English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Dead ( blind ) drunk. As drunk as a lord . مست خراب ( مست لایعقل )
Other Matches
blind drunk مستمخمور
dead drunk بکلی مست
dead drunk سست خراب
drunk مستی دوران مستی
drunk خیس
He was so drunk that… بطوری مست بود که
drunk مخمور
To get drunk. مست شدن ( کردن )
drunk مست
punch-drunk مشت مستی
he walks as if he were drunk چنان راه میرود که گویی مست است
drunk and incapable مست و سست
punch-drunk سر بههوایی
punch-drunk گیجی
He was drunk with success. سرمست از موفقیت بود
I wasnt drunk , but just tight. مست نبودم فقط کله ام قدری گرم شده بود
To play the drunk . To start a drunken row. مست بازی در آوردن
blind leading the blind <idiom>
The blind can not lead the blind. <proverb> کور کى مى تواند کور دگر را راهنمایى کند.
lord it over <idiom> رئیس بازی درآوردن ،به صورت رئیسبودن ، رفتارکردن
the lord is my p خداوندپناه من است
the lord رب
our lord خداوند ما
the lord of all being رب العالمین
lord مانند لردرفتار کردن
lord عنوان لردی دادن به
lord a مدعی العموم
lord ملاک حکمروایی کردن
lord مالک
lord لرد شاهزاده
lord فرمانروا
lord ارباب خداوندگار
lord خداوند
lord صاحب
lord ارباب
lord's supper شام خداوند
lord advocate دادستان کل مامور به اسکاتلند
Law Lord فردحائزشرایطرسیدگیبهدادگاه
Lord's Prayer دعای خداوند
the lord will provide خداوسیله خواهد ساخت
lord's supper شام واپسین
lord chancellor بزرگترین لرد انگلیس که بامورقضایی رسیدگی کرده ومهردارسلطنتی ومشاورمخصوص پادشاه ورئیس مجلس اعیان میباشد
lord's day یکشنبه
lord's table میز مخصوص شراب ونان وعشای ربانی
lord paramount صاحب تیول عمده
lord paramount خداوند
lord paramount اقا
lord of misrule متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
lord lieutenant نماینده پادشاه در ایالات
the lord will provide خدا میرساند
the lord's supper شام خداوند
lord chancellor رئیس کل داوران
the lord's supper عشاربانی
lord chancellor رئیس کل قضات محاکم
may the Lord be your refuge and protector. خدا پشت وپناهت باشد
to create a man a lord کسیراسمت سردی دادن
lord stew of the household خوانسالار
lord chief justice رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind طاقنما
to be blind to ندیدن
to go it blind بی پرواکاری راکردن
to be blind to نفهمیدن
to go it blind بی گداربه اب زدن
blind کور کردن
blind : کور
blind پناه
blind :چشم بند
blind اغفال کردن
blind پرده
blind گرفتن
blind مخفی گاه
blind خیره کردن
blind نابینا
blind :کورکردن
blind غیر خوانایی
blind چراغ اعلام خطر
blind تاریک ناپیدا
blind سنگر
blind بدون دید مستقیم پرسنل
blind کمینگاه
blind چراغ چشمک زن
blind بی بصیرت
blind در پوش
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind چشمک زدن علامت دادن
blind هرچیزی که مانع عبورنور شود
blind درز یاراه
blind window پنجره نما
blind zone منطقه کور
ventilation blind پیش پنجره
double blind دوسوکور
Venetian blind پنجره کرکره
born blind کور مادرزاد
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
day blind روزکور
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
blind bridle لگام چشمبنددار
color blind فاقد حساسیت نسبت برنگ
colour blind کوررنگ
color blind رنگ کور
Roman blind درپرشرومانی
blind cloth پردهکرکره
moon blind روزبین
moon blind شبکور
blind alley کوچه بن بست
blind alley شاخه بن بست
blind stiteh کور نخبه
hoodman blind مرد کلاهدار
hoodman blind لوطی
hoodman blind اوباش
hoodman blind گردن کلفت
he strike him blind چنان زد که کورش کرد
he is blind to kindness مهربانی نمیفهمد چیست
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
gravel blind دارای چشم تار دارای دید کم
moon blind دچار اماس نوبتی
murphy blind چشم بند اسب
blind alleys کوچه بن بست
blind alleys شاخه بن بست
sun blind سایبان
sun blind پرده پنجره
strike blind با ضربه کور کردن
stone blind کاملا کور
spanish blind دریچه کرکرهای
snow blind برف کوری
snow blind برف کور
sand blind دارای چشم تار
roller blind پرده فنردار قرقره ایی
night blind شبکور
gravel blind تقریبا کور
blind valley کور دره
blind date قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind flange فلانژ سرپوشیده
blind flange فلانژ کلاهک
blind fold چشم بستن
blind fold کورکردن
blind fold با چشم بسته
blind gate دروازههای مسیر که دیده نمیشوند
blind hole سوراخ چمن که از فاصله معین دیده نمیشود
blind hole سوراخ کور
blind hole سوراخ مسدود
blind keyboard صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود
blind letter نامهای که نام ونشان روشن ندارد
blind matching همتاسازی بی نام
blind nut مهره کور
blind of one eye یک چشم
blind dialling توانایی مودم برای شماره گیری حتی وقتی که خط به نظر خراب است با استفاده از برخی خط وط خصوصی
blind analysis تحلیل بی نام
blind dates قرار ملاقات میان زن ومردی که همدیگر را نمیشناسند
blind storey تریبون کلیسا
blind spot نقطه کور
blind spot نقطه ضعف
blind spots نقطه کور
blind spots نقطه ضعف
blind a lley کوچه بن بست
blind arcade طاقنما
blind circuit مدار یک طرفه
blind circuit مداری که ارسال پیام در ان یک طرفه انجام میشود
blind coal زغال سنگ بی شعله
blind diagnosis تشخیص بی نام
blind one eye از یک چشم کور
blind pass پاس بدون دید یار
blind pass پاس کور
blind rivet پرچ کور
blind transportation ارسال یک جانبه
blind transportation ارسال پیام بدون توجه به گیرنده یااخذجواب
blind search جیستجوی بی نتیجه
blind pipe لوله کور
blind side سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
blind score امتیاز اضافی به تیمی که عضو ان غایب یا اخراج شده و جانشینی ندارد
blind pass کالیبر کور
blind pipe لوله غیرمشبک
blind bombing zone منطقه بمباران محدود
blind copy receipt در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind carbon copy در پست الکترونیکی روش ارسال پیام به چندین کاربر که برای سایرین شناخته شده نیست
blind man's buff چشم بندانک
blind man's buff از من داری
blind drainage area حوزه ابریز بسته
The illiterate person is blind . <proverb> بیسواد کور است .
to turn a blind eye to something چیزی را زیر سبیلی رد کردن
to turn a blind eye to something چیزی را نادیده گرفتن
To lose ones sight . To go blind. کور شدن
He is blind in the left eye . چشم چپ اش کور ( نابینا ) است
blind mans buff ازمن داری
double blind method روش بی نام مضاعف
blind mans buff چشم بندی چشم بندانک
To overlook. To turn a blind eye. چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
To turn a blind eye to something. To overlook something. چیزی را نادیده گرفتن
In is an affair of the heart . Love is blind . کار کار دل است
dead توپ کم جان
dead گوی بولینگ ضعیف
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead even کاملا مساوی
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead ساکن
dead متوفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com