English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Other Matches
If I dont forget . اگر یادم بماند ( نرود)
please dont forget it خواهش دارم فراموش نکنید
Forget it . dont give it a thought . اصلا"فکرش راهم نکن
Dont be upset . Dont lose your temper . Keep calm(cool). خونت را کثیف نکن ( خونسرد باش )
Dont confuse the issue . Dont get it all mixed up . شلوغش نکن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
Dont worry. Cheer up. Dont fret so much. غصه نخور
Dont spin such yarns . Dont tell lies. دیگر صفحه نگذار ( دروغ نساز )
Dont kid yourself . dont delude yourself. بیخود دلت را خوش نکن
measurement of wind direction: wind vane اندازهگیریمقداربارشبرف
You dont seem to be with it . You dont know the half of it . تو کجای کاری
forget-me-not گل مرا فراموش مکن
forget غفلت
forget فراموشی صرفنظر کردن
forget فراموش کردن
forget me not گل فراموشم مکن
to forget oneself خودرافراموش کردن
to forget oneself ترک ادب کردن
forget-me-nots گل مرا فراموش مکن
to forget oneself ازخودگذشتن گیج شدن
Forgive and forget. <proverb> ببخش و فراموش کن.
Dont be long. Step on it . Dont take long over it . Get a move on. طولش نده (زود باش )
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
dont نمودن
Dont let on that you know. بروی خودت نیاور که موضوع رامیدانی
dont کردن
What is all this ? I dont get it . نفهمیدم ( چی شد ) !
dont طی کردن گذرانیدن
I dont exactly know. درست نمی دانم
Why dont you come off it! چرا دست بردار نیستی !
Dont ever come here again. دیگر هیچوقت پایت را اینجا نگذار. [اینجا نیا.]
dont بپایان رسانیدن
I dont know and I dont want to know . نه می دانم ونه می خواهم بدانم
Is that so ?You dont say. چه میگه ( جدا"اینطور است )
I dont know what is what. نمی دانم چی به چیه
You dont mean that ! you dont say ! نه با با ! ( جدی میگه ؟)
Is that so ? You dont say. نه بابا ( جدی می گویی ) ؟
I dont know what became of him . نمی دانم چه بسرش آمد
We dont know what become of him. نمی دانیم چه؟ بسر ؟ آمد
Dont try to get out of it. سعی نکن اززیرش دربروی
i dont meant it مقصودی ندارم
Dont you dare tell anyone . مبادا بکسی بگویی
We dont have it in stock . این جنس موجود نیست ( نداریم )
i dont want to be rushed من نمیخواهم کار سرم بریزند
if you dont object اگر بدتان نمیاید
Why do you want to know ? dont be nosy. می خواهی چه؟کنی بدانی ؟
i dont care a d. مرا هیچ پروایی نیست
dont care بی تقاوت
dont mention it چیزی نیست
dont mention it اهمیت ندارد
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
dont you thouchit مبادابه ان دست بزنید
Dont listen to him . به حرف اوگوش نکن ( نده )
So dont try to device yourself . سعی نکن خودت را گول بزنی
I dont mean to intrude . قصد مزا حمت ندارم ( ملاقات یا ورود نا بهنگام )
Dont be sI'lly . خودت را لوس نکن
Dont brag about doing this and that . اینقدر نگه فلان وچنان ( بهمان ) می کنم
i dont meant it جدی نگفتم
if you dont object اگر مانعی نیست
If you dont mind my saying. اگر از حرفم بدتان نیاید
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
Dont get my back up. نگذار آنرویم (روی سگه ) بالا بیاد
Why dont you leave me alone? از جان من چه می خواهی ؟
How come we dont see you more pften? چطور دیگه زیاد تورانمی بینم ؟
Does it matter if I dont come ? اشکالی دارد اگرنیایم ؟
Dont confuse me. حواسم را پرت نکن
I dont smoke at all. اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
Dont mention it . You are welcome. اختیار دارید (درمقام تعارف )
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
Dont breathe a word! هیچی نگه!
