English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
English stick عصایانگلیسی
Search result with all words
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
Other Matches
trailer tongue [American English] [coupling] [British English] پیوند به داخل [در تریلر]
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
Queen's English [King's English] <idiom> [انگلیسی استاندارد و صحیح از نظر گرامری که در بریتانیا خوانده و نوشته می شود.]
to push your luck [British English] to press your luck [American English] زیاده روی کردن [شورکاری را در آوردن] [اصطلاح مجازی]
stick-on چسبنده چسبناک
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
stick up <idiom> دزدی مسلحانه
stick up for <idiom> کمک کردن ،حمایت کردن
stick up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick up برجستگی داشتن
stick-up سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick with <idiom> دنبال کردن کاری
stick with <idiom> ماندن با
stick-up برجستگی داشتن
he wants the stick چوب میخواهد
to stick together نسبت بیکدیگروفادار بودن
stick around درنگ کردن
stick around تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
stick to your last یا از حدخود بیرون نگذارید
stick out اصرار کردن
stick out پیش امدگی داشتن
stick out جلو امدن
stick out متحمل شدن
to stick up گردن فرازی کردن
to stick up تندنوشتن
non-stick ناچسبنده
non-stick تفلون
non-stick نچسب
non-stick ته لیز
non-stick ناچسبان
to stick up for پشتی کردن
to stick up for دفاع کردن از
to stick up مقاومت کردن
stick to your last برشته خود بجسبد
stick چوب بازی
stick سوراخ کردن نصب کردن
stick چسباندن
stick هریک از سه میله عمودی کریکت چوبدست اسکی
stick الصاق کردن چوب
stick تردیدکردن
stick عصا
stick چماق
stick وضع چسبندگی
stick چسبناک
stick چوب بازی هاکی
stick الصاق تاخیر
stick وقفه
stick یک گروه چترباز که از یک دریا یک قسمت هواپیما به بیرون می پرند
stick گروه پرنده
stick تخته موج سواری شلاق
stick گیر کردن گیر افتادن
stick (someone) with <idiom> ترک چیز ناخوشایندی
to stick something چیزی را سفت و پابرجا بستن
stick پیچ درکار تحمل کردن
stick چسبیدن
stick فرورفتن
after the english f. به سبک انگلیسی ها
English بانگلیسی دراوردن
the english انگلیس ها
the english انگلیسان
English گردش فرفرهای گوی بیلیارد
English مربوط به مردم وزبان انگلیسی
English انگلیسی
old english زبان انگلیسی قدیم
shed stick چوبنخ
stick to the point از موضوع خارج نشوید
joss stick چوب جاس
to stick in ones gizzard ناگواربودن
swagger stick چوب دستی کوچک
swizzle stick چوب نازکی برای بهم زدن مشروب
quadruped stick عصایچهارپایه
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
to stick in the throat درگلوگیرکردن
stick to your work بکار خود مشغول باشید
swagger stick باتون
pogo stick چوب پای فنردار
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
yard stick خط کش [ابزار]
To stick out ones chest. سینه خود را بیرون دادن
gear stick دسته دنده اتومبیل
stick shift دسته دنده
carrot and stick <idiom> قول تنببیه وتشویق رایک جادادن
stick-in-the-mud <idiom> گوشه عزلت برگزیدن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
stick to one's guns <idiom> روی حرف خود ماندن
stick out a mile مثل روز روشن بودن
to stick to one's guns پای کاری محکم ایستادن
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
shooting stick صندلی عصایی
shooting stick صندلی جمعشو و متحرک
stick insect حشرهی چوب کبریت مانند
stick insects حشرهی چوب کبریت مانند
stick shift دندهی دستی
stick shifts دندهی دستی
folding stick چسبدوطرفه
glue stick چسبپمادی
goalkeeper's stick چوبدروازهبند
ortho-stick عصایهدایتگر
player's stick چوببازیکنهاکی
stick eraser چوبپاککن
stick umbrella چتردستهچوبی
French stick قرصدراز نازک نان
To drive all with the same stick . <proverb> همه را با یک چوب راندن .
