Dictiornary-Farsi | Aquarius the Water Bearer (January 20) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Aquarius the Water Bearer (January 20)	برجدلو


Other Matches

water bearer	دلو
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bearer	ساکب الماء
January	اولین ماه سال مسیحی
January	ژانویه
aquarius	ریزنده اب
aquarius	برج دلو
aquarius	دلو
aquarius	ساکب الماء ابریز اکواریس
aquarius nebula	ابری دلو
bearer	درخت بارور
bearer	اورنده
bearer	حامل
bearer	در وجه حامل
stretcher-bearer	حامل تخت روان
standard bearer	پیشوا
stretcher bearer	حامل تخت روان
standard bearer	پرچم دار
standard bearer	علمدار
purse bearer	کیف بر
bearer bond	سند حامل
color bearer	پرچم دار
cup bearer	ساقی
bearer stock	اسناد در وجه حامل
armor bearer	مسلح
armor bearer	حامل اسلحه زرهدار
armour bearer	سلاحدار
bearer bond	سند قرضه
bearer bond	سند در وجه حامل
bearer bond	قرضه بدون نام
bearer cheque	چک حامل
bearer cheque	چک در وجه حامل
bearer policy	بیمه نامه بدون نام
bearer securities	اوراق بهادار بی نام
bearer share	سهم بی نام
bearer shares	سهام بی نام
bearer stock	سهام و اوراق قرضه بدون نام
Please pay the bearer .	دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
colour bearer	پرچم دار
tale bearer	سخن چین
mace bearer	گرزدار
mace bearer	چاووش
pall bearer	کسیکه در همراهی با جنازه
pall bearer	شرکت میکند
pay to the bearer	دروجه حامل بپردازید
payable to bearer	قابل پرداخت در وجه حامل
payable to the bearer	در وجه حامل
purse bearer	تحویلدار
stand bearer	پرچم دار یکان
purse bearer	کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
warrant to bearer	به حواله کرد حامل
saddle bearer	تکیه گاه
saddle bearer	زیرسری
tale bearer	خبربر
litter bearer	متصدی برانکارد
litter bearer	برانکاردکش
torch bearer	مشعل دار [ابزار]
saddle bearer	متکا
cross bearer	علم دار
cross bearer	صلیب بردار
color bearer	کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
cost bearer	باارزش
office bearer	بعدا پرسیده شود
cup bearer	چمانی
f.water	عرق رازیانه
water still	دستگاه تقطیر اب
She let the water out .	آب را ول کرد
water way	مسیل
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
water way	ابراهه
by water	با کشتی
first water	بالاترین مقام
water course	حق المجری
by water	از راه دریا
water course	مجرای اب
mean water	میان اب
of the first water	بهترین
on the water	در کشتی
water course	حق الشرب
by water	از راه رودخانه
water way	راه ابی
first water	درجه اول
to water	آب ریختن
above water <adj.>	روی آب
water	ابگونه
water	پیشاب
to water	آب دادن
water	مایع
above water <adj.>	شناور
water	اب دادن
water	اب
water	آب
water down <idiom>	ضعیف شدن
to water something	آب دادن [گیاه]
water filter	صافی اب
water gauge	اب پیم
water fowl	پرنده ابی
water front	جبهه رطوبتی
water gas	گاز اب
water fowl	مرغ ابی
water gauge	اندازه اب نما
water fast	پارچه شورنرو
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water damage	خسارت اب دیدگی
cut-water	پیش دماغه
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water disposal	فاضلاب
water disposal	اگوکشی
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water displacement	زهکشی کردن
water fast	رنگ نرو
water cure	اب درمان
water glass	شیشه محلول
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level	تراز اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level	سطح اب
water lily	نیلوفر ابی
water line	خط ابخور ناو
water logging	ابسیری
water loss	ابکاهی
water lowering	زهکشی
water melon	هندوانه
water meter	کنتور اب
water meter	اب سنج
water mill	اسیاب ابی
water mill	اسیاب
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph	حوری دریایی
water jump	مانع ابی
water jacket	صندوق اب
water jacket	ابدان
water glass	اب شیشه
water glass	لیوان اب
water spot	گردباد دریایی
water glass	شیشه مایع
water guage	فشار سنج اب
water hammer	ضربت قوج
water hammer	ضربت قوچ
water hardening	سختگردانی با اب
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater	فرف ابگرم کن
water heater	ابگرم کن
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water nymph	الهه دریایی
surplus water	ابهای اضافی
to splash into water	به اب زدن
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
underground water	اب زیرزمینی
underground water	اب درون زمین
undermining by water	اب شستگی
undermining by water	اب رفتگی کف
up to the middle in water	تا کمر در اب
voidance water	منجلاب
voidance water	زیر اب
wade into the water	راه رفتن در اب
to hold water	معتبر بودن
waste water	فاضلاب
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
to hold water	قابل قبول بودن
surplus water	ابهای مازاد
swimming with water	پرازاب
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
to hold water	ضد آب بودن
to soften water	شیرین کردن آب
tap water	اب شیر
water paint	رنگ لعابی
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
to drink water	اب خوردن
to drink water	اب اشامیدن
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
to hold water	صحت دار بودن
water aspirator	خرطوم ابی
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water carrier	دلو
water circulation	گردش اب
water coiour	ابرنگ
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water colour	نقاشی ابرنگی
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
muddy water	آب لجنی
water surface	سطح ایستائی آب
water cooler	آب سرد کن