English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
East cardinal mark علامتترتیبیشرطی
Other Matches
South cardinal mark علامتترتیبیجنوبی
West cardinal mark علامتترتیبیغربی
Far East خاور دور
to the east of بطرف مشرق
Near East خاور نزدیک [جغرافیا]
Near East خاور نزدیک
east بسوی خاوررفتن
east شرق خاورگرایی
east خاور مشرق
Far East شرقاقصی
east <adj.> خاور
east <adj.> شرق
east <adj.> مشرق
the near east خاورنزدیکی
cardinal عدد صحیح مثبت
cardinal عدداصلی
cardinal کاردینال
cardinal اعداداصلی
cardinal اساسی
cardinal اعداد اصلی
cardinal سهره کاکل قرمز امریکایی
cardinal اصلی
south east جنوب خاوری جنوب شرقی
east end قسمت شرقی لندن
north-east شمال شرقی در شمال شرق
east indiams هندشرقی
south east در جنوب خاور
north east شمال خاور
south east جنوب شرق
it lies on the east of در خاور واقع
north east در شمال خاور
north east شمال شرق شمال شرقی
it lies on the east of است
south-east جنوب شرق
south-east جنوب شرقی سوی جنوب شرق
north-east شمال شرق
south east سوی جنوب خاور
Middle East خاورمیانه
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
east elevation نمای غربی
cardinal points چهار جهت اصلی
cardinal number عدد اصلی [ریاضی]
cardinal numeral عدد کاردینال [ریاضی]
cardinal number عدد اصلی
cardinal number عدد کاردینال [ریاضی]
cardinal bird سهره کاکل قرمزامریکایی
cardinal headings جهات اصلی
Cardinal numbers اعداد کاردینال [ریاضی]
cardinal utility مطلوبیت عددی
cardinal points جهات اصلی
cardinal numeral عدد اصلی [ریاضی]
cardinal numbers عدد اصلی
the seven cardinal virtues ...
cardinal sin عملمغایر با افکار عمومی
the four cardinal points جهات اربعه
the cardinal humours چار طبع چارخلط
the cardinal humours اخلاط چهارگانه
the cardinal humours چهار ابگونه
the seven cardinal virtues خصائل اصلی هفتگانه
cardinal marks علائماساسی
to lie east and west شرقی غربی
East reflector deployment تبدیلستونبهصفمنعکسکنندهشرقی
to lie east and west واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
the run of the hills is east تپه ها سوی خاورامتداد دارند
cardinal points effect اثر چهار جهت اصلی
cardinal points effect اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
south east asia treaty organization مان در بانکوک است
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
mark down کاهش قیمتها
to mark out one's course طرحی برای رویه خود ریختن
mark گواهی
mark up نرخ فروش را بالا بردن افزایش نرخ اجناس
mark mark اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
mark up افزایش قیمت
mark up سود توزیع کننده کالا
mark off خط کشیدن
mark down کاهش قیمت
mark down پایین اوردن قیمت
mark down تنزل قیمت
mark مدرک
mark of d. نشان امتیازیا افتخار
mark توجه کردن
mark بل گی_ری خوب
mark وسیلهای که داده را کارتهای مخصوص که حاوی علامت هدایت یا مغناطیسی است می خواند
mark علامت گذاشتن
mark حد
mark مرز
mark نوشتن حروف با جوهر مغناطیسی یا هادی که بعدا توسط ماشین قابل خواندن باشند
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark نشان کردن نشان
mark 01امتیاز کامل بولینگ مهارک_ردن ح_ریف
mark نشان
mark پایه
mark علامت
mark علامت گذاری روی چیزی
mark علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
mark اثر
mark علامت نشانه هدف
mark علامت گذاری کردن
mark علامت گذاری
mark سیگنال ارسالی که نشان دهنده یک منط قی یا درست است
mark نشانه کردن حریف
mark نمره گذاری کردن علامت
to mark off جدا کردن
mark ایه
mark کد ارسالی در وضعیته که از علامت و فضای خالی
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
mark قرار دادن نشانه بلاک در ابتدا و انتهای بلاک متن
mark کارت از پیش چاپ شده با فضایی برای حروف علامتدار
mark-down قیمت کالا را به منظور فروش پایین اوردن
beside the mark خارج ازموضوع
beside the mark پرت
mark نمره
below the mark پایین تر از میزان مقر ر
mark مارک
mark-up سود توزیع کننده
mark درجه
mark پایه نقطه
mark هدف
mark داغ
mark نشان علامت
mark نشانه
mark ارزه
to make one's mark مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
to make one's mark برجسته شدن
to mark down an article بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
tide mark علامتی که مد به هنگام پائین رفتن از خود بر دیواره یاساحل میگذارد
to mark out a ground حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
to impress a mark on something چیزیرانشان کردن
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
to hit a mark نشانی را زدن
shoulder mark نشان سردوشی
shoulder mark درجه سردوشی افسران
shoulder mark درجه روی دوش
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
space mark علامت فاصله گذاری
stonemason's mark علامت سنگتراش
stonemason's mark نشان سنگ کار
shoulder mark نشان سردوشی علایم سردوشی
tape mark نشان نوار
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
tide mark داغ مد
sea mark خطی که حدجزرومدرانشان میدهد
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
mark time <idiom> با ضرب اهنگ پا را تکان دادن
wide of the mark <idiom> از هدف به دور بردن ،نادرست
You mark my words . ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
Trade mark. علامت تجارتی
You mark my words. این خط واینهم نشان
bench mark نشان
The would left a mark. جای زخم باقی ماند
exclamation mark علامت تعجب
strawberry mark لکه برامده و قرمز رنگ مادرزادی در بدن شخص
to make one's mark اسم و رسم به هم زدن
quotation mark نشان نقل قول
quotation mark علامت نقل قول
question mark علامت سوال
question mark پرسش نشان
question mark " که نشان دهنده این است که یک حرفی در این محل تط ابق ایجاد میکند
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
bale mark مشخصات عدل
special mark علامتمخصوص
lateral mark علامتکناری
punctuation mark نشانه چاپ که قابل بیان نیست وی در درک متن کمک میکند
trade mark علامت تجارتی
trade mark علامت بازرگانی
trade mark علامت تجاری
to miss a mark خطا کردن
to miss a mark نشانی را نزدن
to mark time در جا زدن
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
guide mark نشانهراهنما
Deutsche Mark واحدپول
centre mark نقطهمرکزی
black mark سابقهی بد
word mark علامت کلمه
word mark نشان کلمه
we missed our mark تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
upto the mark داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
to mark good بهای کالا را در روی ان نوشتن
interogation mark نشان پرسش
floating mark نقاط ایستگاه برجسته بینی
floating mark نقاط مواج عکس هوایی
finger mark با انگشت چرک کردن
finger mark اثر انگشت
file mark علامت فایل
file mark نشان پرونده
field mark نشان میدان
end mark علامت بی پایان
frequency mark نشانه فرکانس
center mark مرکز سوراخ
group mark نشان گروه
index mark علامت شاخص
hash mark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
hash mark قسمتی از زمین پس از عبوراز خط یک یاردی
hash mark خط شروع مسابقه
hash mark خط نشان
hall mark دولت روی سیمینه وزرینه میگذارن
hall mark نشان عیارکه ازطرف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com