English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (6 milliseconds)
English Persian
Cape Town بندر کیپ تاون
Other Matches
cape شنل
cape دماغه
cape chisel قلمی برای کندن شکاف یاکنجهای چهارگوش
Cape Verde کشور کیپ ورد
cape chisel قلم تراش
cape chisel اسکنه
new town شهرتازهسازیکهبتدریجدرحالصنعتیشدنباشد
the town گردش وسیاخت درشهر
go to town <idiom>
town شهر کوچک
out of town بیرون شهر
Get out of town! <idiom> جدی می گی؟ [اصطلاح روزمره]
Get out of town! <idiom> شوخی میکنی؟ [اصطلاح روزمره]
It's all over town. <idiom> این خبر درشهر پراست.
from out of town از بیرون [از]
town شهر
town شهرک
from out of town از خارج [از شهر]
town شهرک
town قصبه
town شهر کوچک قصبه حومه شهر
town شهر
town شهر کوچک
town خرده شهر
Road Town توانائیدرقضاوتعادلانه
home town شهر موطن
boom town شهرصنعتیشده
small-town کم سروصدا
small-town شهرستانی
small-town وابسته به شهرهای کوچک
shanty town بیغوله
shanty town گدامحله
shanty town کوخگاه
shanty town حصیرآباد
home town زادشهر
home town خاستگاه
home town زادگاه
There are not many amusements in this town. دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
To be the talk of the town. سرزبانها افتادن
county town حاکم نشین استان
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
provincial town شهرستان
country town شهرستان
Is there a bus into town? آیا اتوبوس برای شهر هست؟
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
They searched the whole town . تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
I am a strange in this town. دراین شهر غریب هستم
She is the talk of the town . همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
Company town شهرک کارگران
county town شهر مقراستاندار
town crier جارچی
town criers جارچی
assize town شهر مقر دادگاه جنایی
corporate town شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
in the navel of the town در ناف شهر
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
town halls کاخ شهرداری
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
town planning شهرسازی
town houses گدا خانه دارالمساکین
town houses خانه شهری
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
town hall کاخ شهرداری
town hall عمارت شهرداری
town hall تالار انجمن شهر
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls عمارت شهرداری
town halls تالار انجمن شهر
ghost town شهر متروک
town house خانه شهری
town house گدا خانه دارالمساکین
principal town شهر عمده
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
the outskirts of the town حومه شهر
town meeting انجمن بلدی شورای شهری
town meeting انجمن شهری
town manager شهردار انتصابی
to patrol a town شهری را گشت زدن
town fog نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
town clerk کارمند شهرداری یافرمانداری
town council انجمن شهر
town council انجمن شهرداری
town planner مهندس شهرساز
satellite town پیراشهر
test town شهر مورد ازمایش
George Town نام محلهای در شهر واشنگتن در آمریکا
George Town بندر جرج تاون
test town شهرمورد نمونه گیری
we fixed in the town در شهر ماندیم
w kilometres of the town در2 کیلومتری شهر
town wall باروی شهر
Which bus goes to the town centre? کدام اتوبوس به مرکز شهر میرود؟
paint the town red <idiom> اوقات خوشی داشتن
We painted the town red . تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
man a bout town ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
He cried the news all over the town . با داد وفریاد خبررا ؟ رشهر پرکرد
A single town and two different rates!. <proverb> یک شهر و دو نرخ؟!.
small country town شهرستان کوچک
to paint the town red عربده کردن
to paint the town red مستی کردن اشوب کردن
The town is famous for its hot springs . این شهر بدلیل چشمه های آبگرمش شهرت دارد
He is a bih shot ( noise ) in this town . جزو کله گنده های شهر است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com