English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
Cut the cake into three separate parts. کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Other Matches
cake قرص
cake قالب
cake کیک
cake قالب کردن بشکل کیک دراوردن
keep these separate from those. اینها را از آنها جدا نگاهدار
separate سواکردن تجزیه کردن
separate تجزیه
separate مفارقت دوری
separate حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate جدا ازهم
separate تقسیم کردن
separate جدایی تفکیک
separate مجزا کردن
separate جدا
separate سوا
separate جداگانه
separate علیحده اختصاصی
separate جدا کردن
separate سواکردن
separate تفکیک کردن
separate متارکه انفصال
separate مستقل
separate یکان مستقل
separate مجزا جدا جدا کردن
separate جدا شدن
genoa cake کلوچه بادامی
marble cake کیک کره دار برنگ روشن
You cant eat your cake and have it . نمیشه هم خدا را بخواهی هم خرما را
pomfret cake کلوچه شیرین بیان
griddle cake نوعی نان شیرینی پهن ونازک که دو طرفش را روی اهن کلوچه پزی سرخ میکنند
genoa cake نان بادامی
my cake is dough نقشه ام باطل شد
plum cake کیک کشمش دار
oil cake کنجیده
oil cake کنجاره
oil cake سلف بذرک
pomfret cake کلوچه سوس
cake mix پودر کیک
pound cake کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
cake mascara ریملمژهیاابرویقالبی
wedding cake کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
eat one's cake and have it too <idiom> هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
piece of cake <idiom> آسان
fish cake نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
birthday cake کیک تولد
ague cake اماس اسپرزازنوبه
almond cake نان یاکلوچه بادامی
seed cake کلوچه تخم زده یا زیره زده
sponge cake کیکی که با روغن نباتی درست میشود
sponge cake کیک پف الود
fruit-cake کیک میوه ایی
cotton cake کنجاره پنبه دانه
fig cake انجیروبادام
separate battalion گردان مستقل
separate ammunition مهمات مجزا
separate battery اتشبار مستقل
separate estate اموال شخصی زن
separate loading مجزا پرشونده
separate loading مهمات مجزا
separate maintenance نفقه زنی که جدا از شوهرزندگی میکند
separate opinion رای جداگانه
separate brigade تیپ مستقل
separate opinion رایی که نافربه مسائل مختلف باشد
separate sewer شبکه مجزا
That is a separate question. این جدا از موضوع بحث ما است.
That is a separate question. این یک موضوع جدایی است.
separate company گروهان مستقل
sell like hot cake <idiom> رو دست بردن
cake-hole [British E] دهان [اصطلاح روزمره]
sell like hot cake <idiom> مثل کاغذ زر ورق بردن
separate the good ones from the bad ones. خوبها رااز بدها جداکردن
in these parts <adv.> در اینجا
in these parts <adv.> در این کشور
the i. parts of a whole بخش هایی مکمل یک چیزدرست
six parts ششدانگ
of its parts کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
parts هیئتها
in parts جزء جزء
for my parts از سهم خودم
for my parts من که
parts قطعات یدکی
parts احزاب
in parts به اقساط
common parts قطعات عمومی
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
parts of the ear قسمتهایمختلفگوش
common parts قطعات یدکی عمومی
the secret parts شرمگاه
private parts شرمگاه
spare parts قطعات یدکی
repair parts قطعات یدکی
parts of speech اقسام کلمه
Parts-per notation بخش در یکای سنجش [مهندسی]
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
totake parts in something در چیزی شرکت یادخالت کردن
parts peculiar قطعات اختصاصی
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts عورت
privy parts شرمگاه
prineipal parts اصول فعل
parts per million قسمت در میلیون قسمت
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
parts peculiar قطعات مخصوص
parts list لیست اجزاء
principal parts قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts of a flag اجزایپرچم
parts of a shoe اجزایکفش
parts of spectacles قسمتهایمختلفعینک
parts list فهرست قطعات
parts programmer برنامه نویس اجزاء
parts of the weapon اجزایسلاح
parts list لیست قطعات
parts per million [ppm] بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
spare parts list فهرست لوازم یدکی
the cow parts the hoofs گاو سمهای شکافته دارد
authorized parts list سهمیه مجاز قطعات
poverty parts friends <idiom> بی زر میسر نشود کام دوستان
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
missing parts test ازمون افتادگی وار
authorized parts list لیست قطعات مجاز
A bar of soap. A cake of soap. یک قالب صابون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com