English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (6 milliseconds)
English Persian
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
Other Matches
tidy پاکیزه منظم کردن
tidy بطورمنظم
tidy اراستن
tidy <adj.> منظم
tidy مرتب کردن
tidy <adj.> مرتب
neat and tidy تر و تمیز
It is a neat tidy job. کار شسته ورفته ای است
He pocketed a tidy sum. پول خوبی به جیب زد
to pocket a tidy sum <idiom> پول خوبی به جیب زدن
He looked well groomed . He had a tidy appearance . سرووضع مرتبی داشت
Orderly . In good order . Tidy . Ship - shape . مرتب ومنظم
clean تمیز کردن چیزی
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
to clean down پاک کردن
clean زدودن
clean تمیز کردن
clean پاکیزه کردن
clean پاک کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
come clean <idiom> راست گفتن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
to clean down گردگرفتن از
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک
clean بدون قید و شرط
clean تمیز
clean نظیف طاهر
clean بی نقص
clean عفیف
clean تمیزکردن
clean پاک کردن
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean درست کردن
clean زدودن
clean خالص
clean پاکیزه
clean مرتب کردن
clean بی قید و شرط
clean بی نقض
clean تمیز کردن
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean صفحهای
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean ساده
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean حرکت بدون نقص
squeaky clean بی عیب
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
clean house پاکیزه کردن
squeaky clean بیکاستی
squeaky clean مثل دستهی گل
squeaky clean بسیار تمیز
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean limbed پاکیزه
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
clean house زدودن
clean-cut روشن
clean house تمیز کردن
clean-cut صریح
clean-cut مشخص واضح
clean house پاک کردن
dry-clean لکه گیری کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
clean cut صریح
clean handed بیگناه
This isn't clean. این تمیز نیست.
keep one's nose clean <idiom>
clean cut مشخص واضح
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
clean-shaven ریش تراشیده
dry-clean بابنزین پاک کردن
clean hands بی الایشی
clean hands پاکی
clean handedness برائت
clean handedness پاکی
clean handed مبرا
clean handed پاک
clean fingered رشوه نگرفته
clean collection وصولی ساده
clean cut روشن
clean bill برات ساده
clean animal جانورپاک یاحلال
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean limbed اراسته
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
dry clean خشک شویی کردن
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
clean receipt رسید بی قید و شرط
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
fair or clean copy پاکنویس
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه ساده
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
clean bill of lading بارنامه بی نقض
To pour clean water over some ones hand . <proverb> آب پاکى روى دست کسى ریختن .
Give the room a good clean. اتاق را حسابی جمع وجور کردن
A healthy recreation . Good clean fun. تفریحات سالم
To turn tail . To show a clean pair of heels . فرار را بر قرار ترجیح دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com