English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
Drive on dimmed headlights ! [Warning to drivers] با نور پایین حرکت کنید! [هشدار به رانندگان]
Search result with all words
to drive on dimmed [dipped] headlights با نور پایین رانندگی کردن
Other Matches
to switch on the dipped [dimmed] headlights چراغ نور پایین [ماشین] را روشن کردن
dimmed headlights [lights] [American English] نور پایین [خودرو]
headlights چراغ جلو ماشین
headlights چراغ های جلو
upper beam headlights نور بالا [در خودرو]
dipped headlights [lights] [British English] نور پایین [خودرو]
dimmed : تار
dimmed تیره کردن
dimmed مبهم
dimmed کم کردن نور
dimmed تیره شدن
dimmed تار
dimmed تاریک
dimmed تار شدن
dimmed تاریک شدن میرا شدن
dimmed : کم نور تاریک
dimmed نرم افزاری که به کاربر اجازه میدهد متن چاپ شده را به صورت دیجیتالی ذخیره کند این کار توسط اسکنر و رسانه ذخیره سازی با حجم بالا مثل CDROM قابل ضبط انجام میشود
dimmed تاریک تیره کردن
drive فرمان
drive گرداننده
drive مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive at <idiom> سعی درگفتن چیزی
drive way مسیر اتومبیل رانی
off drive ضربه به سمت راست
on drive ضربه بسمت توپزن
to drive at قصد داشتن از
to drive away دفع کردن
to drive away دورکردن
to drive at توجه داشتن به
to drive out بیرون کردن
to take a drive سواری کردن
d.c. drive محرکه جریان دائم
d.c. drive ماشین جریان دائم
drive-in درایواین
self-drive اتومبیلیبارانندهخودکار
drive way جاده خیابان
drive راندن گرداندن گرداننده
drive رانندگی کردن
drive سائق
drive ولت محرک
drive! برون! [با ماشین]
drive راندن
drive سواری کردن کوبیدن
drive تحریک کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drive بردن
drive شفت
drive دنده
drive گریز پا به توپ
drive محرکه گیربکس
drive رانش سواری دوندگی
drive راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive رانندگی ارابه مسابقهای
drive جلو بردن
drive سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive فرار گل زن
drive ضربه درایو
drive ضربه از پایین
physical drive دیسک گردان فیزیکی
secondary drive سائق ثانوی
roller drive مکانیزم چرخ دنده کاهنده یاافزاینده
loop drive ضربه باپیچش زیاد نزدیک تور حریف
rim drive لبه گردانی
maternal drive سائق مادری
motor drive محرکه موتوری
primary drive سائق نخستین
to drive a bus اتوبوسی را راندن
lineshaft drive محرکه انتقال
exploratory drive سائق کاوش
final drive گرداننده نهایی
final drive چرخ گرداننده نهایی شنی
final drive محرکه محور عقب
four gear drive گیربکس چهار دنده
full drive باشتاب هرچه بیشتر
full drive بسرعت هرچه تمامتر
group drive محرکه گروهی
hard drive گرداننده سخت
hunger drive سائق گرسنگی
hypertape drive وسیله خواندن یا ثبت اطلاعات توسط کارتریجهای نوارمغناطیسی
social drive سائق اجتماعی
st0 drive گرداننده 605ST
tandem drive حرکت قطاری
belt drive بدنهعقب
cassette drive درایوکاست
chain drive زنجیرهکششی
disc drive درایودیسک
drive chain زنجیرهراندن
drive wheel چرخدنده
right-hand drive اتومبیلهاییکهفرمانآنهادرسمتراستاست
To drive someone up the wall. کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
drive someone up a wall <idiom> از کوره در رفتن ،عصبانی شدن
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
drive-ins درایواین
winchester drive دیسک گردان وینچستر
visceral drive سائق احشایی
to drive a wedding into شکافتن
to drive a wedding into رخنه کردن در
hard drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
to drive a car رانندگی کردن خودرویی
to drive into a corner درتنگنا انداختن
to drive mad دیوانه کردن
to drive mad بدیوانگی انداختن
cartridge drive درایوفشنگی
Could you drive more slowly, please? ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
electric drive محرکه الکتریکی
all wheel drive محرک تمام چرخها
tape drive نوار ران
drive a benefit سود بردن
drive arousal برانگیختگی سائق
drive bay فضایی درون پوشش کامپیوتر که درایو دیسک نصب شده است
drive belt تسمه محرک
drive capstan چرخ تسمه محرک
drive channelling راه گزینی سائق
disk drive دیسک ران دیسک چرخان
disk drive گرداننده دیسک دیسک گردان
drive current جریان تحریک
disk drive دیسکخوان
drive designator پارامتر دیسک گردان
drive displacement جابه جایی سائق
drive fit محل رانش
drive mad دیوانه کردن
tape drive نوارچرخان
differential drive دیفرانسیل
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
Bernoulli drive سیستم بافرفیت ذخیره سازی بالا که ازکارتریج قابل تعویض MBاستفاده میکند
carriage drive خیابان پارک
area drive شکار دواندن
activity drive سائق فعالیت
tape drive دستگاه نوارخوان
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
crank drive محرک میل لنگ
crank drive گرداننده میل لنگ
crawl drive محرک وسیله نقلیه خزنده
tape drive نوار چرخان نوار ران
current drive گرداننده کنونی
tape drive نوار گردان
default drive گرداننده پیش فرض
to drive wild دیوانه کردن
drive mechanism جعبه دنده
disk drive گرده چرخان
drive screw پیچ سوزنی
drive state حالت سائقی
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
drive shaft میله محرک محور محرک
drive to maturity حرکت بسوی بلوغ
drive to maturity جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
drive shaft میل لنگ
four-wheel drive محرک چهار چرخ
drive winding سیم پیچ تحریک
four wheel drive محرک چهار چرخ
drive's cab اطاق راننده
drive's seat صندلی راننده
drive screw ژیگلور
drive stimulus محرک سائق
disk drive گرده ران
drive mechanism مکانیزم رانش
drive motor موتور محرک
drive number شماره گرداننده
drive shafts محور رانش
drive shafts محور محرکه
drive pulse تپش تحریک
drive reduction کاهش سائق
drive shafts میله محرک محور محرک
drive screw پیچ خودرو
drive shafts میل لنگ
drive shaft محور رانش
drive shaft محور محرکه
To drive a hard bargain. درداد وستد سخت گیر بودن
To drive (send) somebody mad. کسی را دیوانه کردن
left hand drive فرمان به سمت چپ
left-hand drive فرمان به سمت چپ
He has plenty of drive . he is a go- getter . آدم کار بری است
To spell something out for some one .To drive it home to someone . مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
disc [disk] drive دستگاه دیسک سخت [رایانه شناسی]
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
drive a hard bargain <idiom> انعقاد معامله بودن هیچ سودی
dual disk drive گرداننده دیسک دوگانه
rear engine drive موتور عقب
rear axle drive محرکه چرخ عقب
magnetic tape drive نوارچرخان مغناطیسی
oil drive unit گیربکس روغنی
microfloppy disk drive وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان
main drive motor موتور محرکه اصلی
magnetic tape drive نوارخوان مغناطیسی
magnetic tape drive گرداننده نوار مغناطیسی
eight speed gear drive گیربکس هشت دنده
kelly drive bushing اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
oil drive unit گیربکس هیدرولیکی
half height drive نیم گردان دیسک
front wheel drive محرک چرخهای جلو
front axle drive محرک اکسل جلو
flexible drive tool ابزار گردان
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com