composing stick قالب حروف چینی
stick-in-the-muds بیعرضه
stick-in-the-mud محافظه کار
stick-in-the-mud ادم عقب مانده
stick-in-the-mud ادم کند
filter stick لوله صافی دار
fish stick فیله ماهی سرخ کرده
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
gun stick سنبه تفنگ
gun stick میل سمبه تفنگ
stick-in-the-muds طفره رو
stick-in-the-muds ادم کند
stick-in-the-muds ادم عقب مانده
dipper stick کاسه بیل
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
control stick سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
walking stick حشره راست بال امریکایی
buff stick چوبیکه چرم
walking stick چوبدستی
walking stick عصا
stick-ups برجستگی داشتن
stick-ups سرقت مسلحانه سربرافراشتن
stick-in-the-muds محافظه کار
high stick بالا بردن غیرمجاز چوب
hiking stick دسته اضافی سکان که خم میشود و در عین حال مسیررا تعیین میکند
stick in the mud طفره رو
polo stick چوگان
size stick الت اندازه گیری پا
size stick قالب اندازه گیری
stick in the mud بیعرضه
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
stick brush قلم مو
broom stick دسته جاروب
stick check دور کردن گوی از گوی دار بااستفاده از چوب
stick glove دستکش کلفت دروازه بان
stick plane رنده میله دار
stick plane رنده با تیغه گرد
night stick چوب باتون
job stick سکان هدایت دسته فرمان
job stick دسته بازی
stick in the mud محافظه کار
stick in the mud ادم عقب مانده
ingot stick شمشه
stick in the mud ادم کند
night stick باتون
stick-in-the-mud بیعرضه
honing stick سنگ تیغ تیزکنی
stick-in-the-mud طفره رو
english horn نوعی ساز بادی چوبی انگلیسی که دارای دوزبانه است
british english زبان انگلیسی رایج درانگلستان
american english زبان انگلیسی که در امریکابان تکملم میشود
broken english انگلیسی دست و پا شکسته
English altar محراب انگلیسی
Pidgin English <idiom> انگلیسی برای ارتباط بازرگانان با زبان های متفاوت شامل گرامر ساده و لغات کم.
how can I learn English چگونه می توانم یادگیری زبان انگلیسی
morrow [Old English] فردا [ آینده]
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
english garden پارک انگلیسی [قرن هجدهم]
English bond آجر چینی انگلیسی
English cottage خانه ویلایی
body english چرخش بی اختیار
In my broken English . با انگلیسی دست وپا شکسته ام
middle english انگلیسی تا 0051میلادی
english thread پیچ و مهره انگلیسی
english system سیستم اینچی
english system سیستم انگلیسی
to tutor somebody in English به کسی درس خصوصی در زبان انگلیسی دادن
english speaking انگلیسی زبان
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
english sonnet غزل انگلیسی که شامل دوازده سطراست
english shepherd سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
English loaf نانانگلیسی
english woman زن انگلیسی
king's english انگلیسی اصیل
in plain english پوست کنده
in plain english به انگلیسی ساده
his english is weak مایه انگلیسی اوکم است
natural english گردش فرفرهای گوی بیلیارددر همان سمت اصلی پس ازبرخورد با گوی دیگر
pidgin english انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
structured english انگلیسی ساخت یافته
english words واژه ها یا لغات انگلیسی
english setter نوعی سگ انگلیسی که دارای پشم بلند ونرم سفیدرنگ یارنگین میباشد
English breakfast یکجورصبحانهمتشکلازتخممرغ-گشتنمکزدهوتخممرغ
He is good at English. انگلیسی اش خوب است
english billiards بیلیارد انگلیسی
english billiards با 3 گوی و6 کیسه بین 2 یا 4 بازیگر
english mercury اسفناج صحرایی
english opening گشایش انگلیسی
english self taught خوداموز انگلیسی
controlled stick steering دسته دنده خودکار
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
folding meter stick خط کش تاشو [ابزار]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com