Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (8 milliseconds)
English
Persian
Burst sb's bubble
<idiom>
تو ذوق کسی زدن
Search result with all words
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble.
حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
Other Matches
bubble help
خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
bubble
جوشیدن
bubble
قلقل زدن
bubble
حباب براوردن
bubble
خروشیدن جوشاندن
bubble
گفتن
bubble
بیان کردن حباب
bubble
ابسوار
bubble
اندیشه پوچ
bubble
حباب
bubble horizon
ابرشکافدار
bubble horizon
افق نمایان از زیر ابر
gas bubble
حباب گاز
bubble cap
فنجانک حباب
bubble chamber
اتاقک حباب
bubble tray
بشقابک حباب
bubble jock
بوقلمون نر
bubble tower
برج حباب
bubble tower
برج تقطیر
bubble sorting
جور کردن حبابی
bubble sort
سورت حبابی
bubble sort
مرتب کردن حبابی
bubble sort
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort
جور کردن حبابی
bubble sextant
سکستانت مایعی
bubble point
نقطه جوش
bubble memory
روش ذخیره سازی داده دودویی با استفاده از خصوصیات مغناطیسی رسانه ها تا دادههای با حجم بالا در حافظه اصلی ذخیره شوند
bubble memory
سرعت بالا و حافظه متحرک
bubble memory
مین فرفیت بالا
bubble memory
حافظه حبابی
hubble bubble
غلیان
hubble bubble
قلیان
hubble bubble
شلوغ
to prick the bubble
مشت کسیرا باز کردن
bubble and squeak
خوراک کلم و سیب زمینی سرخ شده
bubble bath
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
bubble bath
وان پر کف و معطر شده
bubble baths
وان پر کف و معطر شده
hubble-bubble
قلیان
bubble level
تراز
[تراز حبابی]
[ابزار]
[ساخت و ساختمان]
to prick the bubble
باد کسی را خوابانیدن
bubble gum
ادامس بادکنکی
bubble baths
مادهای معطر که در وان پر آب حمام میریزند و کف میکند
soap bubble
حباب کف صابون
soap bubble
چیزجالب وزود گذر
to bubble over with wrath
جوش زدن
to bubble over with wrath
خروشیدن
bubble tray column
ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
magnetic bubble memory
حافظه حبابی مغناطیسی
bubble turn and slip
الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
bubble cap plate column
ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
to burst out
ندادردادن
to burst in
سرزده امدن
to burst out
فریادکردن
burst
انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst
پشت سرهم
burst
محل اصابت گلوله
burst
انفجار منفجر شدن
burst
گروهی از خطاهای پیاپی .
burst
انفجار
burst
ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
burst
قطاری
burst
پیوسته
burst
ترکاندن
burst
ترکش
burst
رگبار
burst
قطع کردن
burst
ترکیدن
burst
ازهم پاشیدن
burst
شکفتن
burst
منفجر کردن انفجار
burst
شیوع قطاری
burst
پشت سر هم
burst
پیام همزمان ساز رنگ
burst
منفجر شدن
surface burst
ترکش روی سطح زمین
surface burst
ترکش سطحی
short burst
رگبار کوتاه
ricochet burst
کمانه
ricochet burst
ترکش کمانهای
to burst in to a laugh
زیر خنده زدن
to burst into flames
علوگرفتن
To burst with laughter.
از خنده غش کردن
burst oscillator
اوسیلاتور رنگ
to burst with pride
زبادغرور ترکیدن
to burst with joy
از خوشی در پوست خودنگنجیدن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
to burst out laughing
قاه قاه خندیدن
to burst out laughing
زیرخنده زدن
to burst into tears
مانندانارترکیدن
to burst into tears
زیرگریه زدن
to burst into flames
اتش گرفتن مشتعل شدن
types of burst
نوع ترکش
burst center
مرکز ترکش
burst pedestal
پایه پیام
burst range
برد ترکش
burst range
مسافت ترکش
burst rate
سرعت پشت سر هم
burst wave
موج ترکش
burst wave
موج انفجار
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of burst
مرکزاصابت گلوله
burst advertising
شروع تبلیغات شدید
burst mode
وضعیت پشت سرهم
burst center
مرکز گلوله
burst error
خطای قطاری
burst force
نیروی انفجاری
burst force
نیروی ناگهانی
burst gate
لامپ پیام گذار
burst interval
فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
burst mode
حالت پیوسته
burst mode
وجه پشت سرهم
cloud burst
رگبار
muzzle burst
ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
air burst
ترکش هوایی
aerial burst
انفجار هوایی
impact burst
ترکش سطحی
high burst
تیر زمانی بالا
high burst
ترکش بالا
hight of burst
ارتفاع ترکش
impact burst
ترکش ضربتی
long burst
رگبار بلند
height of burst
ارتفاع ترکش
graze burst
ترکش روی زمین
graze burst
ترکش زمینی
aerial burst
ترکش هوایی
forging burst
اهنگری انفجاری
error burst
قطار خطاها
to burst in to a laugh
بی اختیارخندیدن
high burst ranging
تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
To burst into tears (laughter).
زیر گریه ( خنده ) زدن
To burst ( exploded) a bomb.
بمب ترکاندن
color burst pedestal
پایه پیام
atomic air burst
ترکش هوایی اتمی
atomic underground burst
ترکش زیرزمینی اتمی
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
To begin to weep . to burst into tears .
گریه افتا دن
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday .
با لاخره یک روز گندش در می آید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com