English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
English Persian
At lower levels. در سطوح پایین تر
Other Matches
A levels مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
levels همسطح کردن
levels تراز بنایی
levels هدف در خط دید شماقرارگرفت
levels مستقیم
levels تراز سطح افقی افقی کردن
levels پایه
levels رده
levels تراز کردن تراز
levels همسطح
O levels آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
O levels نمرهی قبولی در این امتحانات
levels کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levels استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
levels مسطح
levels سطح ارتفاع
levels نشانه گرفتن
levels سطح برابر
levels تراز
levels سطح
levels میزان
levels الت ترازگیری
levels هموار
levels هم تراز
levels هم پایه
levels مسطح کردن
levels مسطح شدن
levels ترازکردن
levels ترازسازی
levels موزون هدف گیری
levels یک دست
levels یک نواخت
price levels سطح قیمتها
spirit levels تراز حباب دار
levels of maintenance ردههای نگهداری
spirit levels تراز حبابدار
flying levels افق تراز متحرک
flying levels خط تراز نقشه برداری
speed levels سطح های سرعت
bed levels نقاط ارتفاعی کف کانال درامتداد محور کانال
spirit levels تراز
allowed energy levels ترازهای انرژی مجاز
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels. صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
lower most پایین ترین
lower most خیلی پست تر
lower most پایین تر
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
lower پایین
lower most اسفل
lower پایین دادن لوله
lower :اخم
lower عبوس ترشرویی
lower پایین تر
lower پست تر
lower تنزل دادن
lower فروکش کردن
lower خفیف کردن
lower هوای گرفته وابری
lower اخم کردن
lower ضعیف کردن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
lower پایین اوردن لوله
lower کاستن از
lower chord قوستحتانی
lower cheek قسمتانتهاییمیله
lower class طبقه عوام
lower class بی کلاس [در جامعه]
lower bar میلهپایینی
lower limit حد پایین
the lower world جهان مردگان عالم اسوات
lower eyelid پلکپائین
lower class طبقه محروم
lower class طبقه اجتماعی کم درآمد
To decrease. To lower. پایین رفتن ( تنزل وکاهش )
lower classes طبقه پایین
lower classes طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower shell قشرتحتانی
lower mandible آروارهتحتانی
lower lobe نرمهششزیرین
lower lip لبهتحتانی
lower level سطحپائینی
lower class طبقه پایین
lower class طبقه پست وپایین اجتماع
lower class طبقه سوم [اجتماع]
lower class طبقه پایین جامعه
lower gate دروازهپائینی
the lower world جهان پایین
the lower regions جهان مردگان
lower floor طبقه تحتانی
lower egypt مصر پایینی
lower egypt مصر سفلی
lower deck پل پایینی
lower courts محاکم تالی
lower courts محاکم ابتدایی
lower court محکمه تالی
lower case حروف کوچک
lower bound کران پایین
lower boom تیرک میانی
lower boom بوم میانی
lower floor اشکوب زیرین
lower fungus قارچ بدون کلاهک هاگ
the lower regions دوزخ
lower bowl حبابتحتانی
lower threshold استانه پایین
lower criticism انتقاد نسبت به مندرجات متن کتاب مقدس
lower mast دکل پایین
lower class سطح پایین [اجتماع]
lower limit کران پایین
lower limit حد پائینی
lower limit حد تحتانی
lower limit حد پایینی
lower class طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower limit [of the integral] کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
lower triangular matrix ماتریس پایین مثلثی [ریاضی]
main lower topsail بالاترینبادباناصلیتحتانی
lower fore topsail بالاترینقسمتبادبانچهارگوش
lower water datum معدل پس رفت اب دریا
lower blade guard حافظتیغهپایینی
lower low water پایین ترین پست رفت اب دریا
lower level management مدیریت سطح پایین
lower high water پایین ترین پیشرفت اب دریا
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
lower gill arch قوستحتانیدستگاهتنفس
lower girdle facet (1 6) احاطهکننده61تراشهپائینی
lower lateral lobe پهنبزگتحتانیجانبی
lower lateral sinus روزنهتحتانیجانبی
lower sphere clamp گیرهپایینیگوی
lower support screw پیچحافظپایینی
lower guard retracting lever سطحانقباضحافظتحتانی
lower fore topgallant sail بادبانتحتانیجلویدکلکشتی
crankcase bottom o.lower half قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
main lower topgallant sail بادبانبالایدکلاصلیتحتانی
To belittle one self . To make oneself cheap . To lower oneself . خود را کوچک کردن (سبک حقیر پست )
greatest lower bound [glb, GLB] بزرگترین کران بالا [ریاضی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com