Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
Other Matches
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
Which is the best way to Tehran ?
بهترین راه به تهران کدام است ؟
Tehran
شهر تهران
w.no of tehran
بخش 2 تهران
residents of tehran
سکنه تهران اهالی تهران
How far is it from Tehran to Karaj?
ازتهران تاکرج چقدر راه است ؟
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
on the skirts of tehran
د رحومه تهران
proceed at once to tehran
بی درنگ به تهران رهسپارشوید
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
the rose of tehran
زیباترین زن یادختردرتهران ملکه وجاهت تهران
the road to tehran
راه یا جاده تهران
domiciled in tehran
مقیم تهران
domiciled in tehran
ساکن تهران
the strangers in tehran
بیگانگان یاخارجی هایی که در تهران هستند
the inhabitants of tehran
سکنه تهران
the inhabitants of tehran
ساکنان یا اهالی تهران زیستوران تهران
residents of tehran
ساکنین تهران
Foreign residents in tehran.
خارجیان مقیم تهران
the water supply of tehran
تهیه اب تهران
I know Tehran like the palm of my hand.
تمام سوراخ سنبه های تهران رابلدم
I know Tehran like the back of my hand .
تهران رامثل کف دستم می شناسم
In busy (crowded) streets of Tehran .
درخیابانهای شلوغ تهران
Tehran- paris and return ( vice –versa) .
تهران ـ پاریس وبالعکس
army
جمعیت
army
دسته
army
صف
army
نیرو زمینی
army
جیش
the a of the army
پیشرفت ارتش
army
سپاه گروه
army
لشگر
army
ارتش
army
ارتش نیروی زمینی
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
department of the army
وزارت نیروی زمینی
right wing of army
جناح یمین
right wing of army
پهلوی راست میمنه
secretary of the army
وزیر نیروی زمینی
army in the field
نیروی زمینی درصحنه عملیات
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army group
گروه ارتش
standing army
ارتش دائمی
army troops
یکانهای رده ارتش
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
standing army
ارتش منظم
standing army
ارتش کادر ثابت
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army forces
نیروهای زمینی
army depot
امادگاه نیروی زمینی
army of observation
عده دیدبانی
army stores
فروشگاه ارتش
army of occupation
نیروی اشغال کننده
regular army
ارتش منظم
army regulation
نظام نامه ارتشی
army regulation
مقررات ارتشی
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
regular army
ارتش کادر ثابت
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
field army
ارتش
field army
ارتش صحرایی
army staff
ستاد نیروی زمینی
regular army
ارتش دائمی
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army staff
ستادارتش
army staff
ستاد نظامی
army of occupation
نیروی اشغالگر
field army
ارتش رزمی
army of occupation
نیروهای اشغالی
army corps
سپاههای نیروی زمینی
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
to lead an army
لشکر کشیدن
theater army
نیروی زمینی صحنه عملیات
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
active army
ارتش کادر
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
Territorial Army
ارتشتحتآموزشبریتانیا
army helicopter
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
army helicopter
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
to join the army
به سربازی رفتن
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
the red army
ارتش سرخ
army aviator
خلبان نیروی زمینی
army corpa
سپاه
army aviator
خلبان هوانیروز نیروزفر
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army commander
فرمانده ارتش
the losses of the army
تلفات ارتش
army base
پایگاه نیروی زمینی
army corpa
ستون
army corps
سپاههای ارتش
army artillery
توپخانه ارتش
army artillery
توپخانه نیروی زمینی
the main army
بخش عمده ارتش
army attache
وابسته نظامی
army attache
وابسته زمینی
army aviation
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
army base
پادگان نیروی زمینی
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
combined arms army
ارتش مرکب
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
left wing of army
پهلوی چپ میسره
left wing of army
جناح یسار
women's army corps
ارتش زنان
women's army corps
قسمت زنان ارتش
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
army general staff
ستادنیروی زمینی
army general staff
ستاد عمومی ارتش
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army service area
منطقه سرویس نیروی زمینی
army service area
منطقه عقب ارتش
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
army beta test
ازمون بتای ارتش
army alpha test
ازمون الفای ارتش
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
army training program
برنامه اموزش نظامی
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
army post office
پستخانه نیروی زمینی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
army program memorandum
لایحه برنامههای نیروی زمینی
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
army program memorandum
لایحه برنامههای ارتشی
army post office
شعبه پستی نیروی زمینی
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
army management structure
سازمان مدیریت نیروی زمینی
army national guard
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
army material command
فرماندهی اماد نیروی زمینی
army material program
برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
discharge
دشارژ
discharge
اخراج تخلیه الکتریکی
discharge
تادیه کردن
discharge
تادیه
discharge
ابراء
discharge
مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge
ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge
منفصل یااخراج کردن
discharge
انفصال ترشح
discharge
خالی کردن
discharge
درکردن
discharge
خالی کردن گلوله
discharge
تخلیه الکتریکی
discharge
مرخص کردن پس دادن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
خارج کردن
discharge
مرخص کردن
discharge
گذر حجمی در واحگ زمان
discharge
دبی
discharge
اداء کردن
discharge
شلیک عصبی تخلیه
discharge
برون ریزی
discharge
ترشح کردن
discharge
بده
discharge
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge
تخلیه
discharge
خالی کردن باتری
discharge
رفع اتهام
discharge
پرداخت
discharge
تبرئه
discharge
مفاصا تصفیه
discharge
تخلیه بار
discharge
ازاد کردن
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
army genetal classification test
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
army training and evaluation program
برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
army airdefense command post
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
residual discharge
تخلیه مانده
non self maintained discharge
تخلیه وابسته
self maintained discharge
تخلیه ناوابسته
order of discharge
حکم برائت ذمه
oscillating discharge
تخلیه مواج
discharge tube
لامپ تخلیه الکتریکی
[فیزیک]
order of discharge
حکم تصفیه
point discharge
تخلیه نقطهای
undulatory discharge
تخلیه مواج
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge
عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
second townsend discharge
تخلیه دوم تاونزند
to discharge of an obligation
از دینی مبرا کردن
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
undesireable discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com