Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 160 (9 milliseconds)
English	Persian
Anyone found trespassing is liable to be reported to the police.	هر کسی که غیر مجاز وارد شود به پلیس گزارش داده می شود.
Other Matches
trespassing	تجاوز به ملک غیر
trespassing	تخطی
trespassing	خطا
trespassing	خلاف
trespassing	تجاوز کردن
trespassing	تخلف کردن
trespassing	تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassing	خطا کردن
trespassing	تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing	تجاوز
liable	محکوم
liable	قابل اطمینان
liable	معتبر
liable	مشمول
liable	مسئول
liable for damages	مسئول خسارات
liable to fine	مشمول جریمه
he is liable to become sick	اماده ناخوشی است
liable to tax	مشمول مالیات
not liable to prosecution	غیر قابل تعقیب
liable to prosecution	مورد تعقیب
liable to danger	در معرض خطر
he is liable to become sick	در معرض ناخوش شدن است
properties not liable to distraint for d	مستثنیات دین
liable to military service	مشمول خدمت وفیفه
reported	گزارش تفصیلی وتاریخی جریان محاکمات که متضمن کلیه استدلالات وکلای طرفین و ادله ابرازیه است ودر CL از اهم منابع حقوق محسوب میشود
reported	خبر
reported	گزارش دیدبانی
reported	صدای شلیک
reported	شهرت
reported	انتشار
reported	صدا
reported	گزارش دادن
reported	گزارش
reported	معرفی کردن خود
reported	شایعه
reported	اطلاع دادن
reported	خبردادن
reported	گزارش دادن به
found	تاسیس کردن
found	قالب ریزی کردن
he was found of her	مایل او بود
well found	مستحکم
well found	کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
he was found of her	باو مایل بود
if he has found it	اگر ان را پیدا کرده باشد
found	ریخته گری
found	ذوب کردن
found	قالب کردن
new-found	کشفویافتهتازه
found	زمان ماضی واسم فعول find
found	: برپاکردن
found	بنیادنهادن
found	تاسیس کردن ریختن
reported speech	نقلقول
reported statistics	امارمنتشره
reported statistics	امارهای منتشر شده
what a ready welcome i found!	چه حسن استقبالی از من کردند !
found shipment	کالای بدون بارنامه یا رسید
They found no trace of her .	ازاونشانی بدست نیامد
found article	لقطه
found article	شیئی گمشده
to found a building	عمارتی برپاکردن
found shipment	بار بدون بارنامه
to found a building	ساختمانی بینادکردن
to found a college	دانشکدهای تاسیس کردن
I found a hair in the soup .	توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
She was exposed . She was caught out . She was found out .	مشتش باز شد
products customarily found in a pharmacy	کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
She found it hard to make up her mind.	برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
This compares to a total of 36 cases reported in 2009.	همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
known to the police	دارای سابقه در شهربانی
He is known to the police .	هویتش نزد پلیس معلوم است
police	شرطه
police	مامورین شهربانی با پلیس اداره کردن
police	پاسبان
police	پلیس
police	شهربانی
police	اداره شهربانی
police	حفظ نظم وارامش
police	کردن
police	بوسیله پلیس اداره وکنترل کردن
Please call the police.	لطفا پلیس را خبر کنید.
police stations	مرکز پلیس
to register with the police	نشانی خود را در اداره پلیس ثبت کردن [نقل منزل]
police stations	ایستگاه پلیس
police force	نیروی انتظامی
police station	کلانتری
police constable	پلیسباپائینتریندرجه
police forces	دادگاه پلیس
riot police	پلیسضدآشوب
The police stopped me.	پلیس جلویم را گرفت
police forces	نیروی پلیس
police forces	نیروی انتظامی
police force	دادگاه پلیس
police force	نیروی پلیس
to report to the police	خود را به پلیس معرفی کردن [بخاطر خلافی]
police dog	سگ نگهبان
police dog	سگ پلیس
Police are out in force.	نیروی پلیس با قدرت بزرگی ظاهر است.
police raid	ورود ناگهانی پلیس
police district	ایستگاه پلیس [در منطقه ای که پلیس پاسخگو باشد]
police stations	کلانتری
police station	ایستگاه پلیس
police station	مرکز پلیس
border police	پلیس مرزبانی
frontier police	پلیس مرزبانی
police raid	حمله ناگهانی پلیس
chief of police	رئیس شهربانی
police headquarters	اداره کل شهربانی
police licence	ضرورت شعری
police magistrate	رئیس دادگاه لغزش
police office	کلانتری
police office	پاسگاه پلیس
police power	نیروی انتظامی
police power	نیروی پلیس
police power	دادگاه پلیس
police reporter	خبرنگارنظامی
police court	محکمه خلاف
police court	دادگاه خلاف
police court	کلانتری
air police	دژبان نیروی هوایی
secret police	سازمان پلیس مخفی سازمان کاراگاهی
police states	حکومت پلیسی
police states	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police state	حکومت پلیسی
police state	اداره کشور بوسیله نیروی پلیس
police action	عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
police calls	استمداد پلیس
police court	ضابطین شهربانی
police reporter	مخبر پلیس
police officer	مامور پلیس
turn over to the police	تحویل پلیس دادن
under police surveillance	تحت نظر پلیس
military police	دژبان
police officers	افسر شهربانی
police officer	افسر پلیس
police officer	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
police officer	پاسبان
the police headquaters	اداره کل شهربانی
the police are on his track	شهربانی اوراتعقیب میکند
the police are on his track	مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
sergeant in the police	سرپاسبان
police officers	پاسبان
police officers	مامور پلیس
Metropolitan Police	نیرویپلیسلندن
prefect of police	رئیس شهر بانی
punitive police	نیروی شهربانی که بمحلی می فرستندو حقوق افرادبایدازاین محل داده شود
armed forces police	دژبان نیروهای مسلح
copper [police officer]	پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The thief surrender himself to the police.	سارق خود را تسلیم پلیس کرد
copper [police officer]	پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
The police held the crowd back.	پلیس جمعیت را عقب زد
The police officer took down the car number .	افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
to report somebody [to the police] for breach of the peace	از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
division police petty officer	درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز
The details of the report were verified by the police.	جزییات گزارش توسط پلیس تصدیق وتأیید شد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com