Dont count (bank)on me. روی من حساب نکنید
Why dont you join our group. ? چرا به جمع ما نمی آیی ؟
Dont sidetrack the issue. خودت را به کوچه علی چپ نزن ( وانمود به ندانستن )
i dont care a pin هیچ بمن مربوط نیست
i dont care a rush مرا هیچ پروایی نیست
I dont like such remarks one bit . از این حرفها هیچ خوشم نمی آید
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
I dont remember ( recall ) . یادم نیست
Dont talk to all and sundry. با این وآن صحبت نکن
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard . اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
Dont rely on probabilities. روی احتمالات متگی نباشید
i dont care a snap مرا هیچ پروایی نیست
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . برای نان شب معطل مانده ام
I'll eat my hat if I dont do it . اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
i dont care a pin مرا پروایی نیست
Dont be a fool(an ass) خر نشو ( عاقل با ش)
dont care a rap ذرهای باک نداشته باشید
Dont provoke me to talk. دهانم را باز مکن!
Dont meddle in my affairs . درکارهای من فضولی نکن
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
Dont stint the food . سر غذااینقدر گه ابازی درنیاور
Dont be late for work. دیر سر کار نیایی (سر وقت بیایی )
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
Dont let yourself get into bad habits. به چیز های بد خودت راعادت نده
The husband and wife dont get on together. زن وشوهر باهم نمی سازند
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
Dont make so much noise. اینقدر سروصدانکن
The doctors dont think she wI'll live. پزشکان امیدی به زنده ماندن اوندارند
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
His bowels dont move. شکمش کار نمی کند
Such things just dont interest me. توی این خطها نیستم
dont care a rap هیچ پروا نداشته باشید
Dont spoil your appetite . اشتهایم را خراب نکن ( کور نکن )
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
Dont spoil the child . بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
watch out موافب
keep watch کشیک کشیدن
keep watch پاییدن
watch پاس
watch out مراقب بودن
to watch over موافبت کردن
to watch over توجه کردن
to keep watch پاس داشتن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
i was on the watch for it مراقب ان بودم
to keep watch مراقب بودن
by my watch مطابق ساعت من
watch موافب بودن
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
watch مراقبت کردن
watch ساعت جیبی و مچی
watch مدت کشیک
watch پاسداری کشیک
watch ساعت
watch پاییدن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
by my watch ساعت من
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
watch دیدبان
watch بر کسی نظارت کردن
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
watch guard : syn
watch نگهبانی
watch نگهبانی دادن
watch it <idiom> مراقب باش
first watch نگهبانی شامگاه
first watch پاس اول پاس شب
to watch نگاه کردن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch پاس نگهبانی
watch پاسداری کردن
watch نگهبان
watch پاسدار
Dont swim on a full stomach . روی شکم شنا نکن
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
Vegetables dont agree (disagree)with me . سبزیجات به من نمی سازد
Dont count your chickens before they are hatched. جوجه ها راآخر پائیز می شمارند
I dont have the slightest(faintest)idea. روحم خبردار نیست
Dont neglect writing to your mother . ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
Shut up ! dont inter fere . فضولی موقوف !
Dont move . Hold it. Keep stI'll. بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
I dont have one toman let alone a thousand tomans . هزار تومان که هیچه یک تومان هم ندارم
A thing you dont want is dear at any price. <proverb> چیزى را که نخواهى ,با هر قسمتى برایت گران است.
We dont have qualified personnel in this company. دراین شرکت آدم حسابی نداریم
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
Whishes dont wash the dishes. <proverb> آرزوها و خیالات ظرفها را نمى شویند .
I dont feel like work today. جویای حال ( احوال ) کسی شدن
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
watch bill لوحه نگهبانی ناو
analogue watch ساعتعقربهای
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
digital watch ساعتکامپیوتری
mechanical watch بیلمکانیکی
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
pocket watch ساعت جیبی
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
watch glass شیشه ساعت
watch pocket جیب ساعتی
watch one's time گوش بزنگ بودن
watch one's time مراقب فرصت بودن
watch glss شیشه ساعت
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch man پاسبان مراقب
watch key کلید ساعت
watch man نگهبان
watch ful مراقب
watch test ازمون ساعت
watch ful موافب
watch tower برج مراقبت
watch tower برج دیدبانی
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch tower دیدگاه
watch case قاب ساعت
watch dog ناو نگهبان ناوگان
watch dog سگ نگهبان
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch man مستحفظ
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
officer of the watch افسر نگهبان
lever watch شیوه بکار بردن
port watch نگهبان بندر
port watch پست نگهبانی بندر
watch maker ساعت ساز
capped watch ساعت شکاری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com