محاسبه مجدد ستونی
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
penny wise and pound foolish
صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
penny wise and pound foolish
دینار شناس و ریال شناس
A still tongue makes a wise head.
<proverb>
لب بر سخن بستن ,فرزانگى آورد .
Wise men learn by other mens mistakes;fools by the.
<proverb>
مردم عاقل از اشتباهات دیگران درس مى گیرند جاهلان از خطاهاى خود .
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
early to bed early to rise makes a man healthy wealthy and wise
<proverb>
سحرخیز باش تا کامروا باشی
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
<proverb>
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com