English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (9 milliseconds)
English Persian
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
Other Matches
corruption رشوه
corruption خطاهای داده ناشی از اختلال یاوسایل خراب
corruption ارتشاء تباهی
corruption تحریف
corruption رشوه خواری
corruption انحراف
corruption فساد
corruption of blood محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
corruption on the earth فساد فی الارض
corruption of blood مهدورالدم شدن
The corruption in government offices . فساد دردستگاههای دولتی
There was too muh greed in the past, and now the chickens are coming hoe to roost with crime and corruption soaring. در گذشته طمع ورزی زیاد بود و حالا با افزایش جنایت و فساد باید تاوان پس دهیم.
campaign مبارزه
campaign سلسله عملیات کوره بلند
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
campaign مسابقههای فصلی
campaign رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign حمله
campaign زمین مسطح
campaign جلگه
campaign یک رشته عملیات جنگی
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign مسافرت درداخل کشور
campaign عملیات جنگی
campaign نبرد
campaign صحنه نبرد
campaign star نشان جنگی ستاره
campaign medal مدال جنگی
campaign badge نشان جنگی
campaign clasp نشان فلزی شرکت درجنگ جهانی اول
press campaign مبارزه مطبوعاتی
naval campaign نبرد دریایی
naval campaign جنگ دریایی
initial campaign معرفی کالا به بازار
furnace campaign عملیات داخل کوره
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
plan of campaign طرح پیکار
smear campaign تلاشبرایبدنام کردنفردی
election campaign مبارزه انتخاباتی
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
whispering campaign انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
to wage a campaign لشکرکشی کردن
military campaign لشکرکشی [ارتش]
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
american campaign medal نشان خدمت امریکا برای سالهای 64- 1491
anti- روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
anti در مقابل
anti انتی
anti :پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anti ضد
anti مخالف علیه
anti پاد
anti- به معنای "مخالف "
anti- برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
anti- سوئیچی که در حین کار مودم از زنگ زدن سایر تلفن ها جلوگیری میکند
anti- ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
anti- تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یکی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
anti thesis انتی تز
anti tr switch کلید ضد فرگیر
anti-social ضد اجتماعی
anti-clockwise بر خلافجهتعقربههایساعت
anti-freeze ضد یخ
anti-freeze آبگونهی ضد یخ
anti-aircraft ضد هواپیما
anti socialist ضد سوسیالیستی
anti submarine هواپیمای ضد زیردریایی
anti thesis نقیض
anti thesis وضع مقابل
anti air ضد هواپیمایی
anti air ضد برتری هوایی دشمن
anti thesis برابر نهاد
anti-freeze پاد یخ
anti-hero نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-heroes نقش اول منفی مخالف قهرمان
anti-Semites مخالف اقوام سامی
anti-Semites ضد یهود
anti-Semite مخالف اقوام سامی
anti semite مخالف اقوام سامی
anti semite ضد یهود
anti-Semitism مخالف با یهودیان
anti semitism مخالف با یهودیان
anti-moth مواد ضد بید فرش
anti-Semitic مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
anti social ضد اجتماعی
anti-theft دزدگیر
anti-histamine ضد هیستامین
anti-histamine آنتی هیستامین
anti-histamine داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-histamines ضد هیستامین
anti-histamines آنتی هیستامین
anti-histamines داروی ضد حساسیت یا آلرژی
anti-pollutant پادآلودگی
anti-pollutants پادآلودگی
anti-tank ضد تانک
anti-Semite ضد یهود
anti wear مواد افزودنی جهت کاهش سایندگی و فرسایش پشم
anti sepsis جلوگیری از رشد وازدیاد میکربها در اثر موادضدعفونی
anti cyclical ضد دورهای
anti freezer ضد انجماد
anti spin سیستمی برای جلوگیری ازچرخش چرخهای هواپیماهنگامیکه ارابه فرود خارج از هواپیما قرار دارد
anti derivative ضد مشتق
anti matter ضد ماده
anti g suit لباس ضد فشار ثقل
anti knock ماده ایکه به سوخت اضافه شده و احتمال انفجار واحتراق نامنظم ان را کاهش میدهد
anti g suit لباس ضد اثر سرعت ثقل
anti detonant مایع ضد بدسوزی
anti detonation ضد بدسوزی
anti icing ضد یخ
anti particle ضد ذره
anti freezer ضد یخ
anti aircraft ضد هوایی
anti aircraft پدافند هوایی
anti dumping ضد دامپینگ
anti dumping مخالفت تبعیض قیمت بین بازار داخل و خارج از کشور
anti federalist اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
anti skid ضد لغزش
anti capitalist ضد سرمایه داری
anti semitic ضد یهودی
anti-slip shoe پایهضدلغزش
anti induction cable کابل ضد القا
anti-tank missile گلولهموشکضدتانک
anti-friction pad لایهضداصطکاک
anti-skating device دستگاهضدلفزش
anti-ship missile گلولهموشکضدناو
anti-radar missile گلولهموشکضدرادار
anti-slip foot پایه ضد لغزش
anti-vibration handle دستهضدلغزش
anti aircraft artillery توپخانه پدافند هوایی
anti aircraft defense پدافند ضد هوایی
anti balance tab بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
anti collision light چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
anti-tank rocket موشکضدتانک
anti comintern pact ...anti
anti corrosion composition رنگ ضد زنگ
anti dazzle screen شیشه نورگیر
anti dazzle vizor سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
anti-aircraft missile گلولهموشکضدهوایی
anti dazzle vizor افتابگیر
anti development policy سیاست ضد توسعه
anti drag wire اجزاء بست کاری ساختمانی
anti aircraft artillery توپخانه ضد هوایی
anti drumming sheet ورق ضد تورم
anti menchanized defense پدافند ضد مکانیزه
anti menchanized defense دفاع ضدمکانیزه
anti meran gambit گامبی ضد مران در دفاع اسلاو شطرنج
anti parallel feeding تغذیه مخالف
anti trust law قانون ضد تراست
anti propeller end انتهای موتور که دور از ملخ قرار گرفته
anti servo tab بالچه قابل تنظیم متصل به لبه فرار سکان که در جهت سطوح اصلی فرامین عمل کرده و درنتیجه از حساسیت انها میکاهد
anti tear strips باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
anti submarine carrier ناو هواپیمابر ضد زیر دریایی
anti strokes line خط انتی استوکسی
anti dazzle screen شیشه ضد نور
anti skid chain زنجیر محافظ در برابر لغزش
anti slip plate ورقه ضد لغزش
anti skid system سیستم ضد لغزش
anti knock property خاصیت ضدضربه
anti knock property درجه اکتان
anti flood valve شیر اطمینان مانع طغیان
anti flouing paint رنگ ضد خزه
anti freeze mixture مخلوط ضد یخ
anti freeze pump پمپ ضد یخ
anti friction bearing یاطاقان غلطکی
anti hum condenser خازن ضد پارازیت
anti icing fluid مایع ضد یخ
anti inflationary policy سیاست انقباضی
anti inflationary policy ضد تورمی
anti interference capacitor خازن ضد تداخل
anti interference device دستگاه ضد تداخل
anti skid protection حفافت از لغزش
anti-torque tail rotor دم چرخانضدلفزش
sherman anti trust act قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
service anti gas respirator ماسک ضد گاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com