Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
American white bread
نانسفیدآمریکایی
Other Matches
American corn bread
نانذرتآمریکایی
bread alone
فقط نان
bread
نان
bread alone
نان خالی
bread
قوت
bread
نان زدن به
we have no more bread
دیگر نان نداریم
bread alone
تنها نان
pitta bread
ناننازک
milk bread
نانشیرنی
dry bread
نان بی کره
duily bread
نان روزانه
To butter the bread .
روی نان کره مالیدن
duily bread
روزی
duily bread
رزق
here is bread in plenty
نان بقدر کفایت هست
Greek bread
نانیونانی
aerated bread
نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
To bake bread.
نان پختن
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread
نان جوین
barley bread
نان جو
bread knife
کارد نان بری
unleavened bread
نانتخت
oat bread
نان جو
whole wheat bread
انواعنانسفید
wholemeal bread
نانحجیم
bread-bin
ناندانی-جانانی
pull bread
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
daily bread
روزی
daily bread
نان یارزق روزانه
pumpernickel bread
نانتکه
here is bread in plenty
نان فراوان داریم
If it has not water for me it certainly has bread .
<proverb>
آب براى من ندارد براى تو که دارد .
black bread
نانسیاه
bread-boards
تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards
تختهی نان بری
bread-boards
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board
تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board
لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
wheat bread
نان گندم
wheat bread
نان سفید
wheaten bread
نان گندم
bread-board
تختهی نان بری
bread-board
تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
light bread
نان سهل الهضم
aerated bread
نان گازدار
To lend each other bread.
<proverb>
نان به هم قرض دادن .
swine bread
پنجه مریم
st john's bread
خرنوب
bread and butter
نان وپنیر
bread and butter
وسیله معاش
light bread
نان سفید
bread guide
محلقرارگرفتنناندرتستر
leavened bread
نان ور امده
to bake bread or bricks
پخش اجریانان
German rye bread
نانشیاردارآلمانی
Danish rye bread
نانتکهجویدوسردار
lndian chapati bread
نانچپتیهند
lndian naan bread
نانهندی
lrish soda bread
نانسوادیایرلندی
break bread with a person
با کسی نان و نمک خوردن
small pieces of bread
خرده یاریزه نان
to dine off bread and cheese
ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
to break bread with a person
پیش کسی نان ونمک خوردن
Russian black bread
نانسیاهروسی
His bread is buuttered on both side .
<proverb>
نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
Half a loaf is better than no bread .
<proverb>
نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
know which side one's bread is buttered on
<idiom>
راه وچاه را بلد بودن
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک ایده یا نقشه خوب]
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
I am the bread winner of the family .
نان آور خانه ( خانواده ) هستم
caraway seeded rye bread
نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .
نانش توی روغن است
white
بازیگر نخست شطرنج
white
سفید
white out
انحراف افق به علت انعکاس نور خورشید روی برف خطای تشخیص محل افق
off white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
white
سفیدی
white
سپیده
white
سفیدشدن
white
چاپگر لیزری که اشعه لیزر را در نقاطی که چاپ نشده اند متمرکز میکند.
white
سفید کردن
white
به رنگ برف
white
پایگاه داده کاربران و آدرس پست الکترونیکی آنها ذخیره شده در اینترنت که به سایر کاربران کمک میکند تا آدرس پست الکترونیکی را پیدا کنند
white a
مرگ موش
white f.
