English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 156 (8 milliseconds)
English Persian
After dinner he likes to retire to his study. پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
Other Matches
He is a show-off. He likes to put on an act. He likes to show off. اهل تظاهر است [اهل نمایش وژست]
retire کناررفتن از دور مسابقه کشتی
retire کناررفتن از مسابقه
retire عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retire عقب رفتن
retire پس رفتن
retire بازنشسته کردن یا شدن
retire کناره گیری کردن
retire استراحتگاه استراحت کردن
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
to retire to bed استراحت کردن
to retire in to oneself معاشر نبودن
to sound the retire شیپور عقب نشینی زدن
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to retire to bed خوابیدن
to retire from politics از سیاست بازنشسته شدن
ask him if he likes to go از او بپرسید ایا میل دارد برودیا نه
likes شبیه همچون
ask him if he likes to go از او بپرسید "میل دارید بروید یا نه "
likes بودن مانند
likes بسان
likes دوست داشتن
likes مایل بودن
likes نظیر همانند
likes بشکل یاشبیه
likes دل خواستن
likes نظیر بودن
likes قرین
likes مثل
likes همچنان
likes هم شکل
likes هم جنس
likes شاید
likes احتمالا
likes متشابه
likes فی المثل
likes مثلا
likes همگونه
likes متمایل به تساوی
likes and dislikes چیزهایی که شخص میل داردو چیزهایی که شخص ازانهابیزاراست
She likes loose - fitting dresses . از لباس های گشاد خوشش نمی آید
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
dinner شام
to ask somebody out for dinner کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
We were having dinner when. . . داشتیم شام می خوردیم که ..
he took her in to dinner انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
I just had dinner. درست چند لحظه قبل شام خوردم
to get dinner ناهارخوردن
dinner مهمانی
dinner ناهار
i asked him to dinner او را به ناهار خواندم
to orders dinner دستور ناهار دادن
dinner table میزغذاخوری
dinner service فروفغذاخوری
shore dinner غذای دریایی
dinner dance میهمانیرقص
dinner plate بشقابپلوخوری
dinner knife چاقویغذاخوری
my neighbour at dinner کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
dinner jackets اسموکینگ
dinner fork چنگالغذاخوری
dinner party میهمانیشام
dinner wagon میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner etc. is served غذا آماده است
The dinner will be followed by a concert. به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
dinner jacket اسموکینگ
dinner jacket لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jackets لباس مخصوص مهمانی رسمی
We had a gorgeous dinner . شام معرکه یی خوردیم
WI'll you stay for ( to ) dinner? برای شام بمانید (می مانید؟)
To disg up the dinner . شام را کشیدن
dinner set لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is served شام حاضراست
dinner is ready است
dinner is ready ناهاراماده
It wasnt much of a dinner . زیاد شام مهمی نبود
Well discuss it at dinner. سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner. سرت رابلند کن ببینم
We are expecting guests for dinner . برای شام مهمان داریم
don't wait the dinner for me ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
She gave us quite a decent dinner. یک شام خیلی حسابی به ماداد
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
study مطالعه
study غور بررسی
study بررسی کردن
study موضوع تحصیلی اتاق مطالعه
study تحصیل کردن مطالعه کردن
study درس خواندن خوانش
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
study بررسی
to study out با بر رسی یا مطالعه پیداکردن
study تحقیق
to study up خود را اماده امتحانات کردن
study طرح ازمایشی
study عیار گرفتن
study تجزیه کردن
study تحصیل
study درس
s.for study میل به تحصیل
s.for study ذوق تحصیل
self study مطالعه پیش خود
study سنجیدن
study بررسی کردن
study ارزیابی کردن
study محک زدن
study تحقیق کردن
study مطالعه کردن
area study بررسی منطقه
area study بررسی منطقهای
capability study مطالعه امکان انجام کار
brown study عالم رویا و هپروت
application study بررسی امکان کاربرد اقلام جدید اماد
application study بررسی پذیرش اماد
case study مورد پژوهی
case study بررسی موردی
study habits عادتهای مطالعه
motion study حرکت پژوهی
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
child study کودک پژوهی
he applied him self to study دست بتحصیل زد
he applied him self to study مشغول تحصیل شد
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to make a study of something چیزی را بررسی یا مطالعه کردن
methodical study بررسی روشمند
time study بررسی زمانی
threat study بررسی توسعه تهدید دشمن
threat study بررسی امکانات رزمی دشمن
system study مطالعه سیستم
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
staff study بررسی ستادی
motion study مطالعه ی حرکت
pilot study بررسی مقدماتی
my unwillingness to study بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
graduate study تحصیلات دانشگاهی
field study بررسی میدانی
to study for the bar درس حقوق خواندن
empirical study بررسی تجربی
empirical study بررسی ازمودی
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
feasability study مطالعات اجرایی
feasibility study امکان سنجی
feasibility study مطالعه امکانپذیری
motion study تحرک سنجی
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
feasibility study مطالعه امکان سنجی
to study for the bar تحصیل حقوق کردن
to study persian زبان فارسی تحصیل کردن
time and motion study بررسی زمان و حرکت
methods of economic study روشهای مطالعه علم اقتصاد
time study man وقت نگه دار
symonds' picture study test ازمون تفسیر تصاویرسایموندز
rozenzweig picture frustration study ناکامی سنج مصورروزنزوایگ
allport vernon lindzey study of values ارزش سنج الپورت- ورنون- لیندزی
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class. اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com