English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 64 (5 milliseconds)
English Persian
By a happy coincidence. دراثر حسن تصادف
Other Matches
coincidence هم ایندی
coincidence انطباق
coincidence تطبیق برخورد
coincidence تطابق
by a coincidence <adv.> بطور تصادف
by a coincidence <adv.> تصادفا
What a coincidence ! چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
coincidence اتفاق
by a coincidence <adv.> اتفاقا
by a coincidence <adv.> تصادفی
by a coincidence <adv.> برحسب اتفاق
by a coincidence <adv.> بطور اتفاقی
coincidence تصادف
coincidence توافق
coincidence اقتران انطباق
coincidence همرویداد
coincidence function پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
coincidence function دروازه منط قی که تابع AND منط قی روی سیگنالهای الکتریکی ایجاد میکند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
double coincidence of wants تطابق دوطرفه
double coincidence of wants نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
coincidence element مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit یک مدارالکترونیکی که تنهادرصورت دریافت سیگنال درهمه ورودیها بصورت همزمان یا بسیار نزدیک بهم دارای سیگنال خروجی خواهدبود
coincidence adjustment تعیین مسافت به وسیله انطباق
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
coincidence range finder مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
i f.happy خوشحالم
such as are happy انهایی که خوشبخت هستند
happy [about] <adj.> خشنود [در مورد]
happy شاد خوشوقت
happy راضی
happy خوشدل
happy <adj.> خوش
happy سعید مبارک
happy خوشحال
happy فرخنده
happy خرسند سعادتمند
trigger happy عاجز از کنترل خود در اثرشادی
I'll be happy to help [assist] you. من با کمال میل در اختیار شما هستم.
happy go lucky الله بختی
She was pretending to be happy. او [زن] تظاهر به شاد بودن کرد.
happy-go-lucky دل بدریا زدن
trigger-happy دست به هفت تیر
trigger-happy عاجز از کنترل خود در اثرشادی
trigger happy دست به هفت تیر
I'm happy to hear that. خوشحالم که اینو می شنوم.
happy life زندگی اسوده
i wish you a happy new year سال نوسعیدی را برای شما می خواهم
i wish you a happy new year سال نو را به شما شادباش یاتبریک میگویم
Happy birthday to you . تولدت مبارک
happy life زندگی باخوشدل
happy hour <idiom> ساعات تفریح وخوشی
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
happy go lucky لا ابالی
happy go lucky برحسب تصادف لاقید
happy go lucky اسان گذران بیمار
Many happy returns of the day? صد سال به این سالها ( تبریک ) !
He is high . He is slap – happy . کله اش گرم است
Many happy returns of the day . سال نومبارک
many happy returns of the day صد سال باین سالهابرسید
A happy heart makes a blooming visage. <proverb> قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com