پرچم سفید
off-white
رنگ زرد کمرنگ یا کرم نزدیک رنگ سفید
non-white
فردغیراروپایی غیرسفید
white livered
بزدل ترسو کم جرات
white wedding
عروسیکهدرکلیساصورتمیگیرد
white magic
جادو گری بوسیله فرا خواندن فرشتگان کیمیا
white winged
سفید بال
white water
ابشارهای کوتاه رودخانه
white vitriol
زاج روی یاروح توتیای روح
white tailed
دم سفید
black and white
سیاه و سفید
white oak
بلوط سفید
white lily
زنبق
zinc white
سفید اب روی
white level
تراز سفید
white lead
سفیداب شیخ
white lead
سفید اب شیخ
white horse
whitecap
black and white
دستنوشته
white supremacy
تفوق سفید پوستان برنژادهای دیگر
white supremacist
طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان
white phosphorous
گلوله فسفر سفید
white pepper
فلفل سفید
white mulatto
توت
white line
خط سفیدی که برای تمایز وتشخیص بکار رود
white paternoster
دعای نگهداری ازشر روح پلید
white mulatto
توت معمولی
white noise
نوفه سفید
white noise
نویز سفید
white matter
ماده سفید
white plague
سل ریه
white space
فاصله سفید
white slave
استفاده از زن برای فحشاء تجارت ناموس
white phosphorous
فسفر سفید
white sale
فروش ملافه و اجناس ذرعی
white propaganda
تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
white propaganda
تبلیغات سفید
white primary
اخذ اراء مقدماتی حزبی
white plague
سل ریوی
black and white
چاپ
a white elephant
شیئی کم مصرف و جا تنگ کن اما گران قیمت
as white as a sheet
<idiom>
سفید مثل گچ دیوار
White peacock
طاووس سفید
white coffee
قهوه با شیر
white cap
کلاهکسفید
in black and white
<idiom>
بصورت نوشتار
white sale
<idiom>
حراج حوله ،پارچه کتان
white lie
<idiom>
دروغ مصلحت آمیز
white elephant
<idiom>
ثروت یا مالکیت بیفایده
white coffee
شیرقهوه
A white lie .
دروغ مصلحت آمیز
Her face went white.
صورتش سفید شد ( رنگه پرید )
Black and white.
سیاه وسفید ( عکس ؟ فیلم وغیره )
white spirit
مایعشیمیاییحاصلازبنزینکهدررنگکاریکاربرددارد
white Christmas
روزکریسمسکهبرفباریدهباشد
white stone
مهرهسفید
white square
خانهسفید
white cabbage
کلمسفید
white meat
لبنیات
white meat
کره
white of an egg
سفیده تخم مرغ
white lie
دروغ مصلحت آمیز
egg-white
سفیده تخم مرغ
gray-white
رنگ سفید-خاکستری
white elephant
فیل سفید
white elephant
گران و پر خرج و کم فایده
white elephant
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white elephants
فیل سفید
white elephants
گران و پر خرج و کم فایده
as white as a sheet
<idiom>
مثل برف
white elephants
هر چیز گران که بیخ ریش صاحبش گیر کرده باشد
white lie
دروغ سفید
white lies
دروغ مصلحتآمیز
white lies
دروغ سفید
white meat
گوشت سفید
white meat
فرآوردهی شیری پنیر
white light
چراغسفید
white hope
بوکسور سفیدپوست درمقابل بوکسور سیاه پوست
snow-white
برفام
the white house
کاخ سفید
the white house
کاخ یاقصرابیض
the white race
نژادسفید
the white race
نژادابیض
White Paper
کتابی که حکومت یک کشور جهت تشریح یااعلام بعضی مسائل منتشرمیکند
white ant
موریانه
White Papers
گزارش هیئت دولت نامه سفید
white bear
خرس سفید خرس قطبی
white beard
ریش سفید
yellowish-white
بژ
white bellebore
کندش
white body
بدنه سفید
yellowish-white
رنگ شکری
yellowish-white
رنگ شیری
white book
کتاب سفید
white book
ویدیو- CD استاندارد ساخت philips , JVC که نحوه ذخیره ویدیودیجیتال روی ROM-CD را بیان میکند
white tape
نوارسفید
White Paper
کتاب سفید
large white
خوک سفید انگلیسی
lily white
سفید چون زنبق
lily white
خیلی سفید
flake white
سفیداب سرب
milk white
شیری رنگ
flake white
سفیداب شیخ
dressed in white
لباس سفیدپوشیده
dressed in white
سفیدپوش
white liver
نامردی
chinese white
سینکا
snow-white
سفید
white pigweed
قازایاغی
snow-white
سفید برفی
snow white
سفید یکدست
snow white
مثل برف سفید اسم خاص
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com