English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English Persian
During the rush hours. درساعات شلوغی [پر رفت وآمد پر ترافیک]
Other Matches
to rush at یورش یاحمله کردن به
rush ازدحام مردم
rush جویبار
rush هجوم بردن
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rush یورش کردن
rush حمله کردن هجوم با عجله
in a rush <idiom> عجله داشتن
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
rush حرکت شدید
rush جزئی
rush بوریا انواع گیاهان خانواده سمار یک پر کاه
rush نی بوریا
rush حمله یورش
rush جوی
rush-hour وقت پررفت و آمد
rush-hour ساعت شلوغی
rush-hour ساعت پرمشغله
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
it is not worth a rush به بشیزی نمیارزد
to rush a stream از نهری تند گذشتن
to rush a bill through لایحهای راباشتاب ازمجلس گذرانیدن
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
rush root ریشه ایرسا
He came over here in a mad rush. او [مرد] با کله اینجا آمد.
pass rush حمله مدافعان به پاس دهنده
sweet rush گور گیاه
club rush بته لویی
rush root ریشه اریسا
rush candle شمع پیزر فتیله
bog rush گورگیاه
rush-hour traffic ساعت شلوغی ترافیک
rush-hour traffic وقت شلوغ رفت و آمد
i dont care a rush مرا هیچ پروایی نیست
To tramp the streets . To rush uselessly. سگ دوزدن
hours ساعت
at all hours <adv.> هر بار
at all hours <adv.> درهمه اوقات
at all hours <adv.> همیشه
some two hours یک دو ساعتی
hours 06 دقیقه
off hours ساعات فراغت
off hours ساعات بیکاری
hours مدت کم
hours وقت
keep regular hours ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
canonical hours ساعات رسمی نماز یا عقد
dead hours ساعات خاموشی در شب
dead hours ساعات خاموشی در شب ساعات خاموشی شبانه
hours of business ساعتهای کاری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
visiting hours ساعات ملاقات
opening hours ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
keep late hours دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
the small hours ساعات بعد از نیمه شب
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
man-hours جمع تعداد ساعات کار
business hours ساعت اداری
business hours ساعت کاری
man hours نفر در ساعت
man-hours نفرساعت
small hours سحرگاهان
licensing hours زمان مجاز
hours of labor ساعات کار
hours of worship ساعات پرستش یا نماز
to keep late hours دیر برخاستن
to keep late hours دیر خوابیدن
to keep regular hours هر کاری را درساعت معین کردن
thoughtful hours ساعات تفکر
thoughtful hours ساعات فکر
keep early hours زود خوابیدن و زود برخاستن
keep good hours زود خوابیدن و زود برخاستن
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
small hours ساعات عبادت صبحگاهی
silent hours ساعات خواب
lighting hours زمان روشنایی یا سوختن
office hours ساعات اداری
office hours ساعات کار
keep late hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
idle hours ساعتهای بیکاری
impatient hours ساعات نا شکیبایی یا بی صبری
keep bad hours دیر خوابیدن و دیر برخاستن
vacant hours ساعات بیکاری یا فراغت
waking hours ساعات بیداری
kilowatt hours کیلووات در ساعت
Far into the night . Into the early hours. تا دم دمهای صبح
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Pleasant hours fly fast. <proverb> لحظات خوش زود می گذرد.
pleasant hours fly fast. <proverb> عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
The reporter was held at the checkpoint for several hours. خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com