Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (8 milliseconds)
English
Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
dial
شاخص
dial
صفحهء مدرج ساعت صفحهء عقربک دار
dial
گرفتن تلفن یارادیو و غیره
dial
شماره گرفتن
dial
صفحه شماره گیر
dial
صفحه مدرج
dial
گرداندن
dial
انتخاب کردن
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
شماره گیری با تلفن که در طرف دیگر یک مودم و یک کامپیوتر قرار دارند.
dial
امکانی درمودم که خودکار شماره گیری میکند.
dial
شماره گیری با تلفن
dial
راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
auto dial
خود شماره گیر
calling dial
صفحه شماره گیر تلفن صفحه نمره گیر تلفن
dial bench gage
میز اندازه گیری
dial cable
کابل صفحه مدرج
dial collar
حلقه مدرج
dial collar
طوقه یا حلقه درجه بندی شده
dial depth gage
عمق سنج مدرج
dial feed press
پرس میزی گردان
dial feed press
پرس رولور
dial gage
دستگاه اندازه گیری تغییربعدهای بسیار کوچک
dial gauge
قطر
dial graduation
مقیاس درجهای
dial graduation
تقسیم بندی درجهای
dial in modem
مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
dial indicator
دستگاه نشاهدهنده مدرج
dial indicator micrometer
میکرومتر با صفحه مدرج
dial light
لامپ صفحه مدرج
dial pulse
تپش شماره گیری
dial signal
بوق ازاد برای شماره گیری
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
dial up
شماره گیری
dial up
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
dial up line
خط تلفن معمولی که میتواندبه عنوان دست دستگاه فرستنده در مخابرات استفاده شود
dial up service
سرویس اطلاعات onlineکه باشماره گیری کامپیوترمرکزی قابل دستیابی است
dial up terminal
ترمینال شماره گیری
direct reading dial
درجه بندی برای قرائت مستقیم
graduated dial
صفحه مدرج
moon dial
ساعت مهتابی
selector dial
صفحه شماره گیری
slide rule dial
صفحه مدرج خط کش محاسبهای
sun dial
ساعت افتابی
sun dial
افتاب نما مقنطره
telephone dial
صفحه نمره گیر تلفن
vernier dial
صفحه مدرج ورنیهای
dial tone
بوق آزاد
dial tones
بوق آزاد
calculator dial
صفحهمدرجحسابگر
carriage control dial
کنترلشمارهگیرنورد
dial-type display
نمایشصفحهاعداد
lock dial
تنظیمقفل
pressure dial
درجهفشار
tension dial
درجهریزودرشتبافت
Other Matches
attention
حاضرباش
attention
توجه
attention getting
توجه طلب
to a the attention of someone
خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
Your attention please.
توجه فرمایید !توجه فرمایید !
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention
موافبت
attention
دقت
attention
خاطر حواس
attention
ادب و نزاکت
attention
خبردار
attention
رسیدگی
attention
فرمان خبردار
attention
حالت خبردار
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
کلیدی در ترمینال که به پردازنده سیگنال وقفه می فرستد
attention
سیگنال وقفه که نیاز به توجه پردازنده دارد
attention
شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention
برسد به دست
attention
اخطارجهت اطلاع به
to pay attention to something
[someone]
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
position of attention
حرکات و احترامات نظامی
receive attention
مورد توجه واقع شدن
selective attention
دقت انتخابی
pay attention
<idiom>
توجه کردن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
meticulous attention
دقت و توجه زیاد
it askes for attention
توجه لازم دارد
attention to orders
توجه کنید
span of attention
فراخنای توجه
attention span
فراخنای توجه
attention to port
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
attention key
کلید رسیدگی
attention key
کلید جلب توجه
attention seeking
توجه طلب
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
attention deficit
کاستی توجه
attention code
حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
field of attention
میدان توجه
it askes for attention
دقت می خواهد
attention to orders
توجه
To bring something to someones attention .
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
program attention key
کلیددستیابی برنامه
program attention key
کلید جلب توجه برنامه
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
He holds the attention of his audience.
شنوندگانش را جذب می کند
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
The noise distracts my attention .
سروصد ا حواسم را پرت می کند
To bring something to someones notice ( attention ) .
چیزی را بنظر کسی رساندن
To amuse someone . to engage someones attention .
سر کسی را گرم کردن
She didnt pay the slightes attention .
بقال سه کیلو کم داده است
To neglect something . To pay no attention ( heed ) to something .
از چیزی غافل شدن
To amuse someone . To engage someones attention.
سر کسی را گرم کردن
Pay attention to the house rules
[hazard statements]
.
توجه بکنید به قواعد جایگاه
[اظهارات خطر]
.
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com