Dictiornary-Farsi | An ounce of prevention is worth a pound of cure. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 147 (8 milliseconds)

English	Persian
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.


Other Matches

An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
ounce	اونس
ounce	مقیاس وزنی برابر5301/13 گرم
ounce	چیز اندک
ounce	واحد جرم
fluid ounce	واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
use up every ounce of energy	نهایت تلاش خود را به کار بستن
ounce of lead	گلوله سربی
ounce per inch square	اونس اینچ مربع
prevention	جلوگیری
prevention	ممانعت
prevention	منع
prevention	مانع رخ دادن چیزی شدن
prevention	پیشگیری
accident prevention	جلوگیری از سانحه
accident prevention	پیشگیری از حوادث
fire prevention	اتش نشانی
measure of prevention	احتیاط کاری
hanging prevention	ممانعت از تعلیق
prevention of stripping	ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
measure of prevention	اقدام احتیاطی
shrinkage prevention	وسیله جلوگیری از جمع شدگی
prevention of discrimination sub commiss	کمیسیون فرعی جلوگیری ازتبعیض
cure-all	دواء عام
cure-all	داروی همه درد
cure all	نوش دارو
cure	درمان
cure all	درمان هر درد
b h cure	خم بی اچ
b h cure	خم مغناطیس پذیری
cure	شفا دادن بهبودی دادن
cure	دارو
cure	علاج
cure	درمان بخشیدن
cure	عمل اوردن
cure	خیساندن
cure	سخت کردن بتن
cure	شفا
cure meat	نمک سود کردن مواد غذایی
water cure	اب درمان
cure time	زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
water cure	علاج بااب معالجه بااب
cure rate	سرعت سخت گردانی
rest cure	معالجه با استراحت
it is past cure	از علاجش گذشته است مافوق انست که بتوان علاج کرد
dry cure	خشک نمک زدن
cure-alls	دواء عام
acid cure	پخت در محیط اسیدی
faith cure	درمان اعتقادی
cure-alls	داروی همه درد
pound	پوند
pound	واحد مسکوک طلای انگلیسی
pound	لیره
pound	اغل حیوانات گمشده وضاله اغل
pound	واحد وزن
pound	استخر یا حوض اب
pound	ضربت
pound	بصورت گرد دراوردن
pound	کوبیدن اردکردن
pound	محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound	بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pound	بامشت زدن
to pound a long	کوبیدن و رفتن
in for a penny, in for a pound <idiom>	آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
pound foolish	ولخرج در مبالغ بزرگ
pound breach	هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه
pound net	تور ماهیگیری دهانه باریک
pound force	پوند نیرو
pound foolish	گشادباز
pound cake	کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
to pound a long	سنگین رفتن
to pound the filed	غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
turkey pound	لیره عثمانی
foot pound	مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
pound the pavement <idiom>	دنبال کار گشتن
In for a penny, in for a pound.	آب که ازسر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
to pound to pieces	خرد کردن
turkey pound	لیره ترک
foot pound second system	دستگاه فوت پاوند ثانیه
pound per square inch	پوند بر اینچ مربع
tirtyfive pound weight throw	مسابقه پرتاب چکش
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
penny wise and pound foolish	صرفه جو در پنی و ولخرج درلیره
penny-wise and pound-foolish <idiom>	توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
I'm not worth it.	من در حد اون نیستم.
for all one is worth <idiom>	تمام سعی خودرا کردن
What is worth doing is worth doing well . <proverb>	کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد .
self-worth	عزت نفس
I'm not worth it.	من ارزش اونو ندارم.
worth	قیمت
it is not worth my while	نمیارزد برای من ارزش ندارد
it is not worth my while	بزحمتی که میکشم
it is of little worth	کم ارزش است
it is not worth a d	بلعنت خدانمیارزد
it is not worth a d	مفت نمیارزد
it is of little worth	چندان ارزشی ندارد
worth	ازرش
worth	بها
worth	سزاوار ثروت
it is worth nothing	هیچ چیزنمیارزد
worth	با ارزش
worth	ارزش
it is not worth while	بزحمتش نمیارزد
two cents worth <idiom>	نظریه
It is not worth the trouble.	بزحمتش نمی ارزد
It was not worth all that delay .	به اینهمه معطلی نمی ارزید
it is not worth a straw	پر کاهی نمیارزد
worth a cent <idiom>	با هر ارزشی
it is not worth a rush	به بشیزی نمیارزد
he is not worth his salt	لایق نگاهداشتن نیست بنگاهداشتنش نمیارزد
worth one's salt <idiom>	بهایی که شخص میپردازد
it is not worth the trouble	بزحمتش نمیارزد
penny worth	انچه برابر یک پنی میتوان خرید
money worth	چیزی که بپول بیزرد
penny worth	بها
penny worth	مقدار کم
penny worth	معامله
penny worth	سودا
present worth	ارزش فعلی
present worth	ارزش حال
penny worth	ارزش یک پنی
net worth	ارزش خالص
proprietary worth	مالیت
money worth	پول بها
it is worth 0 rials	ده ریال ارزش دارد
money worth	بهای پول
money worth	برابر پول
what is this book worth?	این کتاب چقدر ارزش دارد
it is worth 0 rials	ده ریال می ارزد
capital net worth	دارائی خالص سرمایهای
at a great penny worth	به بهای زیاد
at a great penny worth	گران
net worth tax	مالیات بر اضافه ارزش دارائی
It doesnt pay . It is not worth the while.	صرف نمی کند
To the best of my ability. For all I am worth . As far as in my lies	تا آنجا که تیغم ببرد
Its well worth . Its a bargain at the price .	شیرین می ارزد
It is not worth a damn . It is quite worthless.	به لعنت خدانمی ارزد
life is not worth an hour's p	ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
It is not worth a damn ( penny ) .	به مفت هم نمی ارزد
We never know the worth of water till the well is . <proverb>	تا چاه نخشکد قدر آب ندانى .
worth a kings ransom	بسیار گران بها
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	نقد رو بچسب تا نسیه.
A bird in the hand is worth two in the bush. <proverb>	سیلی نقد به از حلوای نسیه.
net net worth	ارزش کل داراییهای یک موسسه منهای قروض و تعهداتش
net net worth	ارزش